شب سراب نوشتۀ ناهید ا. پژواک با صدای: ح. پرهام ادیت وفنی : ح. عزت نژاد گ. جاسمی موزیک: م. سلطان پور Nahid Pejvak کانال ما در تلگرام: t.me/PersianAudioBooks1 ایمیل ما: danesherooz2019@gmail.com
Пікірлер: 68
@محمدرضاخلیلی-ث1ز11 ай бұрын
درود بر استاد پرهام، بقدری روی شخصیت های داستان ،هنر نمایی میکنید که انسان فکر میکند روی صحنه زنده یک نمایش،مشغول تماشای حجم داستان است ،بدون مکث و بدون لحظه ای درنگ ، بدون تردید جنابعالي یک اسوه رسانه ای هستید که برایتان آرزوی، بهروزی و سعادت و سلامتی و طول عمر را مسئلت دارم .
@jimdastory416111 ай бұрын
براستی 👍👏👏
@ashrafkavandi785411 ай бұрын
خسته نباشید آقای پرهام ودست اندرکاران مشعل دانش تمام وقت توپیاده روی زمان آشپزی موقع خواب دارم گوش میدم به بقیه خانواده هم توصیه میکنم هرکس می تونه طبق سلیقه اش کتاب انتخاب کنه وگوش بده چه خوب که شماروپیداکردم👍👌🌹
@jimdastory416111 ай бұрын
بهترین ها👍👏👍
@amirozah66837 ай бұрын
❄️❄️❄️❄️🌧️🎉 2024/2/5 Tokyo شب برفی درود بر اقای پرهام و هم میهنان میهن پرست 🎉💚🤍❤️
@mohadesehkhorasani420711 ай бұрын
بسیار سپاسگزارم از گروه مشعل و صدای مهربان گرم و گیرای جناب پرهام زنده باد و دمتون گرم 🎉🎉
@mmosavie112211 ай бұрын
سپاس 👍🌹🙏🏼💚
@elhammdh46086 ай бұрын
داستان خیلی شیرین وشنیدنیه 😅 فقط رحیم داستان خیلی ظریف و لطیفه 🌺🌺🌺🌺🌺
@BehnamMirzaei-hy7cf11 ай бұрын
واقعا چه میشه این محبت وصداقت رحیم ومادرش یکباره نسبت به محبوبه عوص میشه واقعا عاشق محبت اند ؟؟
@TEHRANI1000111 ай бұрын
بی نهایت سپاسگزارم . بسیار بسیار عالی.❤.
@mashar8733 ай бұрын
🙏سپاس🙏
@jimdastory416111 ай бұрын
زنده و پویا باد مشعل دانش، زنده و مانا باد پرهام عزیز 💛👍
@mokhtarzhoobin453011 ай бұрын
من با علاقمندی هر سه بخشهای داستان زیبای (شب سراب) را شنیدم. از نحوه بیان داستان و گفتگو های آن لذت بردم. در ابتدای شنیدن داستان فکر میکردم که ناهید خانم حتما پیام تازه و مهمی دارد که میخواهد از طریق همین داستان به خواننده اش انتقال بدهد، ولی در بخش سوم داستان متوجه شدم که او بیشتر از یک ناستالژی میگوید و قصدی هم ندارد که چیز تازه ای را به خواننده بگوید. به هر حال، من از شنیدن این داستان نه تنها وقتم را ضایع نکردم، بلکه لذت هم بردم. ممنونم از آقای پرهام و دیگر کسانیکه این داستان به شیوه شنیداری ترتیب کرده بودند.
