داستان واقعی: داستان رمان_سرگذشت زهرا خاتون _پارت آخر

[@حلیمهجمالی-ض6ز]

درود بهسوزاجان صدا وبیان عالیه❤❤❤❤❤❤

[@AmGn-y5g]

❤❤❤❤🎉🎉🎉

[@simingharagozlou9973]

سوزان جان درود خسته نباشی داستان قشنگی بود ❤❤❤

[@Farah95970]

خدا بزرگه

[@SaraRahmani-u1v]

سرافراز باشید❤

[@زینتسهوئیناز]

خسته نباشی گلم سپاس فراوان از زحمات شما ❤❤❤

[@AkramMaleki-jp3fn]

😢😢❤🎉🎉❤❤🎉🎉❤❤🎉🎉❤❤

[@aileenazarsa5126]

احسنت 😊😊😊

[@MitraNozari-g1f]

الهی چقد ناراحت کنندس داستانتون

[@فاطمهتیمار]

سلام خوبین شب بخیر عزیزم خسته نباشید خیلی خیلی عالیه واقعا

[@زهراصفدری-ك1ي]

چرا لاک وکامنت نمی زارید❤

[@محمودرامیار]

سلام خانوم محترم داستاتون قشنگ بود صدای گرمی دارید من ازبچگی با داستان های پدر و پدر بزرگم بزرگ شدم عاشق داستان هستم اگه ولم کنن کل روز رو داستان گوش میدم حدودا ۳۵ کانال داستان دارم ولی همه تکرار شدن از بس داستان گوش دادم وبرای داستانها حساسیت زیادی دارم و داستان های شما رو هم خوشم اومده ممنون از لطفتون و صدای گرم ودل نشینتون

[@محمودرامیار]

و میخایم پیام بزارم ولی برای م. بسته است وزیاد بلد نیستم چطور باید. پیام بزارم این جاهم زده بودهاست از اینجا پیام گزاشتم چون از وقتی گوشی واینترنت زیاد شده یا رادیو داستان شب بعد اینستاگرام و کانال اپرات گوگل داستان هارو پیگیری میکردم الان هم بیشتراز یک سال ونیم نیست که یوتیوب رو استفاده میکنم و از ایتا و اینستا تلگرام و هر پیام رسان دیگه استفاده ای ندارم معضرت که زودتر پیام نزاشتم ❤🎉🎉🎉

[@مریمکوهمیشیمقدم]

درود بر شما بانو مانا باشید ❤❤❤❤

[@MaryamKlaei]

❤❤❤

[@zahranajmaei7787]

خیلی ناراحت شدم برای این بانوی گرامی با دردهایش واینکه به آقا رضای بیچاره مهره تنبلی زده بودن. امیدوارم خدا کمکشون کنه وددرود بر تو با نوی صبور

[@فاطمهتیمار]

وای انگاری بدبختی زهرا تمام شدنی نیست 😢😢

[@MasiFaramarziyan]

سلام 👋 خسته نیاشید راوی نازنینم 🎉

[@فاطمهتیمار]

خدا رضا شفاش بده چقدر کم شانسی 😢😢

[@mohammadjorjani]

سلام برای زهرا خیلی خیلی ناراحت همچنین به رضاوخیلی گریه کردم تاصبح ی ثانیه نخوابیدم وممنون از روایات قصه واقعآ زحمت کشیده خسته نباشید

[@AFRA-p9r]

❤❤❤❤❤❤

[@shanazhatamy7836]

❤❤❤❤