دروغ چرامیگی بیزرر به عجل خود فوت کرد من شاید بودم
@M.F.S777494 ай бұрын
بسم الله ، الصلاة و السلام علی رسول الله قصه ای که بنده از پدر مرحومم شنیدم از این مکان دختری با رمه اش به چرا رفته بود و در قدیم فقط اینجا اتاقی نبود فقط یک غار بود یکی از بره های این دخترک داخل این غار میشود و دختر از پشت بره می رود تا او را به رمه برگرداند بعد از مدتی خود را در شهری می یابد که آنجا سوار کاران با اسپ و کسانی در حال تیز کردن شمشیر ها بودند از دختر پرسیدند ای دختر اینجا چه می کنی گفت بره ام را می جویم تا به رمه بر گردانم ، یکی از مردان می گوید بره ات اینجا است ولی دیگر دیر شده است بهتر است همینجا بمانی ولی دخترک تاکید می کند که باید به خانه برود ، بعد از ینکه این دختر بیرون می آید گمان می کند که در شهر دیگری آمده ، چون با اینکه برای این دختر مدت زیادی نمی گذشت از رفتنش به غار اما سالیان سال از این اتفاق گذشته بود ، همچنین روایت است که سربازان محمّد ( مهدی) که از پشت حضرت علی رضی الله عنه و از پشت حضرت حسن رضی الله عنه در این مکان می باشند که در هنگام که اسلام به اوج ضعف خود می رسد ، شخص به نام محمد بن عبدالله با این لشکر به سوریه می روند و در شهر دمشق در مسجد اموی در نماز صبح نزول حضرت عیسی مباشد و با هم به سوی مسجدالاقصی برای کشتن دجال می روند الله العالم والسلام عیکم و حمة الله