0:00 . ۱_قرار اینستاگرامی 4:11 . ۲_خونه ی دخترخاله 8:14 ۳_جشن فارق التحصیلی 11:09 ۴\تو حیاط خونمون جن دیدم 16:32 ۵_مامان بزرگ شیطانی 18:57 ۶_تنها درخانه 23:19 ۷_فقط من اون زن و می بینم 25:27 ۸_یکی تو کمد اتاقه 28:27 ۹_اسباب بازی هام جا بجا میشدن 30:30 ۱۰_مردی که شیشه می خورد
@Amirlms10 ай бұрын
❤❤❤
@hp8088 Жыл бұрын
,واقعا، بسیار عالی است ممنون بسیار هم جالبه
@hp8088 Жыл бұрын
من به عروسک هیج فکرم نشد
@فاطمهرجبی-ق7ز Жыл бұрын
توی داستانه دوم ( خونه ی دختر خاله ) هر بار وارد اتاقه دختر خالت کیت میشدی عروسک جاش نبود😎😳🤯
@hhh-cg2su Жыл бұрын
حواسمون نبو د به عروسک
@JeiranNe-i4c11 ай бұрын
اره منم دیدم رو میز بود بعد رو زمینه 13:33
@AmirArmani-s9pАй бұрын
اره منم دیدم ❤❤
@hesamHP-x1t8 ай бұрын
فیلمی که داشت میدید اون قسمتی بود که قرار اینستا گرامی گذاشته بود😂😂😅 22:06
@DurkhaniKhawryАй бұрын
❤❤❤جااااااان
@sarina098 Жыл бұрын
حاجی کارت عالیه دمت گرم😀
@alphar6580 Жыл бұрын
عالیی
@mine_hacker1288 Жыл бұрын
قشنگ بود
@حسینصومی Жыл бұрын
04:11داستان دوم عروسک داخل اتاق هی جابجا میشد و احتمالا یه ربطی به صدا داشته
@nargessolemani33279 ай бұрын
داستان دومیه واقعن دارک بود
@emilylily4713 Жыл бұрын
عالی
@peymanraf6876 Жыл бұрын
دمتون گرم کلیپ بسیار خلاقانه و عالی ای بود
@sohailabahadoor3432 Жыл бұрын
چه جالب ممنون
@YR.0.YT-.- Жыл бұрын
بابا عالییییییییییییییییییییی بود سابتون کردم و واقعا کارتون عالیه دمتون گرم هر دو تون هم پسر و هم دختر
@tabasomabdi551 Жыл бұрын
عالییییی واقعا عالین 👏🏻👏🏻👏🏻
@BABE_BAD_FEL8 ай бұрын
18:25 18:29 18:29 18:29 18:30 18:30 the new job application for the future or something
@Zazaria Жыл бұрын
به به
@mojtabachegini7387 Жыл бұрын
خیلی باهالی
@ehsanabrestan5237 Жыл бұрын
چه ویدئو باحالی
@reihanehnorouzifar1646 Жыл бұрын
Nice 👍🏻
@Leon_s_kennedy202 Жыл бұрын
عالی بود
@Mehran.mk_24 Жыл бұрын
واقعا ویدئوهات خیلی عالیه موفق باشی پسر👏
@helenakimgouong3304 Жыл бұрын
عالی🖤🖤🖤🖤🖤
@amirhoseinmirnnasir9182 Жыл бұрын
انگشت صاب کاره بوده🤣
@asgharsarwari81344 ай бұрын
بلی
@mohammadrahimi2390 Жыл бұрын
عروسک دتکان خورده شده بود هر یه بار کسی فهمیده بود یا نه 😬😁
@mohammadhashemmirzaei7446 Жыл бұрын
من فهمیدم ، جالبه اون دو تا نابغه نفهمیدن
@mojtabachegini7387 Жыл бұрын
Good
@yaldagh5611 Жыл бұрын
توی داستان دوم دختر خاله جای عروسک عوض میشد و در داستان بعدی اون انگشت مال رعسش بود که هم انگشتر داشت و رنگ پوستش سفید بود😳
@BARAN-y9e7d10 ай бұрын
Good ❤❤❤❤❤❤❤
@hadifard9241 Жыл бұрын
