سلام خسته نباشید واقعا خیلی عالی بودممنون بابت حکایت ها و داستان های هیجانی شنیدنی که برای ما تعریف میکنید خسته نباشید
@Radio_Eteraf7 ай бұрын
مرسی عزیز دلم از انرژی مثبتت 😍 و از خودتم ممنونم که شنونده داستان هامون هستید 😍 🙏
@lifepadcast7 ай бұрын
❤❤❤عالی بود
@Radio_Eteraf7 ай бұрын
فدات شم آوا جونم❤️😍
@سعیدفرهنگ-ن3س6 ай бұрын
عالی بود
@مهدیسالاریان6 ай бұрын
عالی
@Sedaye_Dastan7 ай бұрын
❤❤❤❤
@davoodfarshadmotlagh50136 ай бұрын
والله من که حسابی گیج شدم ... تو این داستان به نظر میومد که پسره به مادرش گرایش داره ... خیلی جاها همچین سیگنالی توی قصه بود ... جلوی تلویزیون روی کاناپه چند تا اتفاق افتاد بعد مادر براش عسل و قوتی آماده میکنه ... ولی یهو قصه تموم شد بدون اینکه هیچ اتفاقی بیفته روایت گیج کنندهای بود
@LeilaKarimzadehАй бұрын
مگه کسی برای خودش و مادرش حلقه می خره وبه مادرش میگه حلقه ای که بابا خریده رو دربیار و حلقه ی منو دستت کن؟ یا مثلا میره دوش میگیره و به مادرش میگه چطوری ملکه؟ این داستان سراسر مورد بود.