Рет қаралды 193,731
حمایت اختیاری از دیپ پادکست:
/ deeppodcastiran
Instagram: / deep.podcast
Telegram Channel: Https://www.telegram.m...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
www.britannica...
• Franz Kafka: Chronicle...
مسخ نوشته فرانتس کافکا
محاکمه نوشته فرانتس کافکا
قصر نوشته فرانتس کافکا
قضاوت نوشته فرانتس کافکا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زندگینامه فرانتس کافکا
نویسنده ای که نگرش انسان به جهان را تغییر داد
بیش از صد سال پیش یک نویسنده یهودی در شهرِ پراگ تصمیم گرفت دنیا رو با قلمش تغییر بده. اون فرزند یک مغازه دار بود. در دوران حیاتش چندان مورد توجه قرار نگرفت. تمامِ طول زندگیش از بیماری های جسمی رنج میبرد. اما بر خلافِ جسمش، ذهنی پویا داشت. ذهنی پر از ترس، حسِ تردید و متفاوت از جامعه. این مرد جوان در طول شب، درونیات ذهنیش رو بر روی کاغذ میاورد ، نتیجه این نوشته ها، داستانهایی شدند که تا به امروز مانندشون دیده نشده. اسمِ این مرد جوان (فرانتس کافکا) بود. آثار و تفکراتش چهرهی جدید از قرن بیستم بوجود آورد.
فرانتس کافکا در یک خانواده آلمانی زبان در شهر پراگ به دنیا اومد. خانواده اون یهودی بودن و در اون زمان شهر پراگ بخشی از امپراتوریِ اتریش - مجارستان بود. کافکا تقریبا تمام طولِ زندگیش از بیماری های مختلف رنج میبرد این بیماری ها بر روحیه ی کافکا هم تاثیر منفی گذاشته بودن. اکثر روزهای زندگیش یک مرد تنها و افسرده در خانه بود، در روابط عاشقانه بسیار بد شانس بود، به غیر از کار در یک شرکت بیمه، در تمامی کارهایی که انجام داد شکست خورده بود.
شاید همه اینها باعث شدند که درونیاتِ عجیبی در ذهنش شکل بگیره، از دلِ این درونیات ناشناخته آثاری شکل گرفتن که کافکا رو تبدیل به معروفترین نویسنده اروپا در دوره معاصر کردند.
از دیدِ فرانتس کافکا، تولد در یک چنین دنیایی ، جهنمی بود که هر کاری میکردی در نهایت تحقیر میشدی.
هرمان در بهترین شرایطش هم یک مرد خشن بود ، اما انگار حتی نگاه کردنِ به پسرش هم براش زجر آور بود. اون بدون هیچ دلیلی به شدت کافکای جوان رو مورد آزار قرار میداد. بارها پسرش رو به شدت تنبیه کرد و اونو یک موجود بی مصرف میدونست. اون فرزندش رو یک موجود رقت انگیز و بی ارزش میدونست. همه اینها باعث شدند که وقتی کافکا برای اولین بار به مدرسه رفت ، اعتماد به نفسش نسبت به سایر بچه در پایین ترین سطح ممکن بود.
مدتی بعد کافکا از این شرکت استعفا داد و رویای مهاجرت و خروج از کشور رو هم گذاشت کنار. در عوض اکثر اوقات زندگیش در خونه پدریش در پراگ میگذشت، تنش ها بین پدر و پسر همچنان ادامه داشت.
در آگوست سال 1908، کافکا یک شغل جدید پیدا کرد و به استخدامِ اداره بیمه حوادث در پراگ در اومد. کافکا تا پایان عمر در همین شغل باقی موند.
هر چند کافکا مدام تلاش میکرد تا خاطرات تلخ روزهای آغازین رو فراموش کنه اما همین قضیه تبدیل به یک معضل فکری شده بود. کارِ جدی کافکا در اداره بیمه تا بعد از ظهر ادامه داشت ، معمولا بعد از ظهرها میومد خونه و میخوابید ، نیمه های شب از خواب بیدار میشد و شروع به نوشتن میکرد. کافکا بعد ها گفت که از نوشتن هدف خاصی نداشته و فقط نوشتن رو به چشم یک تفریح و کار روزمره یا چیزی شبیه به یک مراسم مذهبی میدید. به قول مورخین، نوشتن برای کافکا مثلِ یک توبه نامه بود. توبه نامه ای برای تمامی گناهانش ، گناهانی که باهاش متولد شده بود.
مکس برود از کافکا خواست که نوشته هاش رو برای اولین بار به چاپ برسونه. این اتفاق افتاد، داستان های کافکا فروش بسیار پایینی داشتن ولی از همون ابتدا نظر مثبتِ منتقدین رو جلب کرده بودن به همین دلیل کافکا هم دلگرم شده بود که به نوشتن ادامه بده.
این اولین داستانِ خوبی بود که کافکا نوشت و این تازه شروع ماجرای کافکا به عنوان یک نویسنده اسطورهای بود. درست در همون سال، اون یک بار دیگه پشت میز کارش نشست و شاهکاری خلق کرد به نامِ (مسخ) یا metamorphosis . داستانی عجیب از مرد جوانی به نامِ گِرِی گور زامزا، که یک روز از خواب وحشتناکی بیدار میشه و میبینه بندش شبیه به یک حشره غول پیکر و وحشتناک شده.
رمان کوتاه مسخ تنها اثرِ کافکا بود که در دوران حیاتش فروش خوبی داشت. داستانی که تا به امروز هم معروفترین نوشته کافکا به شمار میره. اما خودش داستانِ قضاوت رو به عنوان بهترین اثرش میشناسه. در اولین جملات داستان، کافکا این اثر رو به یک شخصی تقدیم میکنه. تقدیم به خانمِ felice bauer .
گفته میشه کافکا شدیدا از جامعه گریزان بود اما از اعماق وجودش آرزو میکرد که یک فرد اجتماعی باشه و دور و برش شلوغ بشه. رابطه کافکا با فلیس خیلی خوب جلو میرفت و در نهایت کافکا به فلیس بوئر پیشنهاد ازدواج داد، این پیشنهاد هم از طریق نامه صورت گرفت.
با وجود اینکه کافکا انقلاب بزرگی در ادبیات جهان چه در غرب و چه در شرق ایجاد کرد ، اما هیچگاه اونطور که باید مورد بررسی قرار نگرفت. در دوران حیاتش که اصلا چهره شناخته شدهای نبود و بعد از مرگش هم به جز دوره کوتاهِ بعدِ جنگ جهانی دوم که خیلی ازش صحبت میشد، دیگه اهمیت چندانی به آثار کافکا ندادن.
اما جالبترین نکته آرامگاهِ کافکا میشه: کافکا رو در قبرستان یهودیانِ پراگ دفن کردن. و همینطور که از عکس سنگ قبرش میبینید، قبر کافکا و پدرش مشترکه و کافکا و پدرش در یک قبر دفن شدن. بعد از مرگ هم کافکا نتونست از دستِ پدرش خلاص شه.
امروزه کافکا رو به عنوان یک نویسنده افسرده و پوچگرا نمیشناسن، بلکه جهان امروز کافکا رو به عنوان مردی میشناسه که نه فقط در ادبیات بلکه تغییر بزرگی در نگرش انسان به جهان - ایجاد کرده.
کافکا در حالی از دنیا رفت که مدتها بیمار بود در روابط عاطفی شکست خورده بود و تنها شغلی که تونست توش کار کنه، کارمند اداره بیمه بود و جز نوشتن ک