بنام کسیکه مهربان و بخشنده حق عقلی خود است. اساس خلقت بر پایه نیاز است (نیاز واقعی و نیاز حقیقی). نیازی که باید تهدیدات ماده (بینظمی ذرات بنیادی اولیه) را به فرصت آن ماده (نظم و ایجاد ساختار جسمی) تبدیل کند تا خلقتش، زیبا باشد و لازمه این سازندگی، خودآگاهی دو طرفه هست (گرفتن آگاهی و منتقل کردن آن) و در این مسیر آگاهی و چرخش آزاد آن، اطلاعات باید درست و دقیق باشند تا بتوان بدرستی عمل (رفتار نیک) آن ساختار جسمی رسید. احتمالات این درستی عمل در یک میدان کروی در فضا، یک بروی 360 درجه ای است. یعنی ماده (ذرات بنیادی اولیه) برای 359 مرتبه در اشتباه یا تهدید قرار دارد و فقط یکبار امکان درست بودن و فرصت زیبا خلقت کردن هر چیزی را دارد. یعنی ارتباط راه درست و زیبا عمل کردن (کردار نیک) با راه اشتباه و زشت عمل کردن (رفتار زشت) 360 ⁄ 1 میباشد که در آن شماره یک، حقیقت آن ساختار جسمی متصور و متفکر و مقدار 359 واقعیت در میدان عمل اوست و حق (کسیکه یا چیزی که درستکاره و به درستی معنا می بخشد) برای تبدیل کردن تهدیدات ماده (ساختار جسمی خودش) به فرصت، باید خودآگاه یعنی باهوش و متوجه باشد تا بتواند در معادله خلقت زیباسازی 360 ⁄ 1 موفق باشد. این هوشمندی یا شعور اکتسابی است و فقط در یک ساختار جسمی زنده و نیازمند واقعی و حقیقی و با اراده و متصور مثل آدم و خلاقیتش امکان پذیر میباشد و در اثر کار و تجربه زندگی برای اصلاحات اشتباهات خود بدست میاید تا نیازهایش (واقعی و حقیقی) برطرف شوند. نتیجه: هر ساختار جسمی زنده و با امکان هوشی و داشتن اراده و خلاقیت، مثل آدم، میتواند در 359 احتمال اشتباه و تهدید برای خود و دیگران باشد و بصورت زشت و مخرب (عقلی) رفتار کند و واقعیت خود و دیگران را بسازد. از طرف دیگر همان نفر میتواند فقط در یک احتمال حقیقی و درست و با هوش و توجه کامل (شعوری) باشد و تهدیدات خود را تبدیل به فرصت برای خود و دیگران کند که در حالت اول من به او شیطان واقعی که در ارتباط با شعور نیست و در دومی به او خدای واقعی میگویم که بخاطر شعورش در ارتباط با حق و حقیقت سازی است. اگر آدمی یا هر چیزی (هوشمندی، اراده یا شعور) بتواند واقعیت (زشتی) خود و دیگران را برابر حقیقت (درستی) کند و برای خود و دیگران فقط زیبایی خلق کند و مبرا از نیاز شخصی (واقعی) شود و تنها نیازش، اجتماعی (حقیقی) و برای رفع نیازهای دیگران باشد (رابطه رفع نیاز واقعی به نیاز حقیقی یعنی عشق). من نام این عشق (نیاز به نیاز بین دو نفر یا دو چیز) را حق (خدای حقیقی) گذاشته که کارش حقیقت سازی است، یعنی خودش معیار درستی شده و توانسته با خودآگاهی کامل (شعور مطلق) از ساختار جسمی و جان خود رها شده (حل مشگل مرگ ساختار جسمی) و تبدیل به روح یا شعور مطلق بشود و کنترل هر ماده ای (ذرات بنیادی اولیه و بینظمی آنها) را داشته باشد و زندگی روحیش (نه روانی که مربوط به ماده و ساختار جسمی اوست) جاودانه و خودش، زندگی بخش هر ساختار جسمی جاندار و یا غیر جاندار باشد، بدون اینکه خودش ساختار جسمی داشته باشد و نامش، خالق مطلق یا روح مقدس یا حق یا (خدای حقیقی) بدون ساختار جسمی است و نه هر دانشمند مبتکر و هنرمند خلاق با ساختار جسمیش که خودآگاه واقعی (خدای واقعی) هستند و خط خود را از شیطان واقعی خود (عقل) جدا کرده و از طریق شعور جزیی خود در ارتباط با حق و حقیقت سازی می باشند، بدون اینکه خود حق (خدای حقیقی) باشند.