Рет қаралды 3,557
دلدار دلربا را دیدم ندیده بودم
آن شوخ معلقا را دیدم نه دیده بودم
چشمای سرمه سارا دیدم نه دیده بودم
آن نقض گل قبا را دیدم ندیده بودم
اندر غمش جفا را دیدم نه دیده بودم
روزی به سوی مکتب دیدم پیاده میرفت
بی یار و تک تنها به سوی جاده میرفت
با صد رقم خرامان پایش نهاده میرفت
چاک یخن نمایان چو جلوه داده میرفت
آن باغ دل کشا را دیدم ندیده بودم
سرو چمن ندارد آن قامت نهالش
سنبل خجل به پیش آن گیسوهای کشالش
روی زمین نبینی ده نازکی وصالش
قلبم اسیر دام است در حلقه وصالش
صد شیوه ادا را دیدم ندیده بودم
زلف آیش به روی رخسار بنگر چه ساز دارد
در صحبت اش عزیزان انواع ناز دارد
آهو صفت به رفتن شیب و فراز دارد
در جمع خوب رویان صد امتیاز دارد
اندام خوش نما را دیدم ندیده بودم.
رنگ و تاروت اش را غنچه تر ندارد
حسن و جمال خوبش نسل بشر ندارد
ابروی چنگ او را قوس قمر ندارد
“نایبی” جز وصالش فکر دیگر ندارد
آن جنس پر بها را دیدم ندیده بودم
“عبدالوکیل نایبی”
.
.
.
.
.
.
Nazk Mir Dildar delrba ra didam nadeda bodm
dambira nazk mir