مرسی از داستانهای جالب منم یه خاطره دارم نمیدونم چندساله بودم اما اینقدر بود که کنار مادرم میخوابیدم چند شب یه سایه بلند قد اطرافم میچرخید از پنجره وارد میشد و از در اتاق بیرون میرفت و باز تکرار تا اینکه به مادرم گفتم این چیه که وارد میشه و از اونبر خارج میشه گفت هیچی نیست حتماً بخاطر اینکه ملخ میگرفتی دیگه اینکار رو نکن . گذشت تا اینکه بیست و سه ساله شدم تو اتاقم روی تخت خوابیده بودم که دیدم تختم تکانهای شدیدی میخوره چشمم رو باز کردم همون سایه بود دست زیر تخت کرده بود و اون رو بلند میکرد میکوبید روی زمین صدای پایه تخت توی گوشم وحشتناک بود در حالی که سرتا پا زیر عرق شده بودم مشتم رو به سمتش پرت میکردم اما مشتم از بدنش عبور میکرد تو همین حال به عقب رفت تا به کمد سفید رنگی که کنار اتاقم بود رسید و از کمد عبور کرد و رفت و دیگه ندیدمش بارها منتظرش بودم ولی دیگه نیومد
@mehrbdabedinpour7492 Жыл бұрын
like
@akrmshirzad5903 Жыл бұрын
سپاس🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
@MehdiMoradinasab-pr9tv11 ай бұрын
چه جالب ویدیو ها ۲ تاش مربت به هم بودن😮😅
@mahdiaskari6598 Жыл бұрын
سلام داداش خوبی توی داستان ۲( خونه ی دختر خاله) هر بار که صدا می آمد و میرفتند چک میکردند عروسک اول روی چراغ خواب بود بعد روی میز بعد روی زمین و...... که جناب میگفت هیچی جابجا نشده بود
@mohammadrahimi2390 Жыл бұрын
داداش داستان هات عالی است
@Null-p6o5 ай бұрын
😮😮😮
@ساراخلجی4 ай бұрын
ممنون خوب بود ❤
@royarezai1376 Жыл бұрын
👍👌👌
@user-ali607 Жыл бұрын
من 26سالم بود تو یه خونه زندگی میکردیم تو یه کوچه بنبست خونه مون دوتا اتاق داشت یه اتاقش آجری بود تازه درست کرده بودیم ویه اتاقش با یه دهلیزش قدیمی بود شب منو مادرم وخاهرم که 13سالش بود تو همون اتاق جدیده خاب بودیم در اتاق سمت حیات باز میشد نصف شب از بیدار شدم مادرو خاهرم ته اتاق خابیده بود بیدار شدم چشمم کنار در افتاد دیدم یه سیاهی وایستاده داره نگاه میکنه به من قیافش مشخص نبود ومنم همونجور خابیده نگاهش میکردم ولی تکون نمیخورد بعد تقریبا یک دقیقه مثل دود به سقف خونه چسپید واز در خارج شد ویه شب دیگه که شب نمیدونم چندم محرم بود منو همون خاهرم موندیم خونه مادرم رفت مسجد هیئت نشسته بودیم چراغ روشن یه دفه خاهرم که اون طرفتر داشت درسشو میخوند چیق کشید پرید بغلم سرشو گذاشت بغلم گفت داداش یکی تو حیات جلو پنجره وایستاده داره نگاه میکنه ولی من نمیدیدم خدایی ترسیدم چند بار خاهرم سرشو میاورد برون نگاه میکرد ومیگفت هنوز اونجاست ولی من نمیدیدم بعد تقریبا بیست دقیقه نگاه کرد گفت نیست رفته وبعد گذشت یک ماه از اون خونه رفتیم اون خونه قبل آمدن ما تقریبا شش ماه خالی بود وبعد از اون خواهرم تشنجی شد که از هوش میرفت فشارش میفتاد تا دکتر نمیبردیم به هوش نمیومد خودمم همینطور دستو پام قفل میکرد واز حال میرفتم واون خونه الان متروکه شده همسایه های اون خونه مون میگه هر شب صدای تق تق صدای گربه که خیلی عجیب صداها میدن میشنوند
@Konkur.Study.motivational Жыл бұрын
سلام واقعا کارت علیه حتما ادامه بده
@masoomehnazari9716 Жыл бұрын
👏👏
@maryamrezai3524 Жыл бұрын
👍👍👍👍👍
@rvideo9415 Жыл бұрын
کلیپ هات خیلی باحالن😍👏
@dornazeinollahi-bt4wq Жыл бұрын
بسیار عالی🥰♥️
@mohamadhoseingoodarzi7616 Жыл бұрын
اون انگشت بریده شده مال رئیس کارش بود بخواطر رنگ پوست و اون انگشتر دستش
@amj-y1s Жыл бұрын
وای... حاجی پشمام... دقت نکردم بد ترسوندیم
@parisasoofi8206 Жыл бұрын
I love horror story
@mohammadezati2964 Жыл бұрын
عالی به مولا
