داستان حیرت انگیز عباسمنش با دو معتاد در خرابه های قم

Рет қаралды 2,229

abasmaneshremix

Күн бұрын

Пікірлер: 22

@mehrnazAkhavan 4 ай бұрын

با تشکر فراوان. خدایا ما را به مقام تسلیم وشهود باطنی برسان. امین ❤

@AtenaArzani-jh3se 4 ай бұрын

درود ، زنده باد

@Elahe888 4 ай бұрын

خدایا تسلیمتم ❤❤❤❤❤یا وهاب یا رحیم یا کریم

@ماهاناحمدی-ط6غ 4 ай бұрын

تو عشقی❤❤❤❤❤❤

@sheidamirdamadi7079 4 ай бұрын

خدایا شکرت که کاری کردی که من الان تسلیم تو هستم و سپردم به تو❤

@azamjanaraie7577 4 ай бұрын

خداکنه منم به این مقام برسم .دوست عزیزبرای منم دعا کن .همسرم اعتیاد داره خسته شدم بتونم بسپارم به خدا ورها بشم

@احمدایزانلو-ط6ج 4 ай бұрын

خدایا شکرت الحمدلله رب العالمین ممنون اززحمات شما ❤❤❤🌹🌹🌹🌹

@لعیرضایی 4 ай бұрын

سلام دوستان عزیز به نام خدا.

@محمدمحمدی-د3س 4 ай бұрын

درود خدا بر استاد عزیز ❤حسن گچینی پسر عمه منه❤❤ واقعا آدم شریفی بود..خدا دحمتش کنه.

@ElmiraAalavi-tu1wm 4 ай бұрын

عالی

@Vyan-zl4du 4 ай бұрын

حس عجیبیه.. میخوام بیشتر بفهممش

@دیباخادمی 3 ай бұрын

دخترمن 13ساله بود که تو کلاس تندخوانی استاد ثبت نامش کردم و ازطریق دخترم با کلاسای استاد آشنا شدم و استارت آرامش و پیشرفت زندگیم ازون کلاسا خورد .تو کوچه بالایی میدون ولیعصر .زیر همکف❤❤❤

@دیباخادمی 3 ай бұрын

عجبببببب .چقد تاثیرگزاربود.منم یک ژال و نیم پیش کارمو رها کردم که فعالیت دیگه ای انجام بدم .ازینجامونده و ازونجا رونده شدم .یه جورایی انگار داستان منو تعریف میکنه استاد

@masoumehaskari 4 ай бұрын

بستان جگری که می دهندمش جگرش ،گر ندهد که می کند عملش❤❤❤

@سعیدبتوانه 4 ай бұрын

استاد مرسی ولی برامنم اینجور داستانها اینجور حساب پیش میاد،گاهی،،ولی شکرگذارخداون هستم❤

@EdWaren-p3d 4 ай бұрын

منم ۶۰ سالمه معتادم واقعن خسته شدم نمیدونم چکارکنم احتیاج به کمک دارم

@azamjanaraie7577 4 ай бұрын

سلام برید مرکز ترک اعتیاد

@shahin-z4j 4 ай бұрын

بهم کمک میکنی منم معتادم

@مریممحبی-و1ذ 4 ай бұрын

دوازده قدم

@Zinabnoripor 4 ай бұрын

سلام ب صحبت هاش گوش کن و عمل کن پاک میشی.واز خداوند کمک بخواه تا کمکت کنه 😊

@AtenaArzani-jh3se 4 ай бұрын

لطفا دوست گرامی حتما کمپ برین و کلاسهاش رو همیشه شرکت کنید،، زندگیتون متحول میشه😊😊

@امیرسلطانی-غ4و 3 ай бұрын

استاد عجیب ترین ثانیه همین امروز وقتی این ویدئو رودیم یاد خودم افتادم که در تهران شرکت ایران ارتباط در تهران کار می‌کردم و با کار شما آشنای دارم اتفاقن من حدود یک ماه اونجا کار می‌کردم وهروز ضجر زیادی می‌کشید ویک روزی شد که اینقدر زجر کشیدم که تصمیم گرفتم که دوباره به شیراز بر گردم وکاری باز دوباره برای خودم پیدا کردم وموندکار شدم تا همین الا ن وسر کارکری داشتیم که خیلی گفت بمون ولی من در اونجا دیگه انگیزه کار کردنو نداشتم و برگشتم اینو یادم اومد وگفتم بگم وتعریف کنم