داستان فندک جادویی : اثر هانس کریستین آندرسن

  Рет қаралды 12,172

deep stories

deep stories

Ай бұрын

حمایت مالی اختیاری از کانال دیپ استوریز
/ deeppodcastiran
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
:music by
@incompetech_kmac Kevin MacLeod
@ScottBuckley
under Creative Commons Attribution: creativecommons.org/licenses/...
___________________________________________________________________________________
اگر طراح هر کدام از طرح‌های استفاده شده در این ویدئو رو میشناسید یا خودتون طراح آثار هستید، به ما ایمیل بزنید تا اسمتون رو به عنوان طراح اعلام کنیم.
If you own any of the arts that we used in this video, or you know the artist of any of them, please contact us via email to give you the credit.
deep.podcast.ir@gmail.com
ـــــــــ
فندک جادو
هانس کریستیَن اَندرسِن
روزی روزگاری سربازی با گامهای محکم و استوار در جاده ای پیش میرفت. او کوله پشتی به دوش و شمشیری به کمر داشت و از جنگ برمیگشت. در راه با جادوگرِ پیری روبرو شد. جادوگر بسیار زشت و ترسناک بود.
جادوگر به سرباز گفت: «سلام سرباز شجاع! چه شمشیر زیبایی به کمر بستی . عجب کوله پشتی بزرگی داری! معلوم میشه یک سرباز واقعی هستی! یک سرباز دلیر. به همین خاطر هرچه پول بخواهی میتوانی به دست آوری.»
سرباز گفت: «از تو ممنونم. جادوگر پیر. حالا از سر راهم برو کنار میخواهم رد شوم.»
جادوگر گفت: «صبر کن. من تو را ثروتمند میکنم.»
درختی رو در دوردست بهش نشان داد و گفت: «آن درخت بزرگ و توخالی را میبینی؟ به بالای آن برو. اونجا سوراخ بزرگی هست.از آن سوراخ پایین برو. من طناب بلندی دور کمرت میبندم. هر وقت طناب را تکان دادی، من تو را میکشم بالا.» سرباز پرسید: «در آنجا چکار باید بکنم؟»
جادوگر گفت: «باید تا میتوانی پول جمع کنی و با خود بیرون بیاوری.»
سرباز پرسید: «چطوری؟»
جادوگر پاسخ داد: «گوش کن تا بهت بگم. وقتی از سوراخ درخت پایین رفتی به تالار بزرگی میرسی که مثل روز روشن است. آنجا بیش از سیصد چراغ قرمز قرار دارد. اگر خوب نگاه کنی سه تا درمیبینی. میتوانی به راحتی درها را باز کنی، چون کلید هر سه از دستگیره ی آنها آویزان است. وقتی در اول را باز کردی وارد اتاقی میشوی که یک صندوق بزرگ در وسط آن قرار دارد. بر روی این صندوق سگی نشسته است که چشمانی به درشتی یک فنجان دارد. اما اصلاً نترس ونگران نباش. من پیشبند مخصوصم رو به تو میدهم. تو باید آن را کف اتاق پهن کنی و سگ را بگیری و روی آن بنشانی. آن وقت میتوانی در صندوق را باز کنی. صندوق پر از سکه های مسی است و تو میتوانی هر چقدر دلت میخواهد از آن سکه ها برداری. اما اگر سکه های نقره را ترجیح میدهی میتوانی به اتاق دوم بروی. آنجا هم سگی روی صندوق نشسته که چشمانش به درشتی آسیاب بادی است. از آن سگ هم نترس. او را هم برمیداری روی پیشبند من مینشانی و هر چه خواستی از سکه ها بر میداری. و اگر هم سکه های طلا را میخواهی به اتاق سوم برو. آنجا سگی هست که چشمانی به بزرگی چرخهای گاری دارد. این سگ یک سگ حسابی است، خیلی هم وحشی و درنده است. اما تو از این یکی هم ترسی به دل راه نده. مثل یک سرباز شجاع جلو برو، آن را بردار و روی پیشبند من بگذار. آن وقت سگ نمیتواند آسیبی به تو برساند. و تو میتوانی هر چقدر دلت خواست از سکه های طلا برداری.»
