بابت بخش آخر صحبت هاتون هم بسیار ممنونم که توضیح جامع و کاملی از رویکردتان نسبت به دو نوع فیلسماز دادید، نظر استادی مثل شما به هر حال برای من قابل احترام است، چون از شما بسیار میآموزم، فقط خواستم بگم مفاهیم بنیادین فلسفی مثل مرگ، معنای زندگی یا مکانیزم های ذهنی تنها زمانی میتوانند در هنر به معنای عام کلمه مطرح شوند که از کانسپت خارج شده و تبدیل به ابژه سینمایی بشوند. مثلا همین فیلمی که امروز نقد کردید را ده سال پیش دیده بودم و چون حدس میزدم فیلم بعدی که نقد خواهید کرد همین فیلم خواهد بود چند روز پیش بعد سال ها دوباره دیدمش و به نظرم خیلی بدتر از چیزی بود که فکر میکردم. ربط چندانی به مرگ نداشت، مرگ اینجا فقط یک مضمون است، کانسپتی که جدا از ساختار ایستاده، کسی قرار است بمیرد، شخصیت اول خودش هیچ نسبت حسی ای با مرگ بر قرار نمیکند، مرگ در جهان بینی او جای ندارد، اصلا جهان بینی وجود ندارد، چون فیلمی است نیمه مستند، با آن لانگ شات ها اینجا مجالی برای امکان های حس برانگیز فرم نیست. مرگ به خودی خود یک کانسپت است، از نظر من که شاید اشتباه هم باشد اگر در هنر میخواهیم از مرگ صحبت کنی، باید مرگ را از کانسپت به سوژه عینی تبدیل کنیم یا بهتر است بگویم مرگ را ابژکتیو کنیم، مثلا انسانی که در حال احتضار است، یا سرطان گرفته یا زیر حکم اعدام، ناراحتی را با چهره ناراحت، یعنی هر چیزی را ابژکتیو باید نشان داد، در ادبیات اینگونه نیست و تصاویر ذهنی و خاطرات و زمان سوبژکتیو همان قدر اهمیت دارند که زمان عینی و شخصیت های عینی. البته من قبول دارم که ساختار یک اثر میتواند به شیوه ای تجربی بسیار پیچیده شود، ولی اول باید ساختاری وجود داشته باشد که بعد ساختارشکنی روی بدهد، الان این فیلمی که نقد کردید اصلا ساختار نداشت، چند طرح بود درباره سوسک و لاکپشت و استخوان و به چاه افتادن و شیر دوشیدن که به شیوه مستند با قاب هایی که بیشتر به درد عکاسی توریستی میخوردند فیلمبرادری شده بود. از طرفی من تکنیک را کلیشه دست و پا گیر نمیدانم و با این گفته تان درباره سبک شخصی بسیار موافقم ولی برای رسیدن به سبک هم از نظر من باید تکنیک بلد بود، نمیتوان تکنیک را دور زد. بعد مگر تکنیک چیست؟ یک کات ساده، اندازه نما، کیفیت میزانسن، میمیک صورت، به همه این مسائل فنی به هر حال تکنیک میگویند. همانطور که کاما و آپوستروف از تکنیک های ساده نوشتن هستند، مثل این میماند کسی که از علائم نگارشی به اشتباه استفاده میکند بخواهد مقالهای جدی درباره متافیزیک مسیحی بنویسد. بعد جناب دکتر انصافا برگمان بچه درسخوانی بود که درس هایش را هم خوب خوانده بود، تکنیک را قورت داده بود، ولی آیا خلاقیت نداشت؟ اینکه یک نویسنده یک جمله را به لحاظ دستوری درست بنویسد، از ژست گرفتن و اغراق آمیز بودن دوری کند، به زیبایی جمله توجه کند و حتی معنایی کنایی هم به آن بدهد، آیا جلوی خلاقیت او را میگیرد؟ خلاقیت از نظر من بیشتر به ساختار اثر ارتباط دارد تا مسائل فنی، شما را ارجاع میدهم به موج نو رمان فرانسه، که با جملات ساده بدون ادا اطوارهای تکنیکی چه بدعت هایی در ساختار رمان پدید آمد. به هر حال به نظر شما احترام میگذارم. بی صبرانه منتظر نقد بزرگ ترین تکنیسین تاریخ سینما برگمان هم هستیم، تا هم از مفاهیم اگزیستانسیالیستی او لذت ببریم هم در یک جهانی که با استادی و اشراف داشتن به فن خلق شده، هنر واقعی را تجربه کنیم، اضطراب واقعی را.
