اَلْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ اَلْأَنْبِيَاءِ علماء وارثان انبیاء هستند چو شمع از پی علم باید گداخت که بی علم نتوان خدا را شناخت اما درمورد انتخاب دین و مذهب, قضاوت با شما,: آیا در ادیان آسمانی دین را خداوند ج برای هدایت بشر نازل میکند؟ یا اینکه نه مردم میتواند دین و مذهبی را برای خود خلق کند و یا اختیار کند؟ که حتما" میگویید نه خود خداوند ج است که حاضر وآیندهء جهان را میداند و دین را برای هدایت بشر نازل میکند. حتی پیامبران خدا بدون امر و دستور خداوند ج در امور دین چیزی از خود نه گفته و نه ساخته اند. و ما ينطق عن الهـوى (3) ان هـو الا وحـى يـوحـى (4) "نجم" .3 - و هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد. .4 - آنچه مى گويد به جز وحيى كه به وى مى شود نمى باشد. بعد از اینکه الله متعال از رسولش دعوت بازگشت بسوی خود کرد, و رسولش هم لبیک گفت, آیا خداوند ج در مورد آیندهء آخرین دین آسمانی اش هیچ هدایت, امر و دستوری نداد که بعد از رسولش مردم امور دین و دنیای خودرا از کی بگیرند؟ جواب, بلی دستور داد, يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّـهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّـهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ اى پيامبر، آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده، ابلاغ كن؛ و اگر نكنى رسالتش را به انجام نرساندهاى. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مىدارد. بی گمان، خدا گروه كافران را هدايت نمىكند. دعوت بازگشت و این دستور الله ج در حج الوداع بود, که پیامبر خدا ص در حجت الوداع یا (خم الغدیر) مردم را دعوت کرد و به مردم گفت ای مردم من از نزد شما میروم ولی نزد شما دو چیز گران بها را میگذارم : "قرآن, و معلم قرآن", همه میدانیم قرآن و سنت, معلم میخواهد, این دستور از جانب خدواند ج بود و توسط رسول گرامی اش به مردم ابلاغ و اتمام حجت شد, و تمام مردم حاضر در آن اجتماع بزرگ, همه به آن امر بیعت دادند, ولی بعد, در اولین ساعات رحلت عدهء بجای شرکت در مراسم عزای بزرگ و دفن و کفن رسول الله ص در "سقیفه بنی ساعده" رفتند و خلاف ابلاغ حجت الوداع را کرند. ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ در امر خلافت یا وارث انبیاء, حدیث است: { وارث انبیاء در روی زمین اهل علم است } معروف است که میگویند: (بی علم نتوان خدا را شناخت) برای پیروی بعد از ختم مرتب ص آنچه از جانب الله و رسولش هدایت داده شد فقط حکم حجت الوداع یا (خم الغدیر) است. سقیفه..... که ساخت بشر است. مردمان سقیفه........, مطابق احادیث حتی سواد قرآنی هم نداشتند **********؛ الله تعالی در قرآن فرموده اهل علم از بیعلم امتیاز دارد, آیه قرآن : هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ زمر/9 آیا دانایان (اهل علم) با نادانان مساویند؟ بی علم نتوان خدا را شناخت. الحديث "العلماء ورثة الأنبياء". پس خلفا چطور؟ : بيهقي در شعب الإيمان، قرطبي در تفسير خود، ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق، ذهبي در تاريخ الإسلام، سيوطي در تنوير الحوالك و الدر المنثور، زرقاني در شرح خود بر موطأ مالك، كتاني در نظام الحكومة و ... نوشته اند: وَأَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ بْنُ الْفَضْلِ الْقَطَّانُ، ثنا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الصَّوَّافُ، ثنا بِشْرُ بْنُ مُوسَي أَبُو بِلالٍ الأَشْعَرِيُّ، ثنا مَالِكُ بْنُ أَنَسٍ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ: " تَعَلَّمَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ الْبَقَرَةَ فِي اثْنَتَيْ عَشْرَةَ سَنَةً، فَلَمَّا أَتَمَّهَا، نَحَرَ جَزُورًا " از عبد الله بن عمر نقل شده است كه گفت: عمر بن خطاب، دوازده سال طول كشيد تا سوره بقره را ياد بگيرد، وقتي تمام كرد، شتري را ذبح نمود. البيهقي، أحمد بن الحسين بن علي بن موسي ابوبكر (متوفاي458هـ)، شعب الإيمان، ج2، ص1954، تحقيق: محمد السعيد بسيوني