ای جووووووونم قربون وسط اون سینه ات هوووووووؤووم باران دوسش دارم زود بیا دل تنگم برات مهربونم ❤

ب چشمام قول میدم قند سلولوز تو دل ت آب بشه باران دوستت دارم❤

دورست میگی باران زود بیا بغلم خوشگل خوبم❤

راستش باران لج بازتره❤

باران قربونت برم حق داری بهونه بیاری جیگر باران دوستت دارم گلم❤

الاهی قربون اون دل ت برم باران میگم دل ت نرمه هوووووووووووم باران بهر تو دل دل می کنم قسمت باران ❤

باران اذیت م نکن جیگر❤

راستش اطمینان ندارم بهت بغلت سوار بشم میدونم چرت نجات پات نیست❤

زود بیا باران درک ت می کنم بغلم باشی شرو ور تموم میشه برامون باران دوستت دارم❤

قربونت برم باران میگم میدونم خیلی دل تنگی باران نفس زود بیا گیس بریده برام❤

باران اذیتم کنی ❤ فکر بد نکن جیگر باران زود بیا گیس بریده برام❤

باران حس ت می کنم دل تنگ ه خیلی قربونت برم باران زود بیا گیس بریده برام ❤

ای جووووووونم قربون وسط اون سینه ات برم راستش دل م میخا لیمو بازی کنم باران دوستت دارم❤

بهونه بیار توهین کن گلم سیرت می کنم میزنم سیخ ❤

ای جووووووونم باران بهونه نیار گلم ❤

ای جووووووونم باران چطوری گلم خوب ی یادت می کردم می بوسمت باران زود بیا عزیز دل ❤م

عاشق پیشه ایرانی

یعنی ما از هر چیزی فقط....

امشبی که از خود بیخودم و منی نیست. هر کس که بیند روی او شوریده گردد عقل او، آشفته گردد خوی او معشوق راجویان شود دکان او ویران شود بر پر و رو پویان شود چون آب اندر جوی او مدتی هست که از خلق و شهر دورم. اعتراف می کنم که در جوانی بد کردم سگ توله ها رو دست جمعی تو قنات آب تو گونی مینداختم و بی رحمانه می کشتمشون بیشتر از بیست سالم بود کهمادر توله سگهایی تو اتوبان مرد، حاصلش توله هایی بودن که چهار نر.و یک ماده بود. و من بیرحم توله ها رو بیت روزی شیر دادم و بعد با بیرحمی که توله ماده بیشتر خوراک میخورد رو در آتش سوزوندم، و از چهار نر دیگه سه تا شون رو کشتم. من در سیاهی مطلق درباره حیوانات عمل کردم و بعد از اون گربه ای رو نگه داشتم و دارش زدم، نمرد و تو سرما زیر آب شیر شکنجش کردم و گذاشتمش رو بخاری داغ. همسرم گفت چکار داری با حیوون زبون بسته. رهاش کردم و تو کوچه بعد چند روز عذاب مرد. انسانها در دو مسئله متفاوت به دو چیز میرسند اولی که خوبترند زود به درک میرسند و دومی ها با درد به درک میرسند و این درد ساله طول میکشه . زمانی که به درک بعد درد رسیدم خیلی چیزها رو فهمیدم از زمانی که عاشق شدم. من باید تاوان گذشته رو بدم لطف خدا بوده که برگردم. حالا با هر شکار از جانب هر کس و آزار حیوانات، هر حیوانی، مخالفم. چه وحشی و چه اهلی. حالا دیگه جلوتر از حق گام برنمیدارم. به سالی هست که برای سیر کردن دو سگ که یکی جوان اما پناهی نداره و سگ پیری که کور و کر و پیر هست خوراک میبرم و نه بخاطر حق که توقع هست و رضای دل خودم که خودخواهی و نه وظیفه انسانی.، بلکه اونها هم فقط یه جاندار بی زبان هستند در سرمای روستا و کسی نیست به اونها برسه. فقط بخاطر اینکه اونها هم چون من گرسنه میشوند و چشم امید به من دارند. از خوراک خودم به اونها بیشتر میرسم. و از این کار لذت میبرم. سیری اونها من رو هم سیر میکنه و یک سگ مورد تهاجم انسانهای ناآگاه که جفت دستاش لنگ میزنه در روستای پایین. این تاوان ناآگاهیهای منه.. من آینده رو دیدم . جنید بغدادی گفت اگر صد نفر حکم به ارتداد و دیوانگیت ندهند مومن نیستی. من که میدونم چقدر پستم و انسانها پست ترین موجودات. حالا بزار محلی هایی که میشنوند بگن فلانی دیوانه است. من این دیوانگی رو خوشتر دارم ز عاقلی دیگران. اگه کسی کامنتم رو هر شخصی بخونه تجربه بگیره که هیچ کس نخواست که من چنین کنم مگر عشق که من رو متحول کرد. این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا بسیار سختی کشیدم که اکنون تنهایی بزرگترین نعمتم هست اگر بر خودم باشه که گوشه ازلت بگیرم از هر هیاهوی شهر و در تنهایی عمر بگذرونم اما با چیزهایی که نه در این جهان بر من نمایان شد من قرار هست کارهای بزرگتری انجام بدم. دیدم رسیدم اما اگر نشد راه حق بر من نمایان هست و اگر شد مسئولیت بسیار سنگینی بر دوشهای منه. خداوند دو جا خندش میگیره، یک جا وقتی بخواد کسی رو از زمین بلند کنه اگه تما قدرت جهان بخوان نمیتونن جلوش بگیرن چونکه میگه من میخوام و بالعکس در درک و درد تا پاکیزه شوی. اگر کتابی بر آنجه بر من نمایان شد بنویسم کتاب عظیمی خواهد شد اما با مرگ من همراست. هیچ کس رو تشویق به موندن نمیکنم . اما آنچه بر من شد هر آنچه بود که میخواستم. تمام این نوشتارم صفحه از یک کتاب 500 صفحه ای ست که در سینه پنهان . شاید زمانی نزدیک تا قبل 2027 باید به اذنش حرکت کنم. زمستان پنجم که گذشت__ ششمین خوش بهار می بینم. چرا نوشتم تنها برای کسی نوشتم که من اویم. و او در من و ، من خودم رو میگم که بزرگی که نام نمیبرم چمین گفت که اگر عشقت همچون تو افکار ش یکی نبود چون خدا تا به آخر تنها باش.. و گفت سلطانی از عارفین کسی که به عشق واقعیش نرسد حکم شهادت در نزد خدا دارد. عشق افسار نداره و بر هر چهی ارزی میدان که همان ارزی زیرا که دل عاشق از عرش فزون باشد و در پایان عمیق شدن در شعر متن رو میرسونه از هر آنچه به غیر پدر و مادر است تا سگان را وجود پیدا نیست مشفق و مهربان یکدگرند لقمه ای در میانشان انداز تا تهیگاه یکدگر بدرند. من دگر بعضی چیزار و تا حدودی دیدم که دیگه هیچ چیزی ارضام‌نمیکنه. اگر شوند ز من مست عالمی چه عجب از آنکه من همه خود را شراب می بینم مرا به هیچ کتابی حواله مکن دیگر که من حقیقت خود را کتاب می بینم. از دیوانگیم راه به یزدان بردم