سرباز گفت: «پیشنهاد خوبی است. اما به من بگو ببینم در این میان چه چیزی گیر تو میاید؟ مطمئناً تو همین جوری به کسی کمک نمیکنی. حتماً نیمی از این سکه ها را میخواهی؟»
جادوگر گفت: «نه سرباز دلیر! من حتی یک سکه هم نمیخواهم. یک فندک کهنه و قدیمی آن پایین است. تو فقط آن را برایم بیاور. مادربزرگم آخرین باری که به آنجا رفته بود فندک رو آنجا جا گذاشت.»
سرباز موافقت کرد. طنابی از جادوگر گرفت رو به کمرش بست. پیشبند را هم ازش گرفت. از درخت بالا رفت. از سوراخ درخت وارد تنه ی درخت شد با کمک طناب پایین رفت. خودش را به تالاری که جادوگر میگفت رساند. و وارد اتاق اول شد. سگ بزرگی را دید که چشمانی به بزرگی یک فنجان داشت. به آرامی پیشبند را روی زمین پهن کرد. به سگ خیره شد و بدون آنکه بترسد با شجاعت آن را از روی صندوق برداشت و روی پیشبند نشاند. بعد به سراغ صندوق رفت. در آن را باز کرد. سکه ها را برداشت و تمام جیبهایش را پر از سکه های مسی کرد. بعد درصندق را بست و سگ را دوباره روی آن گذاشت و به اتاق دوم رفت.
سگی را دید که چشمانی به بزرگی سنگ آسیاب داشت. او را برداشت روی پیشبند گذاشت و سراغ صندوق رفت. چشمانش به سکه های نقره ای که افتاد، هرچه سکه ی مسی در جیب داشت خالی کرد و به جای آن کوله پشتی و جیبهایش را با سکه های نقره پر کرد.
بعد از آن به اتاق سوم رفت. صحنه ی وحشتناکی دید. سگی آنجا نشسته بود که چشمانش واقعاً به بزرگی چرخ گاری بود. سرباز به او شب بخیر گفت. کلاهش را به نشانه ی احترام برداشت. کمی به سگ نگاه کرد و با خودش گفت «نباید بترسم.» بعد با شجاعت جلو رفت. سگ را برداشت و روی پیشبند جادوگر گذاشت که از قبل روی زمین پهنش کرده بود. آخر سر هم در صندوق را باز کرد و صحنه ای باورنکردنی دید. به حدی سکه ی طلا در صندوق بود که با آن میتوانست یک شهر بزرگ را با تمام خانه ها و مغازه ها و هر چه در آن بود بخرد. سکه های نقره را در صندوق گذاشت و سکه های طلا را برداشت. حتی کلاه و چکمه هایش را هم با سکه ی طلا پر کرد. طوری که به زحمت میتوانست راه برود. حالا دیگر مطمئن شده بود که مرد ثروتمندی شده. سگ را دوباره روی صندوق گذاشت و در اتاق را بست. بعد هم از همون راهی که اومده بود برگشت. سرش را به طرف نوک درخت گرفت، طناب را تکان داد و فریاد زد« آهای جادوگر پیر! مرا بالا بکش.»
جادوگر پرسید« فندک را برداشتی؟»
سرباز گفت:« ای داد بیداد. آن را پاک فراموش کرده بودم. رفت فندک را برداشت و دوباره طناب را تکان داد. جادوگر او را بالا کشید. کمی بعد سرباز در حالی که جیبها، کوله پشتی اش، چکمه

Пікірлер: 85
@sadbunnytale
@sadbunnytale Ай бұрын
یعنی تا نوتیف اومد زدم روش😂💖
@shirazehravanbakhsh749
@shirazehravanbakhsh749 Ай бұрын
دقیقا من هم کار شما را کردم.😂.