@me-vd5ck11 ай бұрын
❤❤❤❤❤❤
@Rachel-Farahi6 ай бұрын
تنگید به خودش نویسنده
@mehran27611 ай бұрын
با اهدای درود و احترام خدمت جناب پرهام با اینکه به نظر اینجانب نویسنده محترم بیش از اندازه مثل رمان های دیگرش به حاشیه و ریز پردازی صحنه ها روی میآورد که گاها حوصله سر بر بوده و نیازی به این همه جزئیات که داستان را طولانی تر میکند و با اینکه قهرمان قصه هایش را مداما با کوچکترین حرکات بدنش و نوع طرز فکر و ادا و اطوار ش وهمین موضوعات را هم در خصوص طرف های مقابل نقش اول به رشته تحریر در میارد ،در هیچ صحنه ای مکرر در مکرر تکرار میکند و مثل این است یا خودش فراموش کرده که گفته یا فکر میکند خواننده یا فراموش کرده که مثلا رحیم کیست و با چه شخصیتی و یا میخواهد لحظه ای خواننده فراموشش نشود شاید اگر کمی جمع و جور تر مطلب را مینوشت جذابیت بیشتری به رمان های خود میبخشید و ظاهرا شیوه نگارش خود را از استاد جمالزاده آموخته و البته نباید فراموش کرد که جناب جمالزاده در زمانی که مینوشته اینهمه وسائل ارتباط جمعی در ایران وجود نداشته و اکثرخواننده های آن زمان تجسمی از حال احوال محیط خود نداشته و اینگونه نوشته ها باب دل خواننده بود البته باید به استحضار شما برسانم اگر گویش شما نبود باور کنید از بخش اول به بخش دوم نمی رفتم و دنبال کلام شما را در کتاب های دیگر میگرفتم و الحق والانصاف که زیبا بیان میکنید و من بسیار لذت میبرم و با اینکه سر و ته یک کرباس استاد را چند بار و از نو جوانی و جوانی و میان سالی خوانده بود هرگز به اینگونه که شما خواندید برای ما کیفور نشده بودم سلامت و موفق باشید مهران فعلا و موقتا در ونکوور
@amir-uo9rg11 ай бұрын
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
@zola858411 ай бұрын
😘😘😘💐💐💐🙏🙏🙏
@behradsharifi34408 ай бұрын
معرکه بود پرهام جان اگه همه داستانا قدیمی باشن عالی میشه❤خسته نباشی
@m.sh181811 ай бұрын
چرا یهو ننه میشه مادر و مادر رحیم که پسرش روقسم می ده سر زنش هوو نیاره خیلی پارادوکس داره😊😊
@rabbitrabbit172410 ай бұрын
آها ، فهمیدم خود رحیم کتاب رو نوشته 😅😅😅😅😅
@mohsenamiri.5711 ай бұрын
درود استاد پرهام
@nadiamahdavy66211 ай бұрын
ضمن تشكر از شما 🙏.بنظر من در اين نوع زندگى ها اون فرزند پسر جاى شوهر را پر ميكنه براى مادر متاسفانه.و اين وابستگى در نود درصد مواقع مانع از يك ازدواج موفق براى فرزند ميشه .
@sadroddintabatabaie11 ай бұрын
بعضی از جاها دوباره خوانی شده قسمت دوم و سوم.
@shirinshoaei72283 ай бұрын
تا جاییکه من مطالعه دارم در اون زمان دختر ۱۴/۱۵ساله وقت ازدواجش بود و کسی فکر نمیکرد عروسک بازی کنه اون هم خانواده های که از طبقه پایینتر بودن
@amirdara258411 ай бұрын
1:45:27 لطفا کتاب بعدی مرد شرقی عزیز نسین سپاس بیکران
@KpEd126 ай бұрын
کاملا مغرضانه و چپ گرایانه نوشته شده. نویسنده نتونسته نگاه هپروتی و کینه توزانه اش را مخفی کند
@lfa60092 ай бұрын
درود وسپاس بیکران ⚘️🙏
@vidasamimi140611 ай бұрын
طرز خواندن این کتاب دوست داشتنیست. صدای مادر رحیم کاملا صدای یک زن پیر را مجسم میکند که همان صدای ظریف دخترکی پانزده ساله را میتواند به قشنگی در ذهن ما ترسیم کند. من هنوز شب سراب را تمام نکردم ولی در بامداد خمار به اینکه محبوبه فقط و فقط عاشق چشمهای زیبای رحیم شد و به صیرت اصلی این پسر بخاطر نا پختگی خودش اصلا😮 توجه نکرد. بنظر من یک مثال کامل از تصمیم گیری های اشتباه که از نادانی سرچشمه میگیرد میباشد. ما این تصمیم گیری اشتباه را از روی ندانم کاری در 1357 تجربه کردیم که نسلهای بعدیمون را به بدبختی کشونده. لا اقل محبوبه فقط خودش را بدبخت کرد ولی ما نه فقط خودمون بلکه نسلهای بعدیمون را بیچاره کردیم.