@masoudfarhangi6317Күн бұрын
این فیلم واسه من هم خیلی ناب بود تا وقتی که فیلم مسیح در ایبولی توقف کرد(فرانچسکو رزی) رو ندیده بودم....ممنون از نقد هاتون 🙏
@ShavandFilmSchoolКүн бұрын
فیلم فوق العاده ای است فیلم رزی
@masoudfarhangi6317Күн бұрын
👍....اگر این فیلم رزی نبود الان باد ما را خواهد بردی هم نبود
سلام جناب دکتر، خسته نباشید، ممنون از تحلیل بسیار خوبتون🙏 دو سوال داشتم: نخست اینکه شما بیشتر درباره فیلمسازان روشنفکر اروپایی ویدیو ضبط میکنید. نظرتان درباره فیلمسازان بزرگ غیر روشنفکری مثل هیچکاک و جان فورد چیست؟ دوم اینکه دوست دارم نظر شما را درباره تارانتینو، اسکورسیزی و نولان بدانم. شما هم قبول دارید که فیلم سازان ژانر ساز، صنعتی و سطح پایینی هستند؟ به لحاظ کلیشه های داستانی، ابرقهرمانان، اکشنی که در آثارشان است. با تشکر🌹
@ShavandFilmSchoolКүн бұрын
سلام وممنون از شما. در بحثی که در همین کانال درمورد آدورنو و دلوز داشتم به همین نکته ی شما اشاره کردم. اساساً معتقدم داستان، با حرکت و اکشن کار می کند و حرکت گرچه با تأثیر نسبتی دارد، اما با وقفه ای که منجر به تفکر می شود نسبتی ندارد. این زمان است که وقفه ایجاد می کند. دلیل علاقه ام به سینمای اروپا این است که وقفه ایجاد می کند. سینمای کلاسیک یا سینمای امریکا با حرکت و داستان کار می کند و سینمای اروپا با زمان و وقفه و غیاب داستان... هیچکاک فی نفسه برایم مهم است اما از جان فورد فقط لذت می برم. از این بدتر اینکه از تارانتینو و اسکورسیزی و نولان حتی لذت هم نمی برم. این ها بخشی از صنعت فرهنگ هستند یقیناً و ارتباط چندانی با هنر و تأمل ندارند.
@amir.gholizadeКүн бұрын
خسته نباشید جناب پارسا بابت مطالب درجه یک تون 🙏
@ShavandFilmSchoolКүн бұрын
مرسی از شما و لطف تون
@FatimaJobairy2 күн бұрын
تحلیل عالی بود ممنونم❤
@ShavandFilmSchool2 күн бұрын
مرسی از توجه تون. لطف دارید
@Darvin_0123 күн бұрын
جناب پارسا دوست داشتن شما چقدر آسانه❤
@ShavandFilmSchool3 күн бұрын
خیلی لطف دارید دوست عزیز. ممنونم
@Darvin_0123 күн бұрын
Thanks ❤
@ShavandFilmSchool3 күн бұрын
You're welcome
@alirezaghaieby29363 күн бұрын
بسیار جالب بود. ممنونم
@ShavandFilmSchool3 күн бұрын
مرسی از شما و توجهتون
@salehsiri98844 күн бұрын
یکی از بهترین فیلمای ردلی اسکات جز بهترینای جهان تو ژانر فضا
معنای زندگی ما را تا حد زیادی ارتباطمان با تعداد اندکی از اطرافیان شکل می دهد. در حقیقت، اگر کسی از عزیزان و نزدیکانمان را از دست بدهیم، بخش بزرگی از معنای زندگیمان نابود می شود. ( لارس اسونسن ). فلسفه تنهایی.
@ShavandFilmSchool6 күн бұрын
ممنون از دیدگاه منفی، نیهیلیستی و مرگ اندیشانه تان. عالی
@kamrannikoo77645 күн бұрын
@@ShavandFilmSchool واقعیت را باید پذیرفت و با آن زندگی کرد!.
@kamrannikoo77646 күн бұрын
با درود. " در این هستی بی معنا " بهترین روش جهت انقضای نسل انسان اینست که، جلوی فرزند آوری گرفته شود!.
@ShavandFilmSchool6 күн бұрын
🙌
@samism19956 күн бұрын
عالی
@ShavandFilmSchool6 күн бұрын
🙌
@ali6655tm7 күн бұрын
مثل همیشه عالی. واقعا کار شما خیلی ارزشمنده. همیشه همینطور ادامه بدین
@ShavandFilmSchool7 күн бұрын
ممنون از شما دوست عزیز. باعث خوشحالیه
@AAfshari-w4k7 күн бұрын
عالی بود Thnx❤
@ShavandFilmSchool7 күн бұрын
مرسی از توجهتون
@hodakhedmati44747 күн бұрын
عالی بود متشکرم
@ShavandFilmSchool7 күн бұрын
مرسی از لطف تون
@jabermoghadam50027 күн бұрын
جناب پارسا جایی در زندان که فرد بخاطر اختلال فوگ به پیت تبدیل میشه مفهوم اون سکانس که زندان بان برای حضور غیاب میاد و پیت رو میبینه و تعجب میکنه و بعد مسئول زندان رو فرامیخونه و بعد مسئولین زندان هویت پیت رو شناسایی میکنن چیه؟ اگر پیت ساخته ذهن فرد هست بخاطر اختلال فوگ پس چرا بقیه هم دقیقا پیت رو میبینن و فرد رو نمیبینن؟ بنظر میرسه پیت در واقعیت هم وجود داره و فرد اون رو جایی در زندگیش دیده و به ذهنش سپرده ولی سوالم اینه که مفهوم اون سکانس که زندان بان و مسئولین زندان هم به جای اینکه فرد رو ببینن پیت رو میبینن چی هست؟
@ShavandFilmSchool7 күн бұрын
از حیث فیلمنامه به هر حال این تبدیل و دگردیسی باید نقطه ی اتصالی داشته باشه و اون سکانس به تنهایی احتمالاً جاییه برای شروع و معرفی این دگردیسی به بیننده. به نظر میرسه این حرف درستی است که احتمالاً فرد در نقطه ای از زندگی اش شخصی به نام پیت را یا مردی با این مشخصات کلی را می شناخته یا در حافظه اش بوده و او را احتمالاً مصداق یک جوان موفق و خوشبخت تلقی می کرده و بنابراین، طبیعی است که در فانتزی اش به دنبال تصویری از بهترین کسی که می توانست باشد بگردد. این که چرا دیگران هم پیت را می بینند احتمالاً به این دلیل که ما از این لحظه در ذهن یا در ساحت فانتزیاییِ فرد وارد می شویم. قبل از تبدیل یک دگردیسی خونین و دردناک رو می بینیم و چند لایه ی مغزی را می بینیم که گویی باز می شوند و بیننده وارد جهان ذهنی فرد می شود. اگر من در خیال پردازی خودم را جای کسی بگذارم، جوری خیال پردازی ام را تنظیم می کنم که دیگران هم من را ببینند و ...
