داستان عاشقی افسانه و جان ـ داستان واقعی

Рет қаралды 21,109

4 жыл бұрын

SUBSCRIBE to Afghanistan Magazine !
goo.gl/scEXFf
LET'S CONNECT!
/ afghanistanmagazine
/ afghanistanmagazine
#AfghanistanMagazine
#RameshArman
داستان واقعی
داستان عاشقانه زیبا واقعی
داستان های پند آموز واقعی
داستان های عاشقانه واقعی جدید
داستان های واقعی افغانستان ژورنال
داستان های واقعی و کوتاه
داستان صوتی عاشقانه
داستان عاشقانه واقعی
داستان صوتی
داستان های عاشقانه
داستان های فارسی صوتی
داستان های شاهنامه
داستان های فارسی قسمت جدید
داستان های کودکانه
داستان های هزار و یک شب
داستان های فارسی
حکایت های پند آموز
حکایت های پند آموز قدیمی
حکایت های پند آموز کوتاه
حکایت های پندآموز برای کودکان
حكايت هاي پندآموز
دکلمه شعر
دکلمه های عاشقانه
دکلمه های ناب
دکلمه های غمگین
دکلمه اشعار مولانا
دکلمه غمگین
رمان عاشقانه
رمان صوتی
قصه های پند آموز
قصه های کوتاه
قصه های کودکانه
قصه های فارسی
قصه های فارسی جدید
قصه های کودکانه صوتی
قصه های کودکانه جدید
قصه های عاشقانه
قصه های عاشقانه واقعی
قصه های عاشقی
قصه های عاشقانه کوتاه
داستان هاي عاشقانه
afghan magazine
afghanistan magazine
افغان مگزین
افغانستان مگزین
حکایت های پند آموز
داستان های فارسی
داستان واقعی
قصه های پند آموز
قصه های کوتاه
قصه واقعی