@surighavami220111 ай бұрын
در انتقاد خیلی سخت نگیرید !! کتاب صوتی از تولستوی داستایوفسکی و یا صادق هدایت که نیست!! یک رمان بسیار عامیانه است که چیز زیادی به خواننده و یا شنونده نمیآموزد! و برای وقت گذرانی است!
@naserkamali93884 ай бұрын
در كتاب بامداد خمار هم اگر دقت كني ، رحيم شخصيت جالبي داره ولي نويسنده در جهت مخالف اب حركت كرد و سعي كرد كه اشرافيت را ماله كشي كند .
@sashadoa643611 ай бұрын
به نظر من کار خیلی خوبی بود چون هر کی تنهایی بره پیش قاضی راضی برمیگرده ما محبوبه رو داریم که چندین ساعت حرف میزنه خودش رو تمام مدت یک قدیس و کسی که بهش ظلم شده نشون میده...در حالی که رحیم با مادرش که مسلمن زن زحمت کشی بوده که ازدواج نکرده و با پسرش گوشه ای زندگی میکردن تو دنیا و طبقه خودشون با همون درآمد داشتن زندگی میکردن که محبوبه از روی شکم سیر که هر چی دلش میخواست داشته بل یک عشق بچگانه رحیم رو از دنیای خودش بیرون میاره ...اتفاقن برخلاف همه که رحیم رو مقصر میدونن من از همون کتاب بامداد خمار همش یک جورایی فکر میکردم رحیم هم حقی داشته که نادیده گرفته شده
@m.sh181811 ай бұрын
پس هوو آوردن سر محبوبه، رابطه با دختر خاله و زنان دیگر عرق خوری و زدن محبوبه و……..
@sashadoa643611 ай бұрын
@@m.sh1818 باید منتظر بمونیم رحیم چی میگه شاید همش دوروغ بوده توهمات محبوبه بوده
@mohsenamiri.5711 ай бұрын
منم همین فکر به ذهنم اومد
@شاپورعباسی-ذ4ش11 ай бұрын
خوب مریضی 😊
@شاپورعباسی-ذ4ش11 ай бұрын
@@mohsenamiri.57تو هم مریضی ولی کمتر 😂❤
@passionbard88811 ай бұрын
دقیقا این قصه روی دیگر سکه است. اگر یادتون باشه من در یکی از بخشهای کتابِ بامداد خمار، در انتقاد به نویسنده گفتم : شراب رو ، اگر بصیر الملک بخوره کلاس داره و خوبه، ولی اگر رحیم نجار بخوره میشه بد، بصیرالملک اشکال نداره زن دوم بگیره و عین صواب و آقایی است، ولی اگر رحیم صیغه کنه میشه از سر پستیِ این طبقه ی فقیر و حقیر و چندش ، با اون بوی پاها و زیربغلشون." انگار نویسنده ی این کتاب صدای من رو شنیده و پاسخ من را داده، این داستان را از یک زاویه یِ دید دیگر هم باید شنید .
@Linasarwari8410 ай бұрын
آنقدر دیالوگ های بی ربط و اضافی توی این کتاب هست که آدم حوصله اش سر میره، ولی بامداد خمار اصلا خسته کننده نبود همه دیالوگ ها و کارکترهای داستان سر جای خودشون بودند، نویسنده فقط میخواسته بر علیه داستان بامداد خمار بنویسه حالا هر چی میخواد باشه . من فقط بخاطر خوانش آقای پرهام این داستان رو شنیدم
@mohsenamiri.5711 ай бұрын
من این 3قسمت ه کتاب و بامدادخماررو به دقت گوش دادم، به هیییچ عنوان نمیشه قضاوت کردچون نویسنده ها هرکدوم میخواد قهرمان های داستانشون رو خوب وفرشته والگو نشان میده، قسمت اول من عاشق و شیفته بسیرالملک وخانواده ش شدم، ومتنفراز رحیم و مادرش،، ولی الان عاشق رحیم ومادرش و متنفراز بسیرالملک، مغرور، داعم. الخمر، مال مردم خور وخانواده مفت خورش... چطور میشه قضاوت کرد؟ کسی واقعییت رو نمیگه..، دقیقا مث اختلافهای زن و شوهرها، جلسه طلاقشون.. قیچ کس واقعییت رو نمیگه ونمیبینه، هرکی، خودشو موجه نشون میده.. بنظر بنده قضاوت نمیشه کرد، باید نتیجه گرفت، که هرکس با هم صنف، هم قد و اندازه خودش، خانواده ها، مذاهب،وطرز فکرشون باید بهم بخوره، کبوتربا کبوتر، باز باباز... کند همجنس با همجنس پرواز.. 🙏🌹💙