@jabermoghadam50026 күн бұрын
ممنون از توضیح خوبتون جناب پارسا کاملا موافقم
@ShavandFilmSchool5 күн бұрын
@@jabermoghadam5002 🙌
@jabermoghadam50027 күн бұрын
واقعا ممنونم ازتون جناب پارسا بسیار لذت بردم از دیدن این ویدیو برای من کانال شما در یوتیوب بهترین هست امیدوارم همینطور به کارتون ادامه بدین.
@ShavandFilmSchool7 күн бұрын
لطف دارید شما. ممنونیم
@matinkaveh46508 күн бұрын
great 🔥🔥🔥🔥
@ShavandFilmSchool8 күн бұрын
🙌
@Cowboyfromhell12349 күн бұрын
❤
@ShavandFilmSchool9 күн бұрын
🙌
@mahtafakhri10 күн бұрын
عالی ❤❤❤ خیلی ممنونم برای انتشار نقد های عالی
@ShavandFilmSchool9 күн бұрын
مرسی از همراهی تون
@nimnote436610 күн бұрын
بسیار عالی❤❤❤❤
@ShavandFilmSchool9 күн бұрын
مرسی از همراهی تون
@Darvin_01211 күн бұрын
فیلم دیدن با نقد وتفسیر استاد پارسا لذت دوچندان پیدا میکنه.❤
@ShavandFilmSchool11 күн бұрын
لطف دارید. مرسی از همراهی تون
@Darvin_01211 күн бұрын
Excellent ❤
@ShavandFilmSchool11 күн бұрын
Glad you like it!
@Darvin_01211 күн бұрын
Thanks ❤
@ShavandFilmSchool11 күн бұрын
Welcome!
@PayamSanaei11 күн бұрын
با تشکر از شما انقدر خوب بزرگراه گمشده رو تدضیح دادید که با دیدن اون نقد دیگه پیچیدگی های زیادی واسه درک این فیلم نمیمونه فقط چون لینچ هیچ توضیح از منابع کتاب هایی که خونده و حتی فیلم هاش شخصا نمیده باید توجه کرد که با وجود کاملتر بودن جاده مالهالند این جاده از همون بزرگراه میگذره تا اونو نسازی و نبینی نمیتونی به این فیلم برسی ضمن اینکه اون شاهکار بزرگراه گمشده کاملا تطبیق داره با کتاب بوف کور صادق هدایت هم از نظر زمانی که دو بخش هست بخش اول در واقعیت و بخش دوم بعد از خوابیدن راوی در بوف کور و این فیلم فرد هم شخصیت زن فیلم هم پیرمرد اون فیلم که بی شباهت به پیرمرد خنزپنزدی هدایت نیست هم تسلطی که بر زن اون شخصیت ( فرد ) و راوی بوف کور داره ...هم فضای فوقالعاده سوریال که هدایت در بخش اول داستان تو گورستان با گورکن خلق کرده تو قسمت پایانی که اون جوان مکانیک تبدیل به فرد میشه بنظر من حتما لینچ کتاب بوف کور رو خونده
@ShavandFilmSchool11 күн бұрын
ممنون از لطف شما و مرسی بابت توضیحات و نکات. و این که بله، شباهت هایی وجود داره
@علیموحد-ذ2ز12 күн бұрын
درود فیلم کارگران مشغول کارند مانی حقیقی که بر اساس طرح کیارستمی است هم به نظرم تامل برانگیزه اگر صلاح میدونید و فرصت شد در مورد اون هم بفرمایید .
@ShavandFilmSchool12 күн бұрын
بله فیلم قابل تأملی است. امیدوارم در آینده فرصتی پیش بیاید
@manipakdel-po5od12 күн бұрын
درود فراوان بر شما . سپاسگزارم بابت تحلیل بسیار خوب و پر محتوایی که به اشتراک گذاشتید . سلامت و تندرست باشید همیشه❤❤
@ShavandFilmSchool12 күн бұрын
مرسی از همراهی تون
@علیموحد-ذ2ز12 күн бұрын
دلیل اشاره به سانست بلوار رو نفهمیدم .
