علاقه و عشق یکطرفه همیشه همینطوره: یکی بود، یکی نابود!!
@a_d292410 күн бұрын
🎉🎉🎉
@محمودارادت10 күн бұрын
درود دوستان ❤❤❤
@ahaddaryaei88108 күн бұрын
❤
@KOUROSHjan7 күн бұрын
Mozahkrafat bi mani
@naghan11010 күн бұрын
جناب پرهام عزیز چرا تهران قدیم را قطره چکانی منتشر میکنید چنانچه مقدور هست آنرا یکجا بخوانید ممنون
@h.parham1179 күн бұрын
تکنیسین گرامی با کار خودم که برای زندگی از آن ناگزیرم، متاسفانه این حداکثر زمانیست که برایم باقی میماند.
@naghan1109 күн бұрын
@@h.parham117 سپاس از پاسخ شما
@fatemehussaini7206 күн бұрын
آخرش چی شد یکی توضیع بده 😄
@mashaledanesh6 күн бұрын
آلبرت که خیلی عاشق کاترین بود، مجسمه ای را که کاترین دوست داشت پیدا کرد و خرید و فرستاد در باغ خانه شان نصب کنند. و بعد خودش را کشت. کاترین از آنطرف یک ایتالیایی را که خیلی شبیه مجسمه بود دیده بود و از او حامله شده بود ودر آخر برای این شخص نامه ای نوشت و به پست خانه شهر وارنا به عنوان امانت سپرد به امید اینکه این شخص ایتالیایی روزی این نامه را دریافت کند.
@alirezazohorian10 күн бұрын
قصه جالبی نبود .
@sasansosmar98810 күн бұрын
درود..به نحوه ی گفتارو گویش و صدای شما، این داستانها رو با رغبت بیشتری دنبال میکنم...ولی د مورد صدسال تنهایی، متاسفانه قسمت اول که تمام میشه و ویدئوی ۲ رو شروع کردم، متاسفانه انگار قسمتی جا مانده بود و داستان از جایی که تمام شده بود،شروع نشد.که کمی باعث سردرگمی شد...سپاس از شما