Рет қаралды 36,097
حمایت اختیاری از دیپ پادکست:
/ deeppodcastiran
Instagram: / deep.podcast
Telegram Channel: Https://www.telegram.m...
ـــــــــــــــــــــــــ
:music by
@incompetech_kmac Kevin MacLeod
@ScottBuckley
ـــــــــــ
فیلیپ مقدونی و رویای فتح ایران
ـــــــــــــــــــــــ
منبع ما در این ویدیو این کتابه ، تاریخ هخامنشیان نوشته حسن پیرنیا
ــــــــــــــــــــــــــ
در قسمت قبل دیدیم که باگواس خواجه ، اردشیر سوم رو مسموم کرد و به قتل رسوند. اون دوست داشت همه کاره مملکت بشه به همین دلیل پسرِ اردشیر یعنی ارشک رو به عنوان یک پادشاه دست نشانده بر تخت نشوند. اما بعد از مدتی با ارشک به مشکل خورد و ارشک رو هم کُشت.
اینبار باگواس به سراغِ داریوش رفت. داریوش سوم از نوادگانِ اردشیر دوم بود و خونِ شاهانِ هخامنشی رو داشت. در اون زمان داریوش ساتراپِ ارمنستان بود. در سالِ 336 پیش از میلاد ، داریوش سوم تاجگزاری کرد و پادشاه ایران شد
باگواسِ خواجه میخواست داریوش رو هم بازیچه دستِ خودش قرار بده و خودش همه کاره مملکت بشه. اما داریوش تقریبا 45 ساله بود و سرد و گرم روزگار رو چشیده بود. داریوش کسی نبود که بازیچه دست ِ خواجه دربار بشه. به همین دلیل در همون ابتدایی پادشاهی، حسابِ خودش رو با خواجه دربار تصفیه کرد. داریوش ، باگواس رو مجبور کرد تا جامِ زهرآلود سرنوشتی رو که به دیگران داده بود، اینبار خودش سربکشه.
همه اینها نشون میداد وضعیت هخامنشیان تعریف چندانی نداشت.
فیلیپ قدرتمندانه واردِ میدانِ نمایشگاه شد، محافظانش اطرافش بودند اما شاه دستور داد که محافظان ازش فاصله بگیرن. اون میخواست به همه اثبات کنه مردمِ یونان قلبا فیلیپ رو دوست دارن و نیازی به بادیگارد نداره. ولی در همین حین فردی به نامِ پوزانیاس به فیلیپ نزدیک شد و خنجری در بدنِ فیلیپ وارد کرد. پوزانیاس سریعا صحنه ترک کرد و سوار بر اسب پا به فرار گذاشت.
فیلیپ مقدونی غرق در خون شده بود و محافظان و اطرافیان تلاش میکردند تا شاه رو زنده نگه دارند. در نهایت این تلاشها نتیجهای نداد و فیلیپ دوم مقدونی بر اثرِ همین ضربه ، جون داد و از دنیا رفت.
اطرافیان با تمام سرعت به دنبالِ قاتل رفتن. در میانه راه پوزانیاس رو متوقف کردن و با ضربات شمشیر، قاتل شاه رو به قتل رسوندند.
فیلیپ مقدونی که آرزوی لشکرکشی به ایران رو داشت، درست در یک قدمی این آرزو، توسط یک مرد یونانی به قتل رسید.
انگیزه این قتل تا به امروز مشخص نیست و خیلیها حدس میزنن شاید خودِ اسکندر نقشه قتل پدرش رو کشیده بود. چون فیلیپ رفتارِ خوبی با مادر اسکندر نداشت و سایر زنانش رو به مادرِ اسکندر ترجیح میداد
اما این داستان هیچگاه به اثبات نرسید. چون زمانیکه اسکندر جانشینِ پدرش شد، در اولین قدم هر کسی رو که به طورِ مستقیم یا غیر مستقیم در قتل پدر نقش داشت، مورد مجازات قرار داد.