@ShavandFilmSchool12 күн бұрын
ادای دینی به بیلی وایلدر و فیلم او و تأثیراتی که لینچ از او گرفته است. به ویژه یکی از مضامین فیلم وایلدر درمورد بازیگر زن سالخورده ی هالیوود منبطق است با رویای کاراکتر زن فیلم لینچ برای ستاره شدن و خب از این جهت هر دو منتقد هالیوود هستند...
@علیموحد-ذ2ز12 күн бұрын
@@ShavandFilmSchool ممنون
@miladkarimy12 күн бұрын
با تشکر از شما به نظر من بخش انتهایی فیلم فوق العاده ست. تغییر منظر ازنگاه ذهن تیره و تار و خاک آلود بدیعی به زاویه دید عینی (یا شاید زاویه دید کارگردان) با نماهای سرسبز حیرت انگیره.
@ShavandFilmSchool12 күн бұрын
همین طوره. جنس این مداخله کمی شبیه به مداخله ی هانکه در بازی های سرگرم کننده است در سکانس ریموت کنترل
@olMMDlo12 күн бұрын
از این فیلم چندین نقد خوندم و از چندین نفر راجع بهش پرسیدم اما هیچکدوم به این کاملی همه چیز رو روشن نکردند. متشکرم ازتون.
@ShavandFilmSchool12 күн бұрын
باعث خوشحالیه. مرسی که تماشا کردید
@mohamadtahapma38913 күн бұрын
خیلی خوب میشه اگر بعد از اتمام نقد آثار کیارستمی به بونوئل برگردید با سپاس از محتوای خوب شما
@ShavandFilmSchool13 күн бұрын
ممنون از همراهی تون. با توجه به درخواست های متعدد، چند فیلمساز دیگر را باید در اولویت قرار دهیم و در آینده دوباره به بونوئل برمی گردیم
@asefadhami997013 күн бұрын
زنده باد
@ShavandFilmSchool13 күн бұрын
مرسی از شما
@amir.gholizade13 күн бұрын
خسته نباشید جناب پارسا بایت نقد و تحلیل فوق العاده تون یک سوال داشتم اخر فیلم چرا فون تریه این فیلم رو به تارکوفسکی تقدیم می کنه
@ShavandFilmSchool13 күн бұрын
مرسی از توجه تون. بهتر از من میدونید که فون تریه از تارکوفسکی تأثیرات زیادی گرفته و چه به لحاظ بصری و چه مضمونی به ویژه در این فیلم از برخی نماها و ایده های سولاریس استفاده کرده. در مصاحبه ای گفته به دلیل این تأثیرات ترجیح داده فیلم رو تقدیم کنه به تارکوفسکی. فکر می کنم اگر جستجویی بکنید بتونید مصاحبه رو پیدا کنید و جزئیات بیشتری رو در این باره بخونید
@amir.gholizade13 күн бұрын
@ShavandFilmSchool خیلی ممنون جناب پارسا بابت راهنمایی تون و وقتی که گذاشتید 🙏
@ShavandFilmSchool13 күн бұрын
@@amir.gholizade مرسی از شما
@amir.gholizade13 күн бұрын
فیلم داگویل بهترین اثر فون تریه است و خیلی عمیقه و میشه از چندین منتظر مورد بررسی قرار داد ، از اسم سگ که موسی است و اشاره به داستان سگ حضرت موسی داره و همین طور نمای اول که با arial shot یا چشم خدا شروع میشه و ببینده در نقش خدا قرار همه چیز رو بی پرده تماشا کنه و دلیلی برای نبودن دیوارهای خانه باشه ، همین طور یکی از طعنه های دینی که فیلم می زنه اینکه روستا با داشتن کلیسا کشیشی ندارد و افراد داگویل که ادعا دموکراسی می کنند در ابتدای فیلم زمانی که رادیو بعد از پخش اهنگ شروع به گفتن اخبار می کنه رادیو را خاموش می کنند. خیلی میشه در مورد این فیلم از جنبه های مختلف صحبت کرد
@ShavandFilmSchool13 күн бұрын
همین طوره. مرسی از نکات
@ShahramHashemi-n3i13 күн бұрын
اینکه گفتی دختر بچه ها اصلا نباشن ،،، میتونه به ما بگه که راوی این ویدئو خودش دچار افکار پدر سالارانه و تبعیض گرا ست که هنوز فکر می کنه که بین کودکان پسر و دختر فرق هست ... جدا متاسفم
@ShavandFilmSchool13 күн бұрын
روشن نیست به چه بخشی اشاره دارید
@user-hossein40014 күн бұрын
❤❤
@ShavandFilmSchool13 күн бұрын
🙌
@jabermoghadam500214 күн бұрын
بسیار عالی استفاده کردیم و لذت بردیم از ویدیو بسیار خوبتون. ای کاش در مورد فیلم مخمل آبی و فیلم از ته دل وحشی هم نقد بذارید
@ShavandFilmSchool14 күн бұрын
ممنون از توجهتون. بله امیدوارم به زودی دوباره به لینچ برگردیم
@sarakh966714 күн бұрын
بسیار عالی ، مثل همیشه. خسته نباشید 🙏🙏
@ShavandFilmSchool14 күн бұрын
درود. مرسی از لطف تون
@alirezarezaee102214 күн бұрын