@azed620811 ай бұрын
نیازی نیست از کسی متنفر باشید، داستان بامداد خمار حرفش این بود که هر کس با طبقه خودش ازدواج کنه با یک سری مشکلات عمده مواجه نمیشه . وقتی افراد از دو طبقه اجتماعی کاملا متفاوت با هم ازدواج میکنند درک طرف مقابلشان بسیار براشون مشکلتر و چه بسا غیر ممکن خواهد بود. در اون داستان هم محبوبه و هم رحیم اگر با فردی از طبقه اجتماعی خود ازدواج میکردند نیازی به این همه جنگیدن و صرف انرژی بیهوده برای تغییر یکدیگر نبودند. افرادی که قصد ازدواج با یک نفر را دارند باید بسیار در این زمینه هوشیار باشند چون موفقیت ازدواج دو فرد از طبقات اجتماعی و با فرهنگ و منش متفاوت بسیار احتمال پایینی داره و در اغلب موارد منجر به نفرت طرفین و جدایی میشه. ولی این داستان شب سراب یا بهتر بگم توجیه نامه فقط و فقط با نگاه بسیار عامیانه سعی در روحانی جلوه دادن طبقه اجتماعی فقیر و شرور جلوه دادن طبقه اجتماعی اشراف کرده که بسیار جای تاسف داره چون نه فقر باعث شعور میشود و نه پول باعث بیشعوری …
@mehrylaptop386911 ай бұрын
نياز به قضاوت نيست داستان از ديد هر كدوم از طرفين بعد متفاوت داره
@mohsenamiri.5711 ай бұрын
@@mehrylaptop3869 دقیقا همین رو میگم، اصلا نمیشه قضاوت کرد، باید نتیجه گرفت و عبرت... خیلی از این ارتباط ها توی واقعییت هست، وشاید به کررات دیدیم
@shahlalotfi499211 ай бұрын
بنظر من هم تفاوتهای فرهنگی و طبقاتی را باید اهمیت داد . من واقعا باور و یقین دارم که اصل تولد واقعی انسان در موقع انتخاب همسر و ازدواج هست که معنا پيدا میکند . در بامداد خمار، بصیرالملک هم در بدبختی محبوبه نقش داشت . در روز خواستگاری و عقد همزمان آنها ، با برخورد ارباب و رعیت گونه و تحقیرآمیز ی که با رحیم داشت بذر کینه و نفرت را در دل رحیم کاشت و دختر خودش را هم از نظر عاطفی ، کاملآ طرد کرد و به دید من اینطور آمد که موافقت ایشان با ازدواج آنها فقط ترفندی برای تنبیه و ایجاد پشیمانی محبوبه بود که بلاخره هم جواب داد . بهرحال از نظر جامعه شناسی و روانشناسی، در هر دو موضوع جای تامل هست .
@mohsenamiri.5711 ай бұрын
@@shahlalotfi4992 درست میفرمایید ولی بعد از این برخورد چی؟ محبوبه نمیتونست ظرفی بشوره، لباس بشوره، غذادرست کنه، خریدکنه، دهها خدمتکار و نوکر داشت تو خونه پدری، اون خونه کوچیک ومسخره بود براش، فامیلا رحیم بوی گند میدادن، بادست غذا میخوردن، روش نمیشه زیره دوکیلو کمتر گوشت بخره... اینها رو چکارمیکرد؟؟ بفرض که بصیرالملک، میگرفتش رو سررحیم ومادرش رو، اختلاف طبقاتی، سطح سواد، خانواده وغیره..... بازهم مشکل ساز میشد تواین زندگی... اونم با این غروره رحیم که معمولا از سرخوردگی طبقه معمولی ویا فقیره، در مقابله اعیان واشراف... به تعبیری دیگه اعتماد بنفس یه بچه یتیم فقیر، کم میاد جلو خانواده محبوب، وتبدیل میشه به پرخاشگری وعقده و.....
@shoorshowgh592811 ай бұрын
میگه پدرش داش آکل دیگری بود! در حالی که زمان داستان قبل از داستان داش آکل اتفاق افتاده. در اواخر قاجار