Пікірлер: 152

@mls_12 3 жыл бұрын

سلام لالا این است داستان عاشقی مه و از شما خواهش می کنم این داستان را نشر کنید تشکر . اسم مه منیر است و سن مه ۱۶ ساله است یک روز در انستاگرام یک دختر مرا فالو کرد و چون اولین دختر بود که مره فالو کرده بود برش پیایم دادم گفتم سلام او هم برایم جواب داد و چند دقیقه با هم چت کردیم اسم او منیره بود و سن و ولایت اش را پرسیدم او در بغلان زندگی می کرد و مه ده کابل بودم و شب ها باهم چت می کردیم و بهتر همدیگر را شناختیم کم کم مه به او یک احساس پیدا کرده بودم ولی مطمین نبودم که عاشق اش شدیم روزی مه ازو خواستم که عکس ات را بفرست و در جواب گفت نمیشه گفتم چرا او گفت که نمی توانم مه هم دگه چیز نگفتم و او گفت هر وقت که وقتش رسید برایت می فرستم مه هم قبول کردم خوب روز ها می گذشت و باهم چت کردیم برادر من که اینجینر بود و در بغلان مسافر بود زمان مسافری اش به پایان رسید و پدرم گفت که من این بار پشت برادر ات می روم بغلان که هم فکرم دگه شوه و برادرت را هم با خود میارم من به پدرم گفتم پدر جان من را هم با خود ببر او گفت درست است پسرم خوب ما فردایش ازکابل هرکت می کردیم بغلان و به منیره پیام دادم که من فردا میایم بغلان در اول اش باور نمیکرد می گفت شوخی می کنی بعد اش باور کرد که واقعن میایم و او بسیار خوشهال شد مه برایش گفتم وقتش نرسیده که عکس ات را بفرستی در اول کمی ناز کرد ولی بعدن عکس اش را روان کرد. من در امو نگاه ا‌ول عاشق اش شدم خوب فردا اش بغلان رسیدیم و به پدرم گفتم : پدر در این منطقه خانه یکی از دوست ام است مه می روم برای چند دقیقه اونجا پدرم هم قبول کرد و مه هم رسیدم پیش خانه منیره شان و بسیار دور هم نبود مه به منیره پیام دادم گفتم مه رسیدم دم خانه تان میشه چند دقه بیایی بیرون او هم از خانه بیرون برامد او بسیار مقبول شده بود و مه هم بسیار خوشهال بودم سلام داد و جور پرسانی کردیم و چند دقیقه با هم قصه کردیم . ولی اون روز بخاطر که کمی شرمندوک بودم گفته نتانستم که عاشق ات شدیم او رفت خانه اش و مه هم رفتم پیش پدر و برادرم و آمدیم کابل ماه ها با هم چت می کردیم و صد و روزی صد دل ره یکی کدم و به کنیره گفتم دوستتم دارم I love you در سره مینه لرم او هیچ چیز نگفت و آنلاین شد روز بعد پیام داد گفت هستی گفتم هستم گفتم در موردش فکر کدی او گفت در مورد چی مه گفتم ده باره عشق گفت مه هم دوستت دارم ولی ما نمی توانیم به همدیگر برسیم دلم افتید و گفتم چرا چی شده او گفت پدرم با پشتون ها مشکل داره و پدرم هیچوقت مره به تو نمیته با شنیدن ای حرف بسیار نا راحت شدم و چیزی نگفتم به همین ترتیب ۲ سال با هم چت می کردیم و تلفونی حرف می زدیم ما به آن اندازه عاشق یکدیگر خود شده بودیم که بیدون همدیگر زندگی کرده نمی توانستیم مه هم مکتب ره خلاص کردم و پوهنتون ره شروع کردم و در پهلوی پوهنتون در یکی از وزارت ها یک وظیفه خوب گرفتم روژ ها به. خوشی می گذشت و روزی منیره برایم پیام داد :عشقم پشت مه خواستگار ها زیاد میایه چطو میشه مه گفتم تشویش نکو عزیزم گفتم مه فامیل مه برای خواستگاری روان میکم و شب همان روز با فامیل ام حرف زدم فامیل ام هم مره زیاد دوشت داشت و قبول کردند و رفتند خواستگاری ولی پدر منیره رد کرد و دفعه دوم هم به همین قسم رد کرد منیره به مه می گفت مه مطمین استم مره به تو نمی ته باید یک چاره دیگری پیدا کنیم مه همیشه برایش می گفتم تشویش نکو همه چیز درست میشه روز بعد تصمیم گرفتم برم بغلان و رفتم با عشقم ملاقات کردم و او ره محکم در بغل گرفتم در همین زمان نا گهان پدر منیره آمد و بسیار بالای منیره غال مغال کرد و به مه گلت اگر بار دیگر در اینجه ببینمت می کشمت شب شد و تصمیم گرفتم که امشب را در بغلان بمانم و منیره یک خواهر کوچکتر از خود داشت که سن اش تقریبا ۱۰ سال بود و ۱۰ بجه شب بود که خواهر منیره برم پیام داد گفت زود بیا که خواهرم میمیرد گفتم چی شده گفت زود بیا زیاد گپ نزن مه هم رفتم دیدم که منیره دست خود ره زده بود و بسیار خون ضایع کرده بود مه هم منیره ره فوراً به شفا خانه بوردم و فامیل منیره که به یک عروسی رفته بودند هم آمدند وضعیت منیره بسیار وخیم بود و دنیا سر ما تاریک شده بود پدر منیره هم بسیار ‌پشیمان بود که کاش منیره ره برای تو می دادم چند دقیقه بعد داکتر گفت که منیره به هوش آمد و مه بسیار خوش شدم تمام اون شب را در شفا خانه ماندم و صبح اش منیره خوب شد و برایش یک مقدار خون دادم پدرش برایم گفت مه در مورد شما اشتباح فکر می کردم و دختر مه لیاقت مثل تو واری یک مرد را دارد مه هم رفتم کابل و فامیل ام را روان کردم خواستگاری و با هم ۱ سال نامزد بودیم روز ها به خوشی می گذشت و بعد از یک سال با هم بلاخره ازدواج کردیم هالا با هم به خوشی زندگی می کنیم پایان

@nelabwahab4502 3 жыл бұрын

چقدر خوب 🥺🥺

@abdulzaherrezaie8472 3 жыл бұрын

تشکر رامش جان از حرف های خوب تان.....