سلام جناب دکتر؛ خسته نباشید؛ خیلی ممنونم از نقد شما🙏 چیزی که میخواهم بگویم ارتباط مستقیمی با فیلم امروزتان ندارد، بلکه به صورت کلی میخواهم درباره شیوه نقد شما صحبت کنم. شما فیلم ها را با رویکرد فلسفی نقد میکنید که میخواستم مسائلی را خدمت شما عرض کنم. به شخصه مشکلی که با رویکرد فلسفی در نقد سینما(یا اصولا استفاده از این رویکرد در تحلیل هر گونهای از هنر) دارم این است که در این رویکرد تمرکز اساسی روی مفاهیم است نه فرم اثر یا حس اثر. در این رویکرد جزئیات زیباییشناختی، تمهیداتی که فرد برای ساخت واقعیت خودش و تمیز دادن آن از واقعیت بیرونی و اصلا کیفیت جهان یا منطق جهانی که خلق کرده و به نوعی در مقابل واقعیت از آن محافظت میکند و همچنین چگونگی ارائه اثر چندان مورد توجه قرار نمیگیرد، من ندیدم شما هم درباره مسائل فنی چندان بحث بکنید، خب اگر این جزئیات مهم نباشد پس تفاوت یک رساله فلسفی با یک اثر هنری چیست؟ آیا کارکرد اثر هنری در تشویق مخاطب به اندیشدن نهفته است؟ به مفاهیم فلسفی که در خودش جای داده؟ اگر فرم کنار برود آیا تفاوت برگمان با گدار اصلا قابل بحث خواهد بود؟ اصلا تفاوت یک صحنه اروتیک با یک صحنه پورنوگرافیک قابل تشخیص خواهد بود؟
@alirezarezaee102214 күн бұрын
من میدانم شما لارس فون تریر را بسیار دوست دارید، فیلم های فون تریر را به لحاظ مفهوم شناسی فلسفی غنی میدانید ولی بیایید کمی درباره سبک فون تریر و حسی که جهان او القا میکند صحبت کنیم. به نظر شما حرکت دوربین فون تریر بیش از اندازه اغراق آمیز نیست؟ به نظر شما این حجم از مورد ظلم قرار گرفتن شخصیت هایش، و اینکه هر بار در آثار مختلفش آن را تکرار میکند، کلیشهای نیست؟ اهالی داگویل باید با گریس به بدترین شکل برخورد کنند، و او در نهایت انتقام بگیرد، حتی آن راننده مفلوک باید به او تجاوز کند، در نیمفومانیاک آن مرد که مثلا معصوم بود باید به کسی که برایش درد و دل کرده خیانت کند، در شکستن امواج همه زن را تحقیر میکنند یا در رقصنده در تاریکی انسان ها مثل بختک به جان آن زن افتادهاند، خلاصه همه انسان ها بد هستند، این دیدگاه فون تریر به ذات انسان است، حریص، بد، ترسو، متجاوز. حتی آن انجمن در احمق ها هم جرئت نمیکنند به توافق ضد بورژوایی شان وفادار بمانند، آثار او فانتزی های مضحکی با هدف شکست و وحشیگری هستند، انسان ها باید شکست بخورند با باید خیانت کنند یا باید تجاوز کنند یا باید قتل کنند، یا از افسردگی با واقعیت قطع ارتباط کنند، هیچ امیدی بهشان نیست.
@alirezarezaee102214 күн бұрын
البته ما نمیتوانیم هنرمند را برای جهانبینی اش سرزنش کنیم، ولی آیا کسی که اینقدر یک جانبه به بشر نگاه میکند لایق این است که تحسین شود؟ اصولا جنجالی که فون تریر دوست دارد از امر جنسی و خشونت درست کند، آیا این نحوه جنجال درست کردن مبتذل نیست؟ این دوربین روی دست که با کات های پی در پی و زوم های یک دفعهای و حرکات سر درد آور بنا به بیانیه دگما ۹۵ مثلا قرار بود سینما را بیش از اندازه واقعی کند، و خب خود فون تریر از یک جایی به بعد آثارش بُعد غیر واقعی پیدا کردند، او خودش به این پیمان وفادار نماند اما این دوربین مسخره، بی منطق و سرگیجه آور را چون منتقدان جزو سبک کارش محسوب کرده بودند، همچنان نگاه داشت. خب آیا برای ترسیم یک جهان مالیخولیایی و توهمآمیز و غیرواقعی استفاده از همچنین دوربینی تناقض ایجاد نمیکند؟ از طرفی این واقعا برای من یک سوال است که فون تریر، مثل گاسپار نوئه و لانتیموس چرا اینقدر از نشان دادن مسائل بدیهی جنسی لذت میبرد؟ اصولا کسی که هنوز انحرافات جنسی، خشونت و بیمارهای روانی یا قاتلان زنجیرهای برایش بسیار جذاب است، اصلا حواسش در هنر تربیت شده؟ این مسائل واقعا از نظر شما سطح پایین نیستند؟ مثلا من بخواهم یک فیلم بسازم که به جای وقار، جنجال جنسی را انتخاب کنم چون رسانه ها بیشتر به من توجه خواهند کرد و شاید در فروش فیلم هم تاثیر گذار باشد، شاید بگویید فون تریر این کار ها را برای فروش و توجه رسانه ها و شهرت نکرده، ولی شما دوربین فون تریر در خانه ای که جک ساخت را نگاه کنید، مثل آن فرد مریض روانی هرجایی خشونت بیش از اندازه روی قربانیان اش اعمال میکند دوربین هیجان زده زوم میکند، صدا کم میشود تا تمرکز مخاطب به روی صحنه خشنی که میبیند معطوف شود، و بعد موسیقی کلاسیکی که با کشتار انسان(ما داریم درباره انسان حرف میزنیم) ترکیب میشود. فون تریر سعی میکند همه این مسخره بازی های چیپ را پشت مفاهیم فلسفی و اینکه این خانه استعاره ای از فضای ذهنی است که هنرمند برای خودش میسازد چون تاب واقعیت را ندارد و اینکه هنرمند در برساخت دوباره واقعیت در واقع جنایت میکند، به نظرم فیلم سالو پارزولینی هم اینگونه است، به سیوه ای مبتذل جنجال درست میکند تا ضد فاشیسم و سرمایه داری موضع بگیرد.