@amj-y1s Жыл бұрын
بله... ترسناک بود خصوصا اون دو داداشا که لولو میخواست بهش دست بزنه gg
@hamid_fendereski3 ай бұрын
من اگه سودارک نبینم که روزم روز نمیشه❤❤❤❤
@walybarnabarna9048 Жыл бұрын
عااااااالی بوو❤❤❤
@HaMe-cx5kv6 ай бұрын
🤨👊🏼
@nouuraabini3592 Жыл бұрын
چه صدای زیبایی😊
@fayizeshirzade4 ай бұрын
میدونید چرا داستان های سو دارک قشنگ هستش بخاطر اینکه آخر داستان رو همیشه باز میذاره درسته آخرش با خوبی و خوشی تموم میشه اما بازم سایه یا رد پایی از قسمت ترسناکش تعریف می کنه❤❤❤❤❤
@Hossein90-n3c Жыл бұрын
وای فقط جشن انگشت رئیسه بود
@sajadzamani1211 Жыл бұрын
ویدیو هات عالین 😘
@FatemehRahmani-b9k Жыл бұрын
تو داستان تنها در خانه فیلمی که دید همون قرار های اینستا گرامی بود و بنظرم تنها در خانه واقعا ترسناک بود
@Azrael488 Жыл бұрын
جالبه که وقتی دختره داشت تلویزیون نگاه می کرد داستان اون پسر بود که وارد اینستا شده بود که رفت توی یه محله متروکه توی تلویزیون خونش داشت اون فیلم رو میدید 😂😂😂😂
@nurollahparkor8954 Жыл бұрын
اره منم دیدم😂😂
@Mrcoolmineryt610 ай бұрын
خواستم بیام کامنت بزارم همینو
@alexphua1487 Жыл бұрын
پشمام 😅
@dyananazari799 Жыл бұрын
عالیی من میخوام یکی از اتفاق های ترسناک خودم رو بگم یک شب که مامانم خونه نبود من و خواهرم توی خونه شب باید تنها میخوابیدیم و یکی از خواهر های دیگه م هم بود و بعدش یک صداییییی مثل بوم بوم از حیاط اومد خواهر بزرگ ترم گفت که حتما گربه بوده و دو ساعت بعدش صدای جیغ اومد و خواهر بزرگم دوباره گفت صدای گربه یا هم یک چند تا بچه 17 18 19 ساله دارن مردم رو اذیت میکنن من باور نکردم اما دوباره توی گوشیم فیلم دیدم و این دفعه صدای بارون اومد!!!! خیلی عجیب بود میخواستم برم ببینم اما خوب نرفتم ساعتای 4 و5 بود خیلی کم حوا روشن شوده بود من رفتم ببینم داره بارون میاد یا نه چون هنوز صدای بارون میومد رفتم ببینم که دیدم حیاط مون اصلان خیس نیست و حوا هم ابری نیست خیلی عجیب بود رفتم ببینم هنوز اون صدا میاد که دیدم نه نمیاد اما از خواهرم که 18 سالشه پرسیدم گفت منم شنیدم صدای بارون رو اون مقه خیلی عجیب تر هم بود واسم 😧 روز بعدش ساعت 3 شب یکی در زد و ما خیلی ترسیدیم بعد گفتیم کیه گفت یک دعوت نامه دارم واسه عروسی ولی ما نه صداشو میشداختیم و نه هیچی آخه ساعت 3 شب کی میاد دعوت نامه ی عروسی میده بهش محل ندادیم و خوابیدیم فردا صبح داشتم میرفتم با خواهرام بیرون که دعوت نامه عروسی اما خیلی کثیف و خاکی زیر در پیدا کردیم اون بود که خیلی ترسیدیم
@tsh3654 Жыл бұрын
این باز منطقی تر از اینه که یه مرد چهل ساله که چندین تجاوز و قتل مرتکب شده به دست یه بچه 15 ساله کتک بخوره و بیهوش شه
@esmaeilsalehi5654 Жыл бұрын
میتونه واقعی باشه
@گیمرفوتبالیست11 ай бұрын
داستان ترسناک دوچرخه هم بساز
@علیکربلایی-س1ث Жыл бұрын
👻💐❤️
@nasratullahrustayee3985 Жыл бұрын
توی اتاق هر بار که یه صدای میومد و میرفتن که چک کنند اون عروسکه تو جایی قبلیش نبود و هر بار که بخواتر صدا میرفتن توی اتاق عروسک یه جای دیگه گذاشته شدی بود
@aroxy1938 Жыл бұрын
واقعا عالیه 🥰
@iliya-op6dv