@zainab947 3 жыл бұрын

شما راست میگوین رامش جان دنیا بر عکس شده

@ww-km5nn 4 жыл бұрын

چرا لالا رامش قسمت چهارم لاله را نذاشتین

@nafisaturkmani1913 4 жыл бұрын

سلام دوستان لطفا چینل مرا سبسکرایب کنید برای شما هیچ فرقی نمیکند که سبسکرایب کنید ولی برای من لطف بزرگی میکنید لطفا سبسکرایب کنید

@naz9144 4 жыл бұрын

چرا قسمت چهارم داستان لاله و رومان را نشر نکردین ☹🥺

@naz9144 4 жыл бұрын

@@afghanistanmagazine8360 تشکر لالا رامش موفق باشید

@yaldaamiri4051 3 жыл бұрын

چی خوب شعر گفتی لالا رامش.

@zinullahamani2375 3 жыл бұрын

دلم سوخت 😭😭😭

@princessasma8090 3 жыл бұрын

راست گفتین لالا رامش

@wais467 4 жыл бұрын

عاشق نشدم ولی میفامم عاشقی جز بدبختی جز خود زنی و غم چیزی نداره 🥀

@aishakhan8185 4 жыл бұрын

Beshk:beshk:besyr:nasyathai Khobe:kde:👌👌👌

@wahdcan2683 4 жыл бұрын

وقعت دود انگيز بود 😭😭😭😭

@danielataee6052 4 жыл бұрын

عالی

@alinajan5025 4 жыл бұрын

yeah you right guys like that !!!!

@arahsrsoli8254 3 жыл бұрын

فدای شما لالا رامش همیشه حرفا خووب و زیبا

@ashkanmohammadi4960 3 жыл бұрын

همیشه سلامت باشین لالا رامش از مشوره های خوب تان

@surwatmahar8510 3 жыл бұрын

گفتار آخرت خیلی معقول بود واقعا دختران وزنان افغان باجرات تر از بچه ها و مرد ها هستند بچه ها و مرد ها صرف گپ های کلان بزنند

@nosayy 4 жыл бұрын

به سخنان رامش جان گوش کن. بسم الله گفته پس کابل برو و افسانه ات را خواستگاری کرده بگیر ان شاالله. استخاره کن و از خدا کمک و هدایت بخواه.

@Sada230 4 жыл бұрын

اگر از نامزدش هم جدا نشد برو کابل فرار کن همرایش چون عشق واقعی اس واقعا جیگرخون شدم 😭😭

@arirmahmoodi6128 4 жыл бұрын

سلام لالا رامش همه چیزی ک باید گفته میشد را گفت و ها لالا رامش قسمت چهارم داستان لاله و رومان را چی وقت نشر میکنین

@nahidaabasi4623 4 жыл бұрын

سلام

@sissi5868 3 жыл бұрын

دمت گرم داداش رامش 😅

@mehriaroshan7855 4 жыл бұрын

Rahi sada w Asan!! Waqte Afsana Moshkel Pool nadara, namzad khod ra Ba bana Türkei bebara!! Baz onja as o Joda shawa!!! Sada ansan Farar kona as o!!! Bekhe bera da dga Shahr!!! Khoda sabti Unicef kona ham komak shan mekona, w ham metanaa har doi yak jai zandgi naw khodana shoro kona

@masail1010 4 жыл бұрын

بلى راست گفتين بچه ها هميشه ترسو استن و زود تسليم ميشوند بدون اينكه بجنگند. اما دختر ها در عشق خود وفا دار تر و قوى تر استن و ترس هم ندارن. Shame on you Jon 😏

@s.s501 4 жыл бұрын

بلکل درست گفتید 👍🏻 حقیقت همین است و خیلی جای افسوس است😔

@masail1010 4 жыл бұрын

S . S بلى 😞

@nafisaturkmani1913 4 жыл бұрын

@masail1010 4 жыл бұрын

easy cooking آشپزی آسان سبيكرايب خو كردم اما چينل شما در باره چه است؟ اشپزى يا ديگر مضمون ها هم است؟