بیچاره مجنون بیچاره فرهاد وای که اگر لیلی نشکسته بود کوزه عاشق

متعادل رفتار کن

مولانا یه تعبیر زیبا داره که ماهی عاشق آب هست حتی وقتی خوراک یا غذا شد، و زمانی که ما خوردیمش هم باز طلب آب میکنه به همین علت بعد از به فنا رفتنش باز هم طلب آب میکنه، به همین علت بعد از خوردنش دائم تشنمون میشه و در جایی دیگه حافظ چنین بیان میکنه عاشق به فنا سیر ز معشوق نگردد ماهی طلب آب کند گرچه غذا شد.

درود باران خانوم

روزی همکاری مرد.... از خانمی کهدهمکارش بود پرسید: آیادمیتوانم قدری آزارت دهم؟! آن همکار زن با تعجب نگاهی کرد، گفت بفرما.... همکار مرد پرسید: آیا تا به حال آرزو کرده ای که ایکاش مرد بودی و مرد متولد شده بودی؟! آن زن که در نوع خود بسیار هم توانمند بود، گفت : چرا چندین بار به این موضوع فکر کردم..... مرد همکار با نگاه دیگری در چشمان همکار خود پرسید: آیا اشکالی نداره قدری بیشتر اذیتت کنم؟! همکار زن با مکث گفت : چی میخوای بگی؟! همکار مرد گفت: پس خودت خودت را خار شمارده ای ... آن توانمندی ای که زن دارد ، مرد ندارد، و آن توانمندی ای که مرد دارد، زن ندارد.... و هر دو لازم و ملزوم هم هستند.... در جامعه برتریت و حقارت شاید خیلی بهدچشم بیاد، اما همان رئیس شرکت به دربان و نظافتچی خود احتیاج دارد... راننده به بقال و نانوا احتیاج دارد،اداره امور بنا به سلیقه شخصی در برتریت ها نیست، بلکه بنادبه لزوم در مدیریت امور و شهروندی ست.... اگر کسی ارزش یک رفتگر را نمیداند، هرچند حیلی چیزهای دیگر هم بداند، ارزش حقیقی ان رفتگر کم و کسر نخواهد شد، در کجا؟! در حقیقت محض.... اما سلیقه های انسانهای بسیاری از ارزشگذاری های متغیر و نادرست و نامطین شکل گرفته میباشد.....

آن جوهر و گوهری که خالق هستی در نوع بشر گداشته، توسط بسیاری از انسانها نادیده گرفته شده....جوهرها و گوهرها !!! چه در نوع دختری!!!! چه در نوع پسری!!!! و چه در نوع جنس دگری!!!! ارزشها در حقیقت محض محفوظ و دست نیافتنی ست.... اما کشف ارزش ها ، عیان از آن حقیقتی ست که به هر ذهنی میتواند خطور کند، اگر!!! اگر آن ذهن پویای حقیقت باشد.... چرا ها علتی ست که خالق هستی مهیا کرده، تا با وجود ناراستی ها، شاید آدمی بخواهد پرده بطالت را بدرد، و طعم خوش حقیقت را بچشد.... پدری به دو دختر خود میگفت: اگر روزی آرزو کردی که ایکاش پسر میشدی، بدان که اولین کسی که تو را خار شمرده خودت هستی.... انگونه که "هستی" تو را خلق کرده، پر از ارزشهای والاست، وقت بگذار تا برابت کشف گردند....