@maryamghafoorian9597
@maryamghafoorian9597 5 күн бұрын
ممنون آرمان عزیز 🌹 امیدوارم فندک جادویی ایرانم نیز هر چه زودتر با دستان سرباز ایران روشن بشه 🌹 یک دو سه ❤❤❤
@grossekrone3236
@grossekrone3236 Ай бұрын
واکنش سرباز به کارما: جدی میفرمایید🗿😂
@MR.FALCON78
@MR.FALCON78 Ай бұрын
من عاشق تاریخو داستانم که حتی این راهو با صحبت ها وکمک ها شما و داستان سرایی هایی زیباتون پیشگرفتم ممنون که همیشه بهترین داستان ها و تمدن هایه ایرانیو همیشه با توضیحات کامل برامون میگید ❤❤❤
@sobhankhorrami4419
@sobhankhorrami4419 Ай бұрын
سلام لطفا هزارویک شب رو هم ادامه بدید
@arshiasoleymani1879
@arshiasoleymani1879 13 күн бұрын
سلام لطفاً از این داستان ها بیشتر انتشار بدید ممنونم❤
@shirazehravanbakhsh749
@shirazehravanbakhsh749 Ай бұрын
نازنین آرمان و اشکان و مجید سه یار دوست داشتنی و همکاران جدید بامداد و محسن سلام و درود بی پایان بر همگی شما. بسیار بسیار به شما افتخار می کنم به عنوان یک مادر بزرگ ایرانی در اين شرايط سخت قوی و محکم دارید به کار تون ادامه می دهید. آرزو دارم از گزند روزگار در امان باشید و تک تک‌ تون رو به دستان امن خداوندم عیسی مسیح می سپارم آمیین. ❤ 19:26 19:26
@hermesarm2721
@hermesarm2721 Ай бұрын
درود بر آقا آرمان نازنین. من این داستان را در کتابهای طلایی پیش از 57 خوانده ام. کتابهایی که داستانهایی زیبا داشتند و برای بچه ها بسیار سودمند بودند. سپاس
@viveliran2171
@viveliran2171 Ай бұрын
درود دوست گرامی من هم کلی کتاب های طلایی دارم از دوران کودکی یادش به خیر خیلی خوشحال شدم شما هم دارید و خواندید ❤❤
@aminr4736
@aminr4736 Ай бұрын
اوایل داستان حس کردم داستان اقتباسی از داستان شرقی چراغ جادو سندباد و علی بابا هست
@omidomid3357
@omidomid3357 26 күн бұрын
بسیار عال سپاس
@user-lf8pq6pk2y
@user-lf8pq6pk2y Ай бұрын
سلام تورو خدا بازهم بیشتر و بیشتر از این داستان ها برامون پخش کنید. من بازهم میخوام. بازهم میخوام و باز هم میخوام
@PoiPoiuy-fk4lg
@PoiPoiuy-fk4lg Ай бұрын
ارمان لهنت عالی بیشتر برنامه بسازید
@MahanAbbasi-fp3cf
@MahanAbbasi-fp3cf Ай бұрын
درود بر کانال دیپ استوریز
@alek97650
@alek97650 Ай бұрын
بسیار عالی و به نوعی جدید بود ❤❤❤
@user-uu7yy8ql2z
@user-uu7yy8ql2z Ай бұрын
ممنون از شما عالي بود
@ninalangaroudy9844
@ninalangaroudy9844 Ай бұрын
Thank you for the great story
@nadermahmudi1987
@nadermahmudi1987 Ай бұрын
Perfect story 🎉 my friend
@noelsalimkhan6351
@noelsalimkhan6351 Ай бұрын
خیلی خیلی عالی بود واقعا زیباست این داستان دمت گرم ❤❤❤❤❤
@bahmangholizadeh
@bahmangholizadeh Ай бұрын
درود برشما آرمان عزیز این داستان رو شنیدیم ولی در کانال شما یه چیز دیگس👌👍👍👍❤️👏
@S0r0ush
@S0r0ush 24 күн бұрын
Great work
@sinapa3200
@sinapa3200 Ай бұрын
I love the way you narrative story. 😊
@artakhorasani8425
@artakhorasani8425 Ай бұрын
مرسی از زحماتتون!
