Рет қаралды 138
سرنوستم به دست پسر عموم سیاه شد و من دختر بچه ی چهارده ساله شدم زن بدنام روستا و وقتی شش ماهه باردار بودم شوهرم با دختر خالش فرار کرد و مادرم با شنیدن این خبر دق کرد :(
---------------------------------------------------
سلام به کانال " داستان های عاشقانه با منیر " خوش اومدید.
من منیر هستم، راوی داستان ها
اگر از این ویدئو خوشتون اومد حتما کانال مارو سابسکرایب کنید و زنگوله رو بزنید و توی کامنت ها نظراتتونو برام بنویسید .
برای عضویت در کانال فقط کافیه روی لینک زیر کلیک کنید زنگوله رو هم فعال کنید:
/ @moniir_story
-------------------------------------------------
لینک ویدئوها :
قسمت اول سرگذشت سعیده:
• داستان عاشقانه : داستا...
قسمت دوم سرگذشت سعیده :
• داستان عاشقانه : داستا...
قسمت سوم سرگذشت سعیده :
• داستان عاشقانه : داستا...
-------------------------------------------------
پادکست فارسی
داستان معمایی
داستان جنایی
داستان انگیزشی
داستان عبرت انگیزشی
داستان روان
داستان عاشقانه
داستان
پادکست
پادکست داستان فارسی
داستان کوتاه
داستان صوتی کوتاه
پادکست داستان صوتی
رمان صوتی
عشق
ازدواج
خیانت
-------------------------------------------------
#داستان
#داستان_واقعی
#داستان_صوتی_عاشقانه
#پادکست_های_روانشناسی
#داستان_فارسی
#داستان_عاشقانه
#داستان_عاشقانه_بامنیر