Рет қаралды 728
جلال آل احمد و سیمین دانشور، معروف ترین زوج ادبی تاریخ ایران هستند؛ زوجی که به خاطر ادبیات کنار هم قرار گرفتند و محصولات ادبی هم داشتند. زوجی که از همان قبل از انقلاب، داستان زندگی شان برای مردم عادی و دوستداران ادبیات جذاب و جالب بوده.
خود دانشور از آن سفر به اختصار یاد کرده و نشان داده که جلال با چه مهارتی بحث را به سمت طلب آشنایی برده بود. او در مقاله کوتاه «شوهر من جلال» می نویسد: «جلال و من همدیگر را در سفری از شیراز به تهران در بهار سال ۱۳۲۷ یافتیم و با وجودی که در همان برخورد اول درباره وجود معادن لب لعل و کان حسن شیراز، در زمان ما شک کرد و گفت که تمام اینگونه معادن در زمان مرحوم خواجه حافظ استخراج شده است، باز به هم دل بستیم.»
روایت ویکتوریا دانشور اما متفاوت است. او می گوید مسیر اتوبوس، اصفهان به تهران بوده و جلال هم خیلی آقا و جنتلمن برخورد کرده است: «یک سال عید من و خانم سیمین با عده ای از فامیل، برای دیدن خواهرم به اصفهان رفته بودیم. دو سه روز که ماندیم تصمیم گرفتیم برگردیم. در آن وقت از سال، بعید بود بلیت گیرمان بیاید ولی چندتا دانشجو همان روز تصمیم گرفته بودند چند روز بیشتر در اصفهان بمانند و بلیت هایشان را به ما دادند. واقعا دست تقدیر بود که این دو نفر آن روز با هم آشنا شوند. سوار اتوبوس شدیم که یک آقای بسیار مؤدب و خوش تیپ بلند شد و جایش را به سیمین خانم داد. بعد هم تا خود تهران درباره کتاب، نویسندگی و نویسنده ها حرف زدند.»
اما نکته اصلی ادامه خاطره ویکتوریا دانشور است: «به تهران که برگشتیم، صبح روز بعد طبق معمول خواستم بروم خرید که دیدم آقای آل احمد پشت در است! خیلی تحویلش نگرفتم و حتی تعارف هم نکردم. رفتم خرید و برگشتم و دیدم سیمین خانم لباس پوشیده است و می خواهد با آقای آل احمد بیرون برود. دو سه روز بعد هم آمد و گفت: می خواهد همسر این آقا شود. به همین سادگی!»
4 سال بعد از این ازدواج، سیمین دانشور برای یک بورس تحصیلی به آمریکا می رود. نامه های این دو نفر به همدیگر در آن دوره الان تبدیل به کتاب شده است، نامه هایی به شدت عاشقانه که نشان می دهد رابطه این زوج چطور بوده. اولین نامه سیمین چنین است: «جلال عزیزم، قربانت گردم. رفتم و از سخت جانی های خود سخت شرمنده ام. بی تو یک دم زیستن شرط وفاداری نبود. وقتی از تو جدا شدم همانطور که پیش بینی می کردم، مثل جفت مرغان مهاجر چنان اندوهی مرا فرا گرفت که از گریه نتوانستم خودداری کنم. در طیاره با وجود متلک های این و آن که آمریکا رفتن گریه ندارد و غیره، باز تا مدتی یعنی تا وقتی از مرز ایران دور شدیم، گریه می کردم. زن مهماندار که اشک های مرا دید پرسید از معشوقت جدا شده ای؟»
آل احمد خانه خودش و سیمین را هم در تجریش به دست خودش ساخته بود. خانه ای که از یک طرف همسایه ابراهیم گلستان و از طرف دیگر همسایه نیما یوشیج بود. ویکتوریا دانشور می گوید: «آقای آل احمد از کار کردن ابا نداشت. هیچ وقت او را بیکار نمی دید. از بچگی کارهای سخت کرده و زحمت کشیده بود. هر کاری از دستش برمی آمد انجام می داد. انصافا مرد به تمام معنی بود. بخش زیادی از خانه بن بست ارض را با دست خودش ساخت، عاشق نجاری و گلکاری بود. خیلی هم شوخ طبع بود. همیشه هم یک دفتر یادداشت همراهش بود و هر چه را که می دید می نوشت و لازم بود، طراحی می کرد.»
جلال کتابی دارد با عنوان «سنگی بر گوری» که در آن از بچه دار نشدن خودش و سیمین شاکی است. این کتاب 12 سال بعد از مرگ جلال و توسط برادرش شمس آل احمد منتشر شد. سیمین دانشور هرگز درباره این کتاب صحبتی نکرد و فقط در مقدمه ای بر کتاب «غروب جلال» نوشت: «پس از چاپ سنگی بر گوری به سراغ نامه های جلال رفتم تا با خواندن آنها تلخی بی وفایی منعکس در سنگی بر گوری را با شیرینی وفای مندرج در نامه ها جبران کنم.»
ویکتوریا دانشور در این مصاحبه می گوید: «ظاهرا این کتاب جزو یادداشت های شخصی آقای آل احمد بود و ایشان نمی خواست تا زمان زنده بودن خانم سیمین چاپ شود یا تصمیم داشت تغییراتی در آن بدهد و بعد چاپش کند اما متاسفانه آقای شمس آل احمد این کتاب را در زمان نامناسبی چاپ کرد و واقعا باعث رنجش سیمین خانم شد، طوری که سیمین خانم هرگز ایشان را نپذیرفت و عذرخواهی اش را هم قبول نکرد!»
خانه موزه سیمین دانشور و جلال آل احمد، مکان زندگی این دو نویسنده بزرگ معاصر بود. این خانه را جلال در فاصله سالهای ۱۳۳۱ تا ۱۳۳۲ طراحی کرد و در منطقه تجریش تهران ساخت؛ درست زمانی که همسرش برای گذراندن دوره تحصیلی به آمریکا رفته بود.
شهرداری، خانه مذکور را از وراث سیمین و جلال خریداری و در سال ۱۳۹۷ مصادف با روز تولد سیمین، بهعنوان خانه موزه این زوج نویسنده افتتاح کرد. امروزه بهعنوان یکی از دیدنی های تهران، امکان بازدید از این مکان وجود دارد
آدرس خانه موزه سیمین و جلال: میدان قدس، خیابان باهنر، خیابان دزاشیب، خیابان رمضانی، خیابان رهبری، کوچۀ پسندیده، بن بست ارض
#تهرانگردی
#ادبیات_فارسی
#نویسنده
#سیمین_دانشور
#مفاخر
#زوج_ادبی
#جلال_آل_احمد
#ایرانگردی
#خانه_تاریخی
#موزه
#دیدنیهای_تهران
--------------------------------------------------
لینک سابسکرایب
bit.ly/3GRMqHC
لینک اینستاگرام من
bit.ly/3sREz7V
--------------------------------------------------
❌❌❌من کی هستم❌❌❌
اسمم نرگس.یونانی اسمم میشه نارسیس.
عاشق آشپزی و بچه هامم.پارسیا پسر کوچیکم تو ویدیوها منو همراهی میکنه.
تو این کانال با کلی روزمرگی های خوشمزه منتظرتونم
----------------------------------------------------- ❌❌❌ Who am I❌❌❌
My name is Nargis. My Greek name is Narsis. I love cooking and my children. Parsia, my little son, accompanies me in the videos. I am waiting for you in this channel with all the delicious daily life