@sarakhalooie
@sarakhalooie 28 күн бұрын
خیلی خیلی عالی ولی ای کاش برای داستان‌هایی هم که الان میزارین یه فهرست درست میکردین که دسترسی بهش آسون باشه. بازم ممنون بابت تمامی زحمات
@afarinmahdiani90
@afarinmahdiani90 Ай бұрын
عالی عالی عالی 👌🙏🌺
@mohammadghavabesh4726
@mohammadghavabesh4726 Ай бұрын
مثل همیشه عالی ❤ Nice
@afarinmahdiani90
@afarinmahdiani90 Ай бұрын
درود 🎉
@nazi1090
@nazi1090 Ай бұрын
کار شما قابل ستایشه🌱
@saharshams2497
@saharshams2497 27 күн бұрын
ممنون 💚💚💚💚💚💚💚💚💚
@novinmobile8395
@novinmobile8395 Ай бұрын
درود بر آرمان عزیز
@dreamy.stories
@dreamy.stories Ай бұрын
عاااالی مثل همیشه ❤❤❤❤❤
@m.golzar16
@m.golzar16 Ай бұрын
درود و صد درود
@yegane_p
@yegane_p 23 күн бұрын
جالب بود ، راجع به داستانهای دیگه ی هانس کریستین آندرسون از جمله : ملکه برفی ، پری دریایی ، لباس جدید پادشاه ، بندانگشتی و شاهزاده و گدا و باقی داستانهای معروف هم ویدیو بسازید ممنون
@arshiasoleymani1879
@arshiasoleymani1879 13 күн бұрын
نویسنده های دیگه ای هم هستن که قلم داستان پردازی دارند ؟ بصورت مصور و قوی
@user-vq4yy9gw3i
@user-vq4yy9gw3i Ай бұрын
Perfect
@user-bx3tb8hg8g
@user-bx3tb8hg8g Ай бұрын
خیلی عالی
@amiralihosseinnezhad1766
@amiralihosseinnezhad1766 Ай бұрын
Amazing story
@MehrnoshFarhadi-tl6gl
@MehrnoshFarhadi-tl6gl Ай бұрын
ممنون❤
@Rezaalizadeh1999
@Rezaalizadeh1999 Ай бұрын
سپاس
@-Mohammad.chegini
@-Mohammad.chegini Күн бұрын
میشه کتاب ریشه های تاریخ های شکست اثر اریک هبزوم رو بزارید
@farzanekani1162
@farzanekani1162 Ай бұрын
Tnx
@Hadi_GRF
@Hadi_GRF Ай бұрын
فوق‌العاده بود و جذاب، بیان روان و زیبای آرمان عزیز هم به شیرینی هر برنامه اضافه میکنه، با اینکه ارادت همه عزیزان اینجا و مارو نمیبینن ولی امیدواریم همیشه حال دلتون خوب باشه و تنتون سلامت و جیبتون همیشه پر که بیشتر و بیشتر زحمت برنامه هارو بکشید و ببینیم و بشنویم و لذت ببریم. فعالیت تلگرامتونم بیشتر کنید، همه جا دنبالتون میکنیم. حال دلتون خوب باشه و موفق باشید ♥️💎🤝🏻
@user-zr9fx2ou1t
@user-zr9fx2ou1t 17 күн бұрын
دمت جیز 🎉
@MahanAbbasi-fp3cf
@MahanAbbasi-fp3cf Ай бұрын
اگر میتوانید درباره داستان های جی. آر.آر. تالکین یه پلی لیستی بسازید . باتشکر
@mostafabehroozian656
@mostafabehroozian656 Ай бұрын
عالییی
@mohammadkhani8716
@mohammadkhani8716 Ай бұрын
لطفاً داستان یک تکه گوشت اثرجک لندن راصوتی اجراکنید،باتشکر
@RezaRafie.