@alirezarahimi5784 4 жыл бұрын

البته منظورم از شیر ی که می‌خوانی خیلی قشنگ بود 👍👍👌👌،و تشکر خیلی زیاد از شما که مارا آگاه می کنید. 🙏👈❤️

@mustafaahmadi8770 4 жыл бұрын

لالا رامش ایا قسمت چهارم را نشر نمی کنید؟؟

@alimustafa7124 4 жыл бұрын

در مورد بچه ها راست گفتی بیغیرت شدن

@zahraahmadi8587 4 жыл бұрын

I'm agree with Ramesh Jan ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

@nafisaturkmani1913 4 жыл бұрын

@mustafaahmadi8770 4 жыл бұрын

جان باید حرف های لالا رامش را قبول کند و به گپ های شان عمل کند تا بتواند افسانه را بدست اورد . هر چه شود جان نباید از عشقی افسانه تیر شود باید او را بدست اورد به امید رسیدن شان

@mustafafaizi1752 3 жыл бұрын

انشاالله با هم برسید 🤲😥

@madinaafghan7951 4 жыл бұрын

رامش جان چقدر در اخر گپای زیبااااا گفتی🙏😔😔

@nafisaturkmani1913 4 жыл бұрын

@user-rm1zu2vm5o 3 жыл бұрын

ههههه رامیش جان

@wafakhan2709 4 жыл бұрын

🥺💔🙏🏼🙏🏼🙏🏼

@Alien-wn9wp 4 жыл бұрын

🥺

@noriamasood8810 4 жыл бұрын

رامش جان موزیک بکروند بلند است اذیت کننده است خواهش میکنم پخش کن گل خواهر

@rafiullahsediqi1616 3 жыл бұрын

دلم برای دختر سوخت واقعأ وفادار بوده دختر با غیرت

@wasim7118 3 жыл бұрын

رامش جان بهترین مشوره را داد همنظر رامش جان هستتم

@zibanasaji2091 4 жыл бұрын

سلام خسته نباشید ممنون از داستان زیبایتان . داستان قبلی لاله و رمان اگر ادامه دارد کی می توانیم گوش کنیم

@zibanasaji2091 4 жыл бұрын

@@afghanistanmagazine8360 سلام آقای آرمان شما نسبت به سنتان هزار ماشالا خیلی پخته و با تجربه هستید و خیلی هم روشنفکر نمی دانم با توجه به کشوری است که در آن هستید و سفر و یا تجربه زندگی . البته داستان زندگیتان را که البته نبمه کاره بود گوش کردم از خانواده اصیل و محترمی هم هستید که تبریک می گویم

@arahsrsoli8254 3 жыл бұрын

لالا رامش هر چه میگن همو درست هست

@maryamtlash4892 4 жыл бұрын

لالا رامش سخن های شما واقعا درست و منطقی است من با رامش جان موافق استم باید به افسانه بگویین که از نامزد خود جدا شود شما باید حمت کنید برادر عزیز تا خوشبخت شوین به امید یکجا شدن شما با افسانه خداوند خوشبختی را نصیب شما کند 😢

@nilufarlashkary815 4 жыл бұрын

چرا داستان لاله و رومان ر نکردین😔 منتظر بودم اییییی

@nilufarlashkary815 4 жыл бұрын

@@afghanistanmagazine8360 إن شاء الله منتظرم

@zoyajan8393 4 жыл бұрын

فرار هرگز راه حل نيست به خصوص دختران و بچهاي كه در افغانستان زنده گي ميكند بايد از هر طريقي كه ميشه منطقي پيش برن نبايد همراي آبروي خود و فاميل خود بازي كنن 👌👌

@California333 4 жыл бұрын

بلی زینب جان.

@zalanandarsalan1374 4 жыл бұрын

افرین

@nafisaturkmani1913 4 жыл бұрын

@California333 4 жыл бұрын

@@nafisaturkmani1913 سبسکرایب شدی که در دل ات چیز نگرده

@merajsultani4302 4 жыл бұрын

قبول که فرار راه یی منطقی نیس اما دگه راه هم نداشت باید فرار می کد‌ یا همرای چند بزرگ خود می رفت پیش فامیل افسانه .