@alirezarezaee102214 күн бұрын
از طرفی برخی فون تریر را با برگمان مقایسه میکنند که به نظر من واقعا بی ربط است، چرا؟ چون در رویکرد فلسفی هر دو اینها به مشکلات زن ها میپردازند، اما یک سوال وجود دارد و آن اینکه فون تریر چرا دوست دارد شخصیت های زنش تا این حد مورد تمسخر و توهین قرار بگیرند؟ به آنها تجاوز شود، به صورتشان تف انداخته شود، اعدام شوند، خودش میگوید این زنها پرسوناژهایی تمثیلی از موقعیت خود من هستند در قبال بشر، آیا این نحوه دیدن جهان بیش از اندازه سطحی، انتقامجو، عقدهای وار، پر از نفرت و کینه، کودکانه، یک جانبه و مسخره نیست؟ بعد چرا ایشان به عنوان یک فرد اهل اسکاندیناوی که از سنین ۱۲ سالگی رابطه جنسی دارند صحنه روابط جنسی را مثل یک جوان ایرانی تازه وارد و کارنابلد با شوق و ذوق مبتذل نشان میدهند؟ مثلا صحنه جماع جمعی در احمق ها، تجاوز به گریس در داگویل، تریسام در نیموفونیاک، کاملا مشخص است که فیلمساز مثل کودکی که ذوق دارد کاردستی اش را به آدم بزرگ ها نشان دهد، این صحنه ها را ذوق فیلمبرداری کرد، یک نکاه به تیزر آثار او بیندازید، لذت میبرد از اینهمه خشونت افسارگسیخته و حیوانی. ما که فقط نمیتوانیم به مفاهیم دقت کنیم، اگر فقط بحث مفاهیم باشد فرقی بین برگمان بزرگ و مریضی مثل فون تریر نمیماند، الان به نظر شما این جزئیاتی که عرض کردم هیچ اهمیتی ندارند چون اقای فون تریر مفاهیم فلسفی در آثارش گنجانده؟ آخر ایده نیچه کجا، ایده ضدمسیح فون تریر کجا. شما حتما اشعار نیچه را خواندهاید، او هم حرف های جنجالی درباره مسیحیت زده اما او خیلی باهوش تر از اینها بود که بخواهد با دستاویز قرار دادن مسائل جنسی و خشونت در نوشته هایش جنجال درست بکند. اولین بار که خانه ای که جک ساخت را دیدم حالت تهوع به من دست داد، این حجم از خشونت مسخره به نظرم بیمنطق بود و پشت مفاهیم فلسفی فقط قایم شده بود، به نظرم رسید یک نفر بیمار جنسی از نشان دادن خودارضایی خودش به دیگران لذت میبرد و در واقع جنجال به پا میکند، کانسپت های جدی بهانه اند، مسئله اصلی کسانی مثل فون تریر و گاسپار نوئه با رهیافت نقد فرویدی کاملا روانی است، مثل فیلم روانی آمریکایی که به اصطلاح در نقد سرمایه داری و وال استریت بود در صورتی که خودش محصول سرمایه داری بود و این حجم از خشونت در نهایت ذهنی تلقی شد اما از ابتذالاش نکاهید، یا مثل آن نقاشی که در لندن به نمایش گذاشتند که با مدفوع کشیده شده بود، خب چرا با ذغال کشیده نشده بود؟ چون مدفوع جنجال به پا میکند و احتمال شهرت چند برابر میشود. و میتواند پشت مفاهیم “رویکرد ضد زیبایی شناسانه” یا “تبارشناسی امر زشت” هزاران تحلیل فلسفی به دست بدهد. از طرفی چرا کسی درباره طنز فون تریر صحبت نمیکند؟ این طنز انسان گریزانه است، بسیار خب تا اینجا جالب هم است ولی مثل طنز لانتیموس چرا اینقدر جنسی و مبتذل است؟ اصولا هنرمندان بزرگ طنزشان هم ظریف و جالب است، مثلا رمان نویسان بزرگی که جایزه نوبل هم گرفتهاند حتی اگر طنزشان کنایی و انسان گریزانه باشد مثل بکت، هرولد پینتر یا الفریده یلینک، یا هجو آمیز مثل گونتر گراس، شوخ طبعی شان در حد مسائل جنسی پایین نمیآید یا هرگز به ذات انسانی توهین نمیکنند چون این شیوه خیلی مطلق و سطح پایین است، هنرمندان بزرگ هرگز تمام انواع بشر را یک جانبه فرمولیره نمیکنند. من درباره هنر والا حرف نمیزم، اصلا اعتقادی به هنر والا و هنر پست ندارم، نمیخواهم برای هنر حد و حدود تعیین کنم یا مرزبندیاش بکنم، ولی واقعا هیچ فرقی بین نگاه عقدهای و بکجانبه فون تریر به انسان با نگاه عمیق بکت یا برگمان به انسان وجود ندارد؟ به هر حال چه بخواهیم چه نخواهیم هنر گفتمانی است حول محور انسان.
