Рет қаралды 146
سلام به شما دوستان عزیزخیلی خوش اومدین به کانال داستان های شبانه
لطفا برای دیدن داستان های بیشترروی لینگ زیرکلیک کنید
/ @nightshahriyar.94
داستان امرزمون درباره ی یک دزد هست که بازیرکی زیاد از دست ماموران پادشاه فرار میکرد وماموران پادشاه نمیتوانستن اورا دام بیندازندتا اینکه پادشاهدستور داد........
داستان طنز
داستان واقعی
داستان خیانت
داستان خنده
🤗دوستان عزیزامیدوارم از دیدن وشنیدن این داستان و حکایت جالب آموزنده لذت بره باشین❤
خیلی ممنون میشم که کانال ما مشترک بشید اون رو سابسکرایب کنیدو ویدیوهارولایک کنید🙏
نظرات وپیشنهادهای شما عزیزان میتونه کمک کنه کارهای بهتری برای شما بسازیم وبا کمال احترام تقدیم شما کنیم🙏
❤همراهی شماو حمایت های شما برامون بسیار ارزشمند وخیلی ممنون میشم که در کانال مشترک بشید و اون رو سابسکرایب کنید👍
برای شنیدن داستان های جدیدو دیدن ویدیوهای جدیدمون حتمازنگوله🔔 را فعال کنیدبه محض منتشر شدن به شما اطلاع داده بشه
• داستان پرماجرا پسر باز...
• داستان های شبانه ؛ حکا...
• داستان زن ابلهی که شوه...
• داستان ملانصرالدین باد...
• داستان مرد خارکن که دو...
• "داستان پادشاهی: بازی ...
• "داستان مار و زنبور"مر...
• داستان پدر و پسر/داست...
• "داستان وزیره حیلهگری...
• " داستان پادشاه عاشق ک...
• داستان جذاب چوپان کچل ...
#داستان
#حکایت
#داستان_های_شبانه
#داستان_دزد_زیرک
#حکایت_جالب
#داستان_طنز
#داستان_دزد
#داستان_کهن
#داستان_عاشقانه
#یوتیوب
#داستان_جالب
#حکایت_فارسی
#حکایت_زیبا
#داستان_خنددار
#داستان_آموزنده
#حکایت_های_ایرانی
#داستان_کلیله_و_دمنه
#داستان_جالب_فارسی
#داستان_زیبا
#حکایت_خندار