@lailihafizi2899 Жыл бұрын

💔

@lailihafizi2899 Жыл бұрын

👋

@abuzarhaydari6980 3 жыл бұрын

😢😢😢😢😢😢😢😢

@aishakhan8185 4 жыл бұрын

Walla che begoiyem machum😢afasana peyaar💖kaa

@shafihamdard453 3 жыл бұрын

زیاد ناراحت شدم 🤭😰😰😢😢

@morsalofficialmusic8696 4 жыл бұрын

همیشه پسرها یا خیانت کرده یا هم فرار.

@nafisaturkmani1913 4 жыл бұрын

@zoraeltzam9368 Жыл бұрын

خدایا چی حال است هر دختر و پسر جوان‌حق داردان کی همسر خود را انتخاب کنند چی وقت مردم ما از این کهنه‌فکری دست میکشن

@shekebhosseini112 4 жыл бұрын

چی گپھای گفتی،😂😂😂

@alirezarahimi5784 4 жыл бұрын

👍👍👌👌

@zoraeltzam9368 Жыл бұрын

هر پدر و مادر باید خوشی اولاد های خود را بخواهند

@nuriaamin9974 4 жыл бұрын

سلام رامش جان تشکر از خودت زنده باشی دوستت دارم عاشق صدا ودانش خودت هستیم حالا چتو میشود رامش جان تشکر عالی داستان واقعیت جامعه ما است عالی خودت

@mostafaqasimi6929 3 жыл бұрын

💓💓☝️

@HasOo_7 2 жыл бұрын

فقط دقعه ۱۴ 😂

@SaSA-hb6in 4 жыл бұрын

😔😔😔😔

@user-li5zz9ez1r 4 жыл бұрын

جان جان قا وی باش

@Family.Fayazi 4 жыл бұрын

👍💔

@miramira2637 4 жыл бұрын

@shjan8529 4 жыл бұрын

ولا راستش بسیار مشکل گپ است وهمین لحظه هم میشه با فامیل نامزدش گپ بزن کی ما یکدیگر را دوست داریم شاید نامزدش برایت ترحم کند از خود افسانه اول اجازه بگیر بعدا عمل کن برادرم بخاطریکه مثله زندگی خودت وافسانه است

@zarifrasikh3078 4 жыл бұрын

😭😭😭😭😭😭

@faisalrashidi9848 2 жыл бұрын

ولا نظرت جالب است رامش شان اینکه فرار را توصیه میکنی آن هم در جامعه افغانی که جز عزت و ناموس هیچ چیز بر اتباع اش مهم نیست.

@zinullahamani2375 3 жыл бұрын

😭😭😭😭😭😭😭😭

@barfigak5678 3 жыл бұрын

با رامش ارمان هم نظر هستم

@abdulwahidturkmanei5758 4 жыл бұрын

نفر اول

@ww-km5nn 4 жыл бұрын

مه اول شدم 😐 دورغ نگو

@umitafghan1514 4 жыл бұрын

چرا قسمت چهارمی لاله ورومان را نشر نکردین

@umitafghan1514 4 жыл бұрын

لطفن زود نشر کونید

@faysalfaysall9055 4 жыл бұрын

تو راضی دختر راضی می‌رفتی یک دوعا میکدی پول کار نبود جان چوچگ پیدا میکدی میگرفتی

@princess.jaan.qrincess.jaa1495 3 жыл бұрын

🥀🥀🥀🥀💔💔💔💔😭😭😭😭😭

@PIBBYGLITCHMAN 4 жыл бұрын

این دختر شجاع است و بارها ایستاده است برای تو. حالا وقت آن رسیده که دست او را بگیرید و اجازه ندهید که بقیه رنج بکشد. گفتی آدم خجالتی هستی وقت آن است که شما تغییر کنید..دل شیر نداری سفر عشق مکن

@homasultany905 4 жыл бұрын

وقتیکه رضایت فامیل ها نباشد دختر و بچه مجبور میشوند که فرار کنند باید که فامیل ها مطابق خواست اولاد های شان رفتار کنند.