زغلول، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1410هـ؛ الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاي671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج1، ص40، ناشر: دار الشعب - القاهرة؛ ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج44، ص286، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995؛ الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج3، ص267، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م؛ السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تنوير الحوالك شرح موطأ مالك، ج1، ص162، ناشر: المكتبة التجارية الكبري ـ مصر، 1389هـ ـ 1969م؛ السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الدر المنثور، ج1، ص54، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1993؛ الزرقاني، محمد بن عبد الباقي بن يوسف (متوفاي1122هـ) شرح الزرقاني علي موطأ الإمام مالك، ج2، ص27، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1411هـ؛ الكتاني، عبد الحي بن عبد الكبير (متوفاي1383هـ)، نظام الحكومة النبوية المسمي التراتيب الإدراية، ج2، ص280، ناشر: دار الكتاب العربي - بيروت.,,ش
@rastgo3231 Жыл бұрын
بنابر نقل ابوذر غفاری از پیامبر(ص)، این چنین است: إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ، مَنْ دَخَلَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ (ترجمه: مَثَل اهل بیت من در میان شما کشتی نوح است، هر کس به این کشتی داخل شود نجات مییابد، و هر کس جا بماند، غرق میشود.) [۱] حدیث سفینه از حدود پنجاه طریق روایی، در منابع روایی شیعه و اهل سنت با اختلاف اندکی در متن، نقل شده است؛ به گونهای که با توجه به فراوانی طرق حدیث، تواتر این روایت را استنتاج کرد. تعدادی از صحابه (ابوذر،[۹] مقداد،[۱۰] ابو سعید خدری،[۱۱] ابن عباس،[۱۲] انس بن مالک،[۱۳] سلمه بن اکوع،[۱۴] عبدالله بن زبیر،[۱۵] و ابوموسی اشعری[۱۶])، و شماری از تابعین[۱۷] نقل شده است.
اما در مورد حقایق دینی : سلفیها و غیره میگویند صحابه از پیامبر ص حدیث شنیدند و به تابعین و تابعین به مردم گفتند, ولی حقایق که دیده شده طوری دیگری است : ذهبی عالم مشهور اهل سنت، به نقل از عایشه مینویسد که او گفت: «پدرم تمام احادیثی که از پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) موجود بود را جمع کرد که تعداد آن احادیث به پانصد حدیث میرسد. آن شب، پدرم تا صبح منقلب بود و خوابش نمیبرد.» عایشه میگوید: «به پدرم گفتم از این حال تو محزون و غمگین شدهام. آیا درد و کسالتی داری که این چنین در بستر خود غلت میزنی؟! هنگامیکه صبح فرا رسید، پدرم به من گفت، هر آنچه احادیث نزد خود داری، برای من بیاور.» عایشه در ادامه میگوید: «آن احادیث را برای پدرم آوردم و او تمامی آن احادیث را به آتش کشید.»[1] [1]. شمس الدین ذهبی، طبقات الحفاظ، دار الكتب العلمية بيروت- لبنان، چاپ اول 1419هـ، ج1، ص10؛ «قالت عائشة: جمع أبي الحديث ... فدعا بنا فحرقها.» 2. عبدالله بن العلاء گوید: «از قاسم خواستم تا احادیثی را بر من املا کند. گفت: احادیث در عصر عمر زیاد شد. پس، از مردم خواست که آن احادیث را بیاورند. وقتی آوردند، دستور داد آنها را بسوزانند».[20] 3. عمر به همه شهرها نوشت: «نزد هر کس حدیث هست، باید نابودش کند».[21] 4. محمد بن ابوبکر نقل کرده است: «در زمان عمر احادیث زیاد شد. وقتی آنها را به نزدش آوردند، دستور داد تمامشان را بسوزانند».[22] به قدری این مسئله شدّت یافت که راویان به خود جرئت و اجازه نقل احادیث را نمی دادند. به دو نمونه توجه کنید: شعبی می گوید: «یک سال با پسر عمر (عبدالله) همنشین بودم. از وی، حتی یک حدیث هم از پیامبر(ص) نشنیدم».[23] سائب بن یزید می گوید: «از مدینه تا مکه با سعد بن مالک همسفر بودم. در طول سفر، حتی یک حدیث از پیامبر(ص) نقل نکرد».[24] [20] . طبقات ابن سعد، ج5، ص187 و 237.؛ [21] . کنزالعمال، ج5، ص237.؛ [22] . طبقات ابن سعد، ج5، ص187.؛ [23] . سنن ابن ماجه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ص11.؛ [24] . همان، ص12.؛