@alirezarezaee102214 күн бұрын
اصولا من فیلم ها(یا رمان ها) را با چیستی شان درک نمیکنم بلکه چگونگی شان برایم مهم است. مثلا اصلا برایم اهمیتی ندارد که دیوید لینج چه میگوید چون سینمای این فیلمساز از نظر قاب بندی، حرکت دوربین و میزانسن از سطح زیباییشناسانه بسیار پایینی برخوردار است.( شما را ارجاع میدهم به صحنه تعقیب و گریز در کوه های لس آنجلس در بزرگراه گمشده که ببینید دوربین چقدر افتضاح است) در صورتی که مثلا بونوئل به مراتب در تمام این زمینه ها بهتر است، میزانسن ها و دکور و حتی رنگ پس زمینه خیلی فکر شده انتخاب شده اند. اما متاسفانه با رویکرد فلسفی هر دو این فیلمسازها در قالب سبک سورئال به یک شکل نقد میشوند و در واقع هم ارزش تلقی میشوند. رویکرد فلسفی حتی قادر است کسی مثل فون تریر را هم سطح برگمان بکند، چون در رویکرد فلسفی فرم هنری و جزئیات سبک شناسانه جهانی که خلق شده اگر نگوییم هیچ اهمیتی ندارد، اهمیت کمی دارد و ما فقط با جهانی از مفاهیم سر و کار داریم. برای مثال فیلمسازان روشنفکر اروپایی را نگاه کنید، کدام شان مثل برگمان با دقت یک زیست شناس که حرکت حشره ای را با ذره بین کنترل کند میمیک صورت بازیگران و نورپردازی صحنه و حرکت دوربین و اندازه قاب و میزانسن را کنترل میکند؟ برگمان واقعا استاد است. و به نظر من جزو پنج فیلمساز برتر جهان است، برعکس آشغال های پست مدرن امروزی مثل فون تریر، ایناریتو و لانتیموس، برگمان هرگز سطح طنز اش در حد فانتزی های جنسی مبتذل نمیشود، اتفاقا در عمق طنزش همیشه یک شفقت انسانی برای نوع بشر دیده میشود. برگمان هرگز به ذات انسانی توهین نمیکند. مثلا فیلم ساراباند را به خاطر بیاورید،،جایی آن پدر لب های دخترش را میبوسد، او حتی با دخترش در یک تخت میخوابد، عمیقا دخترش را شبیه همسر از دست رفته اش میداند، برگمان مثل ایناریتو، اسکورسیزی، فون تریر، لانتیموس و گاسپار نوئه اینها را نشان نمیدهد که جنجال به پا کند. برگمان شخصیت هایش برایش اهمیت دارند، مترسک نیستند که با آنها بازی های جنسی یا خشونتبار به راه بیندازد چون مخاطب هیچان زده میشود. شما را ارجاع میدهم به شوخی های فیلم بردمن ایناریتو، چندش آور است سطح دغدغه فیلمساز، واقعا شبیه فیلم های داستانی پورنوگرافی دهه ۶۰ اروپا است، یا فیلم های سرگرمی دهه ۴۰ کشور خودمان، جالب است اسکار هم میگیرد این فیلم. اسکورسیزی صحنه های رابطه جنسی یا صحنه های لخت شدن را برای عوام ساخته و مبتذل است، صحنه لخت شدن خواهر بزرگ تر در فریادها و نجواها باوقار است، همان طور که صحنه لخت شدن هریت اندرسون در تابستان با مونیکا، اینجا نه به خاطر آوانگاردیسمی که در آن دوران حمل میکرد و حس آزادگی که برگمان پی اش بود بلکه به خاطر دوربین، صدا، نور، چیزی که برگمان تکنیسین اش بود، حتی اندکی مبتذل نیست، نمیدانم چطور منظورم را توضیح بدهم اما اینجا شخصیت ها وقتی لخت میشوند صرفا برای لذت مخاطب نیست، یا جنبه جنسی ندارند، همانطور که نقاشی ها و مجسمه های برهنه میکل آنژ با وقار و با ارزش هستند. نوعی معصومیت در تمام این نقاشی ها است. من واقعا معتقدم با درک نسبت مولف اثر با پرسوناژ های اثر میتوان میزان اصالت اثر را دریافت. من واقعا عقیده دارم چیزی که به نام هنر اصل بتوان دسته بندی کرد وجود دارد، یکی از معیارهای این هنر مثلا گریز از ژانر و دفاع از جزئیات خرده پیرنگ ها است، این دیگر نظر من نیست، ثابت شده است فیلمنامه ای که با قرارداد های ژانر طبق فرمول های تکراری نوشته میشود بی ارزش است، پس هنر درست است که مثل علوم تجربی قابل سنجش نیست اما به هر حال اصولی وجود دارد