@ww-km5nn 4 жыл бұрын

نفر اول شدم اوراااا

@RaEes_PJR 4 жыл бұрын

این قهرمانی را برایت تبریک میگم 😁

@zalanandarsalan1374 4 жыл бұрын

@@RaEes_PJR هههههههههه

@minaparwanah8962 Жыл бұрын

مه فکر میکنم که ای بچه باید متوجه درس خود باشد. درس خود را بخواندن و هم ایش کار کند.

@fedamohammadpaykan72 4 жыл бұрын

قسمت چهارم چرا نیست؟

@user-eo2dg8vd2g 4 жыл бұрын

قسمت چهاروم لاه است ویانیست معلومات بهید

@mariamakbary1044 4 жыл бұрын

بلی برادر جان رامش جان راست میگوید تو اشتباه من هم با برادر رامش جان هم نظر هستم

@nafisaturkmani1913 4 жыл бұрын

@mariamakbary1044 4 жыл бұрын

@@nafisaturkmani1913 علیکم سلام باشه جانم انشاالله

@shafihamdard453 3 жыл бұрын

جان عزیز بسیار پسر با شخصیت بودی ای که به دختر و فامیلش ضرر نرساندی و از افسانه استفاده نکردی 👌

@user-lw2tb1kq9p 4 жыл бұрын

😂😂😂

@anitanaz9815 4 жыл бұрын

You can’t be happy and love someone when your heart belongs to someone else and your mind is busy thinking of them. There is no room for anyone else. I don’t know in Afsana’s case If her mind and heart is occupied and zero chance for her fiancé or he really is bad for as a life partner. If that is the case then she needs to set her priories straight. People who leave you half way are the people can’t be trusted. I think she should focus on her life and get him out of her heart and mind. If she knows absolutely there is no way then they (Afsana/John) should Pursue other routes.

@aishakhan8185 4 жыл бұрын

Weeee:uffff muntzer:qesmat:4 bodm:kho nakden:nasher:marakho nem:kushta:kde:eto ky:mara:baentezar:meshneee

@zalanandarsalan1374 4 жыл бұрын

بسیار شوق شنیدن داستان را دارید بیایید مه بر تان یک داستان بگویم بود نبود یک بچه 4 ساله بود که در کوریائ جنوبی زندگی میکرد و یک برادر کوچک سه ماه داشت که همرایش ساعتیری میکرد اگر شوق دیدن این بچه ها را دارید کانال مرا سبسکرایب کنید و ویدیو های شان را تماشا کنید.

@ma-rw6jo 4 жыл бұрын

ساب شدی

@zalanandarsalan1374 4 жыл бұрын

@@ma-rw6jo تشکررررر

@ma-rw6jo 4 жыл бұрын

@@zalanandarsalan1374 خواهش

@zalanandarsalan1374 4 жыл бұрын

دوستهای عزیز اگر ازمن حمایت کنید چه میشه؟

@ma-rw6jo 4 жыл бұрын

@Massih Massih خوب سبسکرایپ اش کن

@ma-rw6jo 4 жыл бұрын

من حمایت کردم

@ma-rw6jo 4 жыл бұрын

من حمایت کردم

@Ali-zz2zd 4 жыл бұрын

خودت در کجا استی حتمن چرا نی دیگه چیز که بر هموطن خود نمیتانم همین کار را میکنم حمایت تان

@Ali-zz2zd 4 жыл бұрын

@@ma-rw6jo هیچ چیز نبود کانال تان خالی است هیچ محتوا ندارد

@homasultany905 4 жыл бұрын

دختر و بچه حق دارند که شریک زندگی خود را خود شان انتخاب کنند در دین اسلام هم همین طور است مگر هر کار باید که داخل چوکات باشد.

@zulaikha1813 3 жыл бұрын

Ba nazar ma ami hale afsana ra bobar katt turkey waqt ast hale ham arosi nakada k arosi kad awlad paida kad baz nametani waqt ast boro begerish turkey bobarish

@zoraeltzam9368 Жыл бұрын

مرد با غیرت از دختر پول نمیخواهند

@malekeh386 4 жыл бұрын

خدا لعنت کند چنین پدرمادرار که فرزندان خده بدبخت میکنن

@rokhsarhashmi7512 3 жыл бұрын

سلام لالا رامش اگه امکان داشت باش میخایم از شما یک مشوره بگیرم مه فقد واتساپ دارم میشه شماره واتسپ تان بتن باید از شما کمک بگیرم

