Рет қаралды 114
داستان واقعی یکی از بستگان خدا.
در این داستان پسرک فقیری که در سرمای زمستان کفش ندارد و آرزوی داشتن یک جفت کفش را دارد خداوند کسی را میفرستد به سمتش تا ارزویش را بر اورده کند و اینگونه آن کودک خداوند را در آن شخص میبیند.
پیشنهاد میکنم حتما این داستان کوتاه رو که در مورد وجود خداوند در انسان ها هست رو ببینید.
امیدوارم از شنیدن این قصه لذت ببرید❤🙏
دیگر حکایت های آموزنده👇
• حکایت های عبرت آموز
----------------------------
اگر از این نوع داستان ها و حکایت ها خوشتون اومده حتما منو سابسکرایب کنید و زنگوله رو هم فعال کنید و با لایک و کامنت و اشتراک گزاری ویدیو ها منو حمایت کنید
با سپاس فراوان دوست عزیزم❤🙏
لینک کانال
/ @donyayehekayat1
----------------------------
حتما تو کامنت بهم بگو دوست داری چه حکایتی رو برات منتشر کنم🫶
----------------------------
من در این کانال حکایت های جذاب و مفهومی جدید از:
هزارو یک شب، شاهنامه فردوسی، داستانهای کلیله و دمنه، مرزبان نامه، قصه های آموزنده بهلول دانا، ملانصرالدین، حکایات سعدی، مثنوی معنوی، حکایت های ناصرالدین شاه، علی اکبر دهخدا، مولوی، خیام
حکایات ملل و قوم های مختلف و ضرب المثل های فارسی و آموزنده رو به اشتراک میزارم
---------------------------
داستان
داستان فارسی
حکایت فارسی
افسانه های کهن فارسی
قصه های قدیمی
داستان های مثنوی معنوی
حکایت آموزنده
داستان ضرب المثل های معروف
گلستان و بوستان
داستان شب
داستان صوتی
داستان آموزنده
کلیله و دمنه
story
persian story
new story
------------------------------
ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید
instagram👇
www.instagram....
telegram👇
t.me/donyayehe...
-----------------------------------
#داستان
#حکایت
#داستان_فارسی
#حکایت_فارسی
#مثنوی_معنوی