اگر عشق زمینی به خوبی فهم شود آن را جدای از عشق خدایی نمی یابیم به این معنی که عشق خدایی باید در امتداد عشق زمینی تعریف شود نه جدای از آن؛آقای انوشه شما می گویید این مراحل (همبستگی دلبستگی پیوستگی)هم در عشق خدایی وجود دارد هم زمینی این در حالیست که کلمه (هم) اینطور منظور شما را می رساند که معنایش این است که این دو عشق از هم جداست گرچه گاهی هم با هم پیوند ایجاد می کنند یعنی گاهی عشق زمینی همان شهوت است وهر چه هست همین است و چیزی جز شهوت و چشم چرانی نیست و گاهی هم نه همان عشق خدایی است (البته اگر بخواهیم این جمله را به صورت همه فهم معنا کنیم) ؛ آیا این درست است که کلمه ای به این زیبایی یعنی عشق زمینی به این معنی تعریف شود؟مگر کودک همان ابتدا که متولد می شود به دنبال پناهگاهی نیست؟ آیا آن پناهگاه در واقع همان فطرت خدایی نیست؟در داستان سیامک که خود تعریف کردید چیزی از چشم چرانی به چشم می خورد؟ چرا یک کودک بیشتر به فکر آخرت است تا افراد دیگر؟ همه حرف این است که کلماتی مثل عشق زمینی نباید فقیرانه به کار برده شود بلکه حق هر کلمه ای به خوبی ادا شود ظمنا از مطالب خوبی که گفتید متشکریم قواعدی که گفتید بسیار مفید بود
@pouyahosaini8 ай бұрын
پ
@mohommadali24424 жыл бұрын
با درود به جناب آقای انوشه شما شعرهای زیادی میدانید همینطور درباره تاریخ برای ما صحبت هایی کرده اید ولی سئوالی که برایم پیش آمده بگفته خود شما ما ۲۵۰۰ سال سابقه تمدن داریم یعنی زما ن بوجود آمدن سلسه هخامنشی چرا شما در تمام سحنرتنیهایتان صحبتی از لوحه کورش کبیر و حقوق بشر نمی کنید ویا اینکه هیچ وقت صحبتی از تمدن قبل از اسلام نمی کنید در مورد مثلا کورش عادل ویارستم و سهراب مگر ما قبل از اسلام بی تمدن بوده ایم شما در تمام سحنرتنیهایتان کوچکترین اشاره ای به تمدن قبل از اسلام نکرده اید ویا حتی اگر قبول ندارید همون قبل از اسلام را پس چطور در سحنرتنیهایتان میگویید که ما ۲۵۰۰ سال تمدن داریم در صورتیکه هیچ گاه برای جوانان صحبتی در آن مورد نکرده اید با درود به شما برایتان آرزوی موفقیت دارم