اسکندر قصد داشت کارِ نیمه تمام پدر رو تموم کنه، یعنی پایان دادن به امپراتوریِ هخامنشیان و فتحِ کامل ایران
بعد از این نبرد، فیلیپ در سراسر یونان کلی خبر پخش کرد که مقصدِ بعدی ایرانه و میخواد با ایران بجنگه. اون به یونانی ها گفته بود من دشمنِ شما نبودم بلکه همه ما هموطنیم و حالا باید بریم و با دشمنِ مشترکمون یعنی ایران بجنگیم.
این حرفها خیلی بابِ دلِ یونانیها بود. به هر حال خودِ مردم و حتی مقامات یونان، از ایران نفرت داشتن و بدشون نمیومد با یک نیروی قوی متحد بشن و از ایران انتقام بگیرن.
فیلیپ با این کار هم میخواست خیالش از بابتِ یونان راحت بشه که دیگه کسی در یونان علیهش طغیان نکنه هم اینکه ببینه چند نفر در یونان باهاش متحد میشن.
فیلیپ با چرب زبونی و البته پرداخت پول و سکه، کلی از مردانِ با نفوذ آتن رو متحدِ خودش کرد بعد هم در مجلس آتن از نمایندهها خواست اون رو به عنوان سپهسالارِ یونان معرفی کنند. گفته میشه در همون مجلس بود که پیشنهاد حمله به ایران هم مطرح شد. بعضی از نمایندههای آتنی مخالف این جنگ بودند ولی از اونجایی که فیلیپ خیلی در مجلس نفوذ داشت ، همه تایید کردند که جنگ با ایران حتمی خواهد بود.
فیلیپ به یونانیها گفت شما یه حساب کتاب بکنید ببینید چقدر میتونید نیرو جمع کنید، من هم به مقدونیه میرم تا ببینم توانِ ما در چه حده. بعد که فهمیدیم چقدر قدرت داریم، همه با هم به سمتِ آسیا لشکرکشی خواهیم کرد.
در سالِ 336 پیش از میلاد، فیلیپ تدارک جنگ برای حمله به ایران رو تموم کرد. یعنی دقیقا همون سالی که داریوش سوم در ایران پادشاه شد.
فیلیپ غرق در شادی بود . اون حس میکرد یک پیروزی بسیار ساده و البته بزرگ رو در برابر ایران بدست میاره.
یونانی ها قبل از حرکت به سمتِ آسیا جشنهای بزرگی بر پا کردند و تا مدتها میزدن و میرقصیدن و مینوشیدن.
زمانیکه این مراسم با شکوه تموم شد، فیلیپ دستور داد سپاهیان آماده حرکت به سمتِ آسیا بشن.
قبل از حرکت قرار شد یک نمایشگاهی برگزار کنند و مردم در مقابل پادشاه پیروز یعنی فیلیپ مقدونی، بازیهای اساطیری انجام بدن. نمایشگاهی که البته بسیار برای فیلیپ نحس و شوم بود.
این جنگ سخت و خونین بود اما آتنی ها با تمام وجود مقاومت میکردند. ولی اسکندر جوان به همراهِ یارانش آنچنان یورشی به نیروهای آتنی وارد کرد که این مقاومت مثال زدنی، در هم شکسته شد.
فیلیپ میخواست افتخار این پیروزی فقط نصیب خودش بشه، به همین دلیل باقی مانده نیروهای آتنی ، توسط قوای فیلیپ تار و مار شدند. بدین ترتیب مقدونیه ، پیروزِ قاطع در جنگِ خایرونیا شد.
حالا دیگه فیلیپ مقدونیه، تنها یک پادشاه نبود. اون تبدیل به امپراتورِ مقدونیه و تمامِ یونان شد
نیروهای آتنی و مقدونیه ، در شهری به نامِ خایرونیا در مقابل هم دیگه قرار گرفتند. به همین دلیل این جنگ در تاریخ، معروف شده به جنگ خایرونیا.
فیلیپ دوم در این جنگ ، فرزندِ جوانش یعنی اسکندر رو هم با خودش به همراه داشت. فرماندهی جناح راست بر عهده اسکندر و جناح چپ بر عهده خودِ فیلیپ بود