داستان قدیمی گربه چکمه پوش

  Рет қаралды 71

داستان‌های کودکانه با خاله نغمه

داستان‌های کودکانه با خاله نغمه

Күн бұрын

زی روزگاری آسیابان فقیری با سه پسرش زندگی می کرد. سالها گذشت و آسیابان قصه ما پیر شد و مرد. اون به جز یک آسیاب و یک الاغ و یک گربه برای پسرانش چیزی باقی نگذاشت. بزگترین پسر آسیاب رو گرفت. وسطی الاغ رو برداشت. پس گربه به پسر کوچیک رسید! پسر جوون با خودش زمزمه کرد:
خب! من این گربه رو میخورم و با خزهاش دستکش درست میکنم! و بعد هم دیگه از دار دنیا هیچی ندارم و از گرسنگی میمیرم!
گربه که داشت گوش می داد گفت:
آه سرور عزیزم! اصلا ناراحت نباش! فقط یک کیف و یک جفت چکمه به من بده! اون وقت من بهت ثابت میکنم که اصلا ارثیه‌ی بدی نیستم!
پسر کوچک که تموم این سال‌ها دیده بود که گربه چقدر زیرکه و برای شکار موش خودش رو به مردن میزنه، با خودش گفت:
احتمالا این گربه میتونه به من کمک کنه!
پس کیفش رو به گربه داد و آخرین سکه‌هاش را برای خرید یک جفت چکمه برای گربه خرج کرد!
گربه که در چکمه‌ها شجاع به نظر می‌رسید، سبوس و ذرت را در کیفش ریخت و کیف رو دور گردنش انداخت. سپس رفت و در نزدیکی یک لونه خرگوش خوابید و وانمود کرد که مرده است. اون منتظر بود که خرگوش‌های کوچولو بیان و دنبال سبوس و ذرت بگردن!

Пікірлер
داستان بربز قندی/داستان شب/ داستان موزیکال/داستان صوتی/داستان های فارسی
21:00
Sigma Kid Mistake #funny #sigma
00:17
CRAZY GREAPA
Рет қаралды 30 МЛН
It’s all not real
00:15
V.A. show / Магика
Рет қаралды 20 МЛН
Sigma Kid Mistake #funny #sigma
00:17
CRAZY GREAPA
Рет қаралды 30 МЛН