شاید در تشابه به "تلنگر" بنوان به متن ذیل توجه کرد. متنی که حدود سه هزار سال پیش نگاشته شده و ترجمه فارسی ان بدین قرار ست.... ‫جامعه فصل ۶ از آیات ۷-۱۲ [۷] تمامی مشقت انسان برای دهانش میباشد؛ ومعهذا جان او سیر نمی شود. [۸] زیرا که مرد حکیم را از احمق چه برتری است؟ و برای فقیری که میداند چه طور پیش زندگان سلوک نماید، چه فایده است؟ [۹] رویت چشم از شهوت نفس بهتر است. این نیز بطالت و درپی باد زحمت کشیدن است. [۱۰] هرچه بوده است به اسم خود از زمان قدیم مسمی شده است و دانسته شده است که او آدم است و به آن کسیکه از آن تواناتر است منازعه نتواند نمود. [۱۱] چونکه چیزهای بسیار هست که بطالت رامی افزاید. پس انسان را چه فضیلت است؟ [۱۲] زیراکیست که بداند چه چیز برای زندگانی انسان نیکواست، در مدت ایام حیات باطل وی که آنها رامثل سایه صرف مینماید؟ و کیست که انسان را ازآنچه بعد از او زیر آفتاب واقع خواهد شد مخبرسازد؟

بانوی گرامی برای هر "نفس کشیدن" انتهائی ست، هر چند بدان نیندیشییم، و یا.... هر روزه نگرانش باشیم، که این انتها....!!!کی میرسد،!!! و آنوقت چه؟!! پدران و مادران بسیاری شاهد به انتها رسیدن "نفس کشیدن" عزیزانشان بوده اند.... و هر چقدر هم توانمند و تیزهوش باشیم، چه برای نفع و خودخواهی خود و چه برای ان محبت بی شرط و پر عاطفه!!!! نمیتوان جلوی "انتها" را گرفت.... نمیتوان.... مگر آنکه... نخواهیم باشیم تا وقوع این "انتها" را نبینیم، که این "خواست" هم ریشه در خودخواهی و خودسری دارد....

درود وسپاس با شما موافقم 👍،چرا که در خاکسپاری همیشه زنده یاد مامانم، مرا که حال زاری داشتم . فرد فامیلی به دیدن مادر که چه بیرحمانه غسل داده می شدند ،هول دادند و از آن به بعد خاطرهٔ آخر رنجم می دهد ودرخانه ام عکسهای به غایت زیبایشان را نگاه می کنم تا حد زیادی موفق، وآرامش پیدا می کنم. لطفأدر انجام کارهایمان درنگ نموده و قدری تفکر بجاست.

چقدر خوشگل و خوشصدا

بانوی زیبای شعر با آوای دلنشین در دکلمه و اینکه سعی دارنددیگران را قضاوت نکنند.💯 مانا باشید.💚💕💚

درود،بانو باران نیکراه شاعر خوش ذوق با قریحه ای سرشار وغنی، بویژه وقتی با آوای دلنشینشان سروده هایشان را دکلمه می کنند شنونده را همراه خود نموده آن اثر در تن و روحش ته نشین می شود. زیستی سرریز از تندرستی و یلدایی از شادی ،ایمنی و موفقیتهای پیوسته برای ایشان.🙏💕🌹

البته گاوها بسیار حیوانات متین و متمدن ي هستن، چنانچه قصد آزار آنها نداشته باشیم صدمه ای نمیزنند!

من که خیلی سال است کافر هستم . تازه در اروپا عرب های سنی را دیدم و فهمیدم مشکل شیعه و سنی میت که خود. اسلام است . دین من عشق و مذهبم عشق ….

جلوی بانو‌میکراه‌بنشینی و عاشق نشوی عجیب است😅

kzbin.info_Zvys3zaDDc?si=aycEm0pCYWlLgf2E شعر خوانی رئیس جمهور ايران و رئیس جمهور تاجیکیستان🤝🤝

به به

❤

❤❤❤❤

🤍🤍🤍🤍🤍🤍

فراتر از چیزی هستی که خودت در خودت میبینی باید جور دگر دید

جان خودت وهرکی که دوست داری به نظر خودت یهومشهورشده ؟

زیبا واقعا زیباست بانوی زیبا🌹🌹

واقعا زیباست و صدات دلنشین ❤🌹

بسیار عالی وزیباست ❤

درود برشما دختر ایران آزاده 👏👏🌹

👏👏 بانو واقعا زیبا گفتید 🌹

🤍🤍🤍🤍🤍

🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍

😅😅😅

چه آرامشی داره صدای بسیار خوش و دلنشین 🎉❤