Рет қаралды 22,374
در اين دوران که بی ارج است انسانيت انسان
و ندارد هيچ ارزش، پاک بودن، بی ريا بودن
دلم تنگ است برای آدميت
دلم تنگ است برای معرفت، خوبی، صداقت
در این دوران که بسيارند ناپاکان و بی شرمان
و ندارد هيچ ارزش پاکی وجدان، قلب با ايمان
دلم تنگ است برای قلب های پاک
برای انسانهای يکرنگی که بيزارند ز نيرنگ ها
در اين بازار پر تزوير دنيايی
چه بی ارزش متاعی گشته يکرنگی
شرف را می فروشند بی شرمان به چندر غاز پولی
و به سلاخی برند آنها حقيقت را برای ذره ای دنيا
چه نايابند مرمرهای پاکی و شرافتمندی انسان
ميان تخته سنگ های سياه نادرستی ها
در اين مرداب دنيايی
تعفن بوی جلبک های دريوزگی و پستی
مجالی را به عطرافشانی نيلوفران خوبی و پاکی نخواهد داد
خزه های فريب و حيله و نيرنگ
پوشاندند تمام قلب های سنگی مرداب
درون آب ناپاکی اين مرداب
چه دشوار است شنا کردن
برای ماهيان ساده يکرنگ
چه بسيارند در اين مرداب
وزغ های ملّون پيشه نيرنگ
چه بايد کرد؟
چه چاره بايد انديشيد؟
نبايد بگذاريم ما
تمام آب اين مرداب
شود گنداب زشتی ها
نبايد ماهيان خوبی و پاکی
درون تور بی شرمی و ناپاکی
شوند صيد رياکاران بی مقدار
بياييد تا بکاريم ما
کنار آب اين مرداب
گل خوبی گل نيکی
گل صدق و گل پاکی
بياييد ارج بگذاريم انسانيت انسان
بياييد تا ز خود رانيم ناپاکان و بی شرمان
بياييد تا بسازيم ما دنيايی که در آن
وقيحان را نباشد هيچ جرأت
که پاکان و نجيبان را بيازارند
و ناپاکان نيابند هيچ فرصت
که خوبان را به زير ظلم خود گيرند
اگر بذر محبت را درون دل بکاريم ما
اگر نور حقيقت را بتابانيم به قلب هامان
اگر ياد خدا را در همه احوال
نگه داريم درون سينه هايمان
دگر ديو بدی و نادرستی ها
نخواهد يافت مهلت مأوا
درون جسم و جان ما