که بشود اصل را از بدل تشخیص داد، همانطور که سورئالیزم اشعار بزرگانی چون الیوت یا سن زون پرس فرق میکند با سورئالیزم فلان شاعر جوان ایرانی که کاملا معلوم است اشعارش را نزیسته و ریشه در تجربیات زیسته یا خواندهاش ندارد. اما رویکرد فلسفی قادر است اسکورسیزی و فون تریر را با برگمان یکی کند. شما ببینید ژیژک چگونه فیلم ها را نقد میکند. شاید فکر کنید حرفی که میزنم اخلاقی است، و با اخلاقیات این فیلم ها مشکل دارم، اما منظور من به هیچ وجه اخلاقیات نیست، من البته سواد آنچنانی ندارم تا منظورم رو به شما به درستی منتقل کنم، ولی یک معقوله را درک میکنم و آن نسبت صاحب اثر با شخصیت های اثرش است، یکی از جاهایی که میتوان اصل از بدل را تشخیص داد اینجا است ، آیا پرسوناژ ها برای صاحب اثر اهمیت جهان شمول و حیاتی دارند؟ یا مترسک هایی هستند که میخواهد با تحقیر کردن آنها و انتقام گرفتن از آنها خودارضایی کند؟ به راستی کدام یک هنرمند واقعی است؟ در پسگفتار رمان خانواده تیبو مقاله ای از کامو درباره دوگار هست که در جایی از آن میگوید “یک هنرمند واقعی در نهایت همه را میبخشد”، بزرگی کار یک آرتیست واقعی در امکانی است که او در درک کردن انواع بشر دارد، نه تحقیر انواع بشر با تمام کاستی هایشان به نفع فانتزی های جنسی سطح پایین و مسخره. مثلا من با دخالت دین در سیاست موافق نیستم، به تازگی رمانی خواندم به نام برف از پاموک، پاموک هم سکولار است اما در این رمان سعی دارد طیف وسیعی از اندیشه ها را درک بکند نه آنکه قضاوت شان بکند، یکی از شخصیت های این رمان تروریستی اسلامگرا است، قضاوت همیشه آسان است، اما کار هنر برعکس سیاست ایجاد مفاهمه است، سنت بزرگ رمان نویسی اروپایی از تولستوی و داستایفسکی گرفته تا رومن رولان، روژه مارتن دوگار و توماس مان، همه در پی مفاهمه انواع بشر بودند، انواعی که در جهان واقعی ممکن است همدیگر را از بین ببرند، اما به نظرم در سینمای امروزی همه فقط به یک طیف خاص میپردازند، و تازه آنها را هم با یکجانبه گری قضاوت میکنند و قادر نیستند چندصدایی خلق کنند. در سینمای امروزی، از نظر من، انسان تبدیل به کاریکاتور شده.
@ShavandFilmSchool13 күн бұрын
اول اینکه ایده های خوب و ارزشمندی رو مطرح کردید که تأمل برانگیزند. ممنونم. اما حقیقت امر، تعداد ایده ها و موضوعاتی که باز کردید به قدری زیاد است که در این بخش تنگ و باریک کامنت ها نمی شود درمورد تک تک شان صحبت کرد. و در واقع نیاز به تفکیک دارند. نقدهایی که مطرح کردید کم و بیش منطقی است اما تا حد زیادی به رویکرد منتقد مربوط می شود. رویکرد من هم که فلسفی و روانکاوانه است به واسطه ی جهان فکری ام، اما این باعث نمی شود که به وجه سینمایی و بصری فیلم ها توجه نکنم. در مورد کیارستمی به رغم نقدهای مفصلی که بر سینمایش وارد شده کماکان دلایل خودم را در دفاع از او دارم. درمورد لینچ و فون تریه حتی دلایلم در دفاع از آن ها شاید کمی فنی تر باشد. لانتیموس و گاسپرنوئه را چندان جدی نمی دانم. و یقیناً برگمان را فیلمساز مهمی می دانم. اما همه ی این ها مسیر متفاوتی را رفته اند و نمی توانم بگویم برگمان مهم تر است یا تارکوفسکی، اما می توانم بگویم به واسطه ی مطالعاتم کدام برایم جذاب تر و درگیرکننده تر است. کدام شان با توجه به جهان فکری و سینمایی و کائنات شان برایم مهم است. یا شیوه ی پرداخت کدام شان به مسئله برایم مهم تر است. به هر حال، اگر خواستید می توانم هر زمان که فرصت کردم به تدریج به نکاتی که مطرح کردید پاسخ بدهم. یا می توانیم از طریق ایمیل زیر بیشتر در ارتباط باشیم. مرسی [email protected]