@RezaRafie. Ай бұрын
Awlii
@Zoro-kj5hd
@Zoro-kj5hd Ай бұрын
آرمان جان لطفا کتاب پادشاه زرد پوش بخون
@shirazehravanbakhsh749
@shirazehravanbakhsh749 Ай бұрын
راستی آرمان جان در همین نیمه اسفند ماه(۱۴۰۲) به مناسبتی رفته بودیم آبشار نیاگارا، تا مجسمه نیکلای تسلای را دیدم به یاد شما افتادم و کوشش‌ های مستمر تان در آگاهی رساندن در همه زمینه‌ها به مردم. با نوه ام عکسی گرفتم به ياد شما. کلبه ی کوچک ما همیشه مقدم شما عزیزان رو گرامی می دارد. شاید خودتون ندانید چقدر در قلب ما جا دارید. به اميد دیدار تون آمین.
@Kandri.
@Kandri. 28 күн бұрын
خیلی سرگرم کننده بود ولی استاد واقعا نمیدونم چرا احساس میکنم که اکثر داستان‌ها رو هنگامی که تعریف میکنی فکر میکنی که چطور ادامه پیدا کنه و حتی هرموقع خسته میشی تصمیم میگیری چطور تموم بشه . نمیدونم تونستم منظورم رو برسونم که چه نوع داستان‌های هستن!! انگار که کافی هست فقط شروع بشه ، حالا یه جور میره جلو دیگه... اما در کل سرگرم کننده هست . ممنون از زحماتت
@mohamadtavaf
@mohamadtavaf Ай бұрын
خیلی قشنگ بود
@zm7096
@zm7096 Ай бұрын
ممنونم ❤ پیرزن بیچاره چقدر لطف کرد
@pedramjalilizad3195
@pedramjalilizad3195 Ай бұрын
مثه همیشه عالی و مسلط❤❤❤بی زحمت داستان های هزار و یک‌شب رو ادامه بدید⚘⚘😍😍و اگه ممکنه از داستان‌های ادگار آلن‌پو هم پادکست بزارین⚘⚘⚘
@shirazehravanbakhsh749
@shirazehravanbakhsh749 Ай бұрын
تمام دیروز (یکشنبه) داشتم برای چندمین بار بهار عربی را تماشا می کردم. دنیا کاملا در دست شریر است. ولی ايمان راستین دارم که طبق کتاب مقدس هدف خداوند از خلقت و پایان کار جهان به وقوع خواهد پیوست( کتاب مکاشفه یوحنای رسول ). آمین. قدردان زحمات شما هستیم. باز هم شما را به دستان امن خداوند می سپارم.
