Рет қаралды 1,416
ایمانوئل (امانوئل) کانت در بخش معرفتشناسی فلسفه خود کوشید به این پرسش بنیادین پاسخ دهد که اساساً شناخت انسان از جهان چگونه شکل میگیرد و مرزهای این شناخت تا کجاست. او میان دو جریان اصلی معرفتشناختی - یعنی تجربهگرایی (اصالت تجربه) و عقلگرایی (اصالت عقل) موضعی میانه گرفت و با آمیختن بخشهای از این دو، نظریهای تازه ارائه داد که به ایدئالیسم/ایدهآلیسم استعلایی معروف است. کاری که کانت در فلسفه کرد شبیه ابتکار کوپرنیک در نجوم بود. به همین دلیل آن را انقلاب کوپرنیکی در فلسفه نامید و ذهن آدمی را در کانون شناخت قرار داد.
کانت در تلاش فلسفی خود نشان دارد که ما جهان را آن گونه که حقیقتاً هست (نومن) نمیشناسیم، بلکه تنها تصویری از آن را در ذهن داریم که او آن را فنومن نامید. فنومن از طریق حواس دریافت و توسط ساختارهای پیشینی ذهن، مانند زمان و مکان و سایر مقولههای ذهنی، سازماندهی میشود. به بیان دیگر، ذهن انسان فعال است و با توان فهم و تخیل خود دادههای حسی را به شناخت تبدیل میکند، نه اینکه صرفاً بازتابی منفعل از واقعیت باشد.
کانت معتقد بود که مرزهای شناخت ما محدود به پدیدههایی است که ذهن میتواند پردازش کند و ما هیچگاه به نومن دسترسی نداریم. این دیدگاه انقلابی، فلسفه را از دیدگاههای سنتی تجربهگرایی و عقلگرایی فراتر برد و تأثیر عمیقی بر فلسفه مدرن به ویژه ایدئالیسم/ایدهآلیسم آلمانی و پدیدارشناسی گذاشت. ردپای میراث فکری کانت بر اندیشه فیلسوفان دیگر نظیر شوپنهاور، فیخته (فیشته)، شلینگ و هگل آشکار است. همچنین، پدیدارشناسی هوسرل و اگزیستانسیالیسم هایدگر از تمایز میان فنومن و نومن الهام گرفتند. در اخلاق، نظریه وظیفهگرای او مبنای بسیاری از مباحث معاصر درباره اخلاق شد و همچنان در فلسفه سیاسی و حقوق بشر مورد توجه است.