Рет қаралды 1,935
همکاری ما در نمایش«فاسق»، اثر هارولد پینتر، نمایشنامهنویس انگلیسی با ترجمه و کارگردانی هوشنگ پاکروان علیرغم جبههگیریهای مذهبیون، با موفقیت زیادی روبرو شد. این نمایش چهار نوبت به تقاضای تماشاچیها از تلویزیون ملی ایران و کانال دو پخش شد. پس از این نمایش، هوشنگ پاکروان که به کار با من و فرزانه بانو علاقهمند بود، کار دیگری بهنام «پناهگاه» نوشته "آلن اوئن" انگلیسی را ترجمه کرده بود. هیچوقت فکر نمیکردم که روزگاری این کار را بازی کنم و سالها بعد در لندن، آن محله (گلخانه ای که در نمایش آمده) را پیدا کنم. بههرحال، نمایش جذابی بود که داستانش در یک گلخانه و شهر بارانی لندن،اتفاق میافتاد. پاکروان دوست داشت که از محیط واقعی گلخانه در نمایش استفاده شود، بنابراین من به سراغ آقای مرادی رفتم که گلخانه بزرگ و زیبایی در خیابان نیاوران، نزدیک کاخ نیاوران داشت که درنهایت برای ضبط نمایش پناهگاه انتخاب شد. ما دو روز در محل گلخانه تمرین داشتیم، چون نیاز بود بهطور طبیعی در بیرون هم باران ببارد. روز قبل از ضبط، چند مرد شیکپوش و خوشصحبت وارد گلخانه شدند و به سراغ من آمدند. یکی از آنها به من گفت که جیمی کارتر، رییسجمهوری آمریکا فردا وارد تهران میشود و از مسیر خیابان نیاوران، با اعلیحضرت به کاخ نیاوران میروند و به خاطر نزدیکی گلخانه به پیادهروی خیابان نیاوران و خطر ترور کارتر،کار ضبط باید تعطیل شود. کارتر دهم دیماه به ایران آمد و هیچکدام از ما فکر نمیکردیم که این سفر شومیست. البته ترس از ترور کارتر زیاد بود و به این خاطر ما هم همکاری کردیم و کار ضبط یکروز به عقب افتاد. پناهگاه،کار بسیار زیبا و پرخاطرهای بود،اما بدترین خاطرهاش همان ورود کارتر بود که بعدها مشخص شد به چه قصدی آمده بود. بعد از برگشت کارتر به مرور درجمع هنرمندان این زمزمه بود که هرچه زودتر برای هفتهشت ماه از ایران خارج شوند. ما نمیدانستیم که چرا این را میگویند، اما به مرور برایمان روشنتر شد. این را هم باید بگویم که هنگام انقلاب بسیاری از هنرمندان در ایران نبودند و طبیعتا هیچ خطری هم آنها را تهدید نمیکرد. پناهگاه آخرین ضبط تلویزیونی ما بود و بعد از آن دیگر هیچگاه گذر ما به تلویزیون نیفتاد، چون اسلامی شد.