@alifaghihzade1811
@alifaghihzade1811 Ай бұрын
❤❤
@mjaz.m9883
@mjaz.m9883 22 күн бұрын
@yaserraz6879
@yaserraz6879 Ай бұрын
Goood
@atefehdalvand8110
@atefehdalvand8110 Ай бұрын
🙏👌😊
@zeinabmoradian4535
@zeinabmoradian4535 Ай бұрын
❤❤❤
@yaserraz6879
@yaserraz6879 Ай бұрын
❤❤❤❤
@SadeghGolnari-hn8ee
@SadeghGolnari-hn8ee Ай бұрын
❤❤❤❤❤
@behzadparsa
@behzadparsa Ай бұрын
👍
@samirakhalafi1954
@samirakhalafi1954 Ай бұрын
سلام بوف کور صادق هدایت می زارید لطفا
@kuthar8373
@kuthar8373 Ай бұрын
😘
@SadeghGolnari-hn8ee
@SadeghGolnari-hn8ee Ай бұрын
✌️✌️✌️❤️❤️❤️
@elhammdh4608
@elhammdh4608 20 күн бұрын
🌺🌺🌺🌺🌺
@Narges-vegan
@Narges-vegan 22 күн бұрын
✅️📚⚘️
@shivaomrani
@shivaomrani Ай бұрын
با سلام و درود فراوان بر کانال داستان ❤❤❤❤❤❤ به جرات میتوان گفت که شاهکاری عظیم در این کانال بوجود آمد که داستان فندک جادو را بیان میکنید و داستانی که کودکان قدیم با نویسندگان چیره دستی چون قلم جادو بر دست میگرفتند و یک شگفتی در نوشتار داستان روی کاغذ پیاده میکردند که می توانست تا آخر عمر انسان را تحت تاثیر و دستخوش یک شادی عمیق قرار بدهد و باید گفت سپاس فراوان از داستان شگفت انگیز فندک جادو😊
@mahdimehrabi-gu4ub
@mahdimehrabi-gu4ub 3 күн бұрын
جادوگر چی شد پس ؟؟
@hamedbavafa4025
@hamedbavafa4025 Ай бұрын
چه جالب من حدس میزدم آخرش پسر فندک رو از سرباز بگیره با همون روشی که سرباز اونو از جادوگر گرفتش
@ariyadiba-ek6sj
@ariyadiba-ek6sj 18 күн бұрын
چرا جادوگر را کشت
@ardi5757
@ardi5757 Ай бұрын
یه فندکم من دارم شانس من سنگ میندازم گاز نداره گازو سنگ میندازم سوراخش بسته میشه هر۳تاعیبش رو درست کردم تازدم ترکید اینم شانس من و فندک🤢😂
@mehdiatarha2075
@mehdiatarha2075 Ай бұрын
با درود . خواهشمندم کلاس کار این کانال را با اراجیف کریستیان اندرسون ، پایین نیارید. یک داستان کاملا بی هدف و بی‌مزه 😢
@sajadkefayati1913
@sajadkefayati1913 Ай бұрын
اگه شانس منه که یه فندک اتمی و یه پایپ گیرم میاد و معتاد و کارتون‌خواب میشم😅 ولی حالا از شوخی گذشته چه داستان مزخرفی بود! از شما بعید بود واقعاً وقتمون الکی حروم کرد😡
@naserMalik-ze6gi
@naserMalik-ze6gi 22 күн бұрын
دروغ بود مستند آدمخوار قشنگ فیلم می‌گرفته چون سه تاشون هم تو دوربین بودن😂😂😂
@Faring431
@Faring431 Ай бұрын
به نظر من سرباز حق جادوگرو خورد! اخلاقی نبود کارش 😅
@aminr4736
@aminr4736 Ай бұрын
کلا از همه نظر داستان آبکی بود
@Rezaalizadeh1999
@Rezaalizadeh1999 Ай бұрын
سپاش
@talaghasemi3544
@talaghasemi3544 Ай бұрын
سپاس
@gobigo7555
@gobigo7555 26 күн бұрын
❤❤
@davis1321
@davis1321 Ай бұрын
когда одна дома // EVA mash
00:51
EVA mash
Рет қаралды 10 МЛН
Which one will take more 😉
00:27
Polar
Рет қаралды 77 МЛН
路飞关冰箱怎么关不上#海贼王 #路飞
00:12
路飞与唐舞桐
Рет қаралды 2,4 МЛН
پیشگویی های جنجالی سیمپسون ها از آینده ایران در سال 2024
14:01
Rast ya Dorugh راست یا دروغ
Рет қаралды 127 М.
نی نواز هاملین : ترسناک اما واقعی
20:54
deep stories
Рет қаралды 19 М.
когда одна дома // EVA mash
00:51
EVA mash
Рет қаралды 10 МЛН