@rokhsarhashmi7512 3 жыл бұрын

امکان داره چون به مشوره تان ضرورت دارم

@taheraahmady1196 4 жыл бұрын

رامش جان عزيز سلام هميشه موفق وسربلند باشي.انقدر داستان را شرين ميخواني كه ديكر توصيف ندارم ومن در كابل وپاكسنان معلم بودم.ميخواهم داستان خودرا مستقيم به شما با مصارف ان به خوانش بگيرم نمبر تليفون شما را ميخواهم.اولاد هايم مصروف درس كار استند مرا كمك نميكنند.وراستي من در شهر ملبرن استراليا زندگي ميكنم.موفق باشي.خواهرات.

@ahmadmuhamadi8407 4 жыл бұрын

از قصد قسمت چهارم لاله و رمان را نمیگذاری که کامنت زیاد بگیره ویدیو هایت چرا مردم را ازار میتی

@baharhamedartist6070 4 жыл бұрын

لالا جان اینقدر شرین قصه میکنی شرین بیان میکنی شیرین شعر می سرودی که هیج پرسان نکو وا ساعت ها هم گوش کنیم کم اس

@nafisaturkmani1913 4 жыл бұрын

@queenhayat4972 3 жыл бұрын

بلی زیاد سخت هست درکت میکنم جان اما ای قسمت بود تشویش نکو تو خارج رفتی برو از یک طریق به ترکیه فرار بتی اش خودت میگی جیگرخون نشه دیگه چیقسم جیگر خون شوه برو هر کار میکنی برش خوده برسان بخاطر عشقت بجنگ لطفا درد نتی شه عشق دو طرفه رسیدن میخواهد مه هر دوی تان درک میکنم اگر ای کار میکنی بکو بگو از نامزدت جدا شو بلاخره فامیل اش راضی میشه مطمئن باش بگو جدا شو بهترین کار هست اول جدا شوه اگر نشد فرار بتی شه نظر من همین بود

@moosaahmadzey7490 3 жыл бұрын

او دیگه ناموس مردم است اگر یک روز نامزد خودت فرار کنه چیطو اول خود بعد مردم

@queenhayat4972 3 жыл бұрын

@@moosaahmadzey7490 او نامزد مردم هست او نام بدی ره کجا ببره که بخاطر بچه مردم خودکشی کنه؟ مجبور یا فرار بته یا از نامزدش جدا شوه اگر خودم هم میبودم همی کار میکدم

@moosaahmadzey7490 3 жыл бұрын

@@queenhayat4972 بیادر جان ای چه فکری هست که میکنی د ای دنیا خو همه چیز عشق نیست ما خودمان باید مردانوار بره دختر بگویم الی گپ از گپ تیر است تو نامزد و ناموس یک تفر دیگه شدی برو زندگی ته پیش ببر و همیش خوش باشی چون اگه فراری بتم یادت نره که دنیا گرد است میچرخه

@mehriaroshan7855 4 жыл бұрын

Bakhoda Bekhe as dilm gap zade!!! Dokhter Hai e zamana basyar Ba Ghairat astan!!! As mard ha karda

@arifarezaia3646 4 жыл бұрын

جان عزیز اگه میخوایی افسانه رو از خود کنی ازش احوال پیدا کن از طریق کسی اگر هنوز عروسی نکده باشه بگو اول نامزدی رو فسخ کند با تو ازدواج کند با خواستگاری و اگه ازین‌راه نشد فرار اش بدی ببر ترکیه پنهانی پاسپورد و ویزه جور کن برایش، راه حل همین هس.اگه ترسو نیستی.

@nafisaturkmani1913 4 жыл бұрын

@moosaahmadzey7490 3 жыл бұрын

او ادم عاقل تو که میگی فرار میکردی او دختر برادر نداشت پدر نداشت خوب بعد از فرار دختر برادرش از شرم بیرون گشته نمیتانه و پدرش از تعنه مردم نمیتانست جای برود مجبور خوده میکشتن فکر کو خواهر خودت فرار کنه چی میکنی جی حالو روز به سرت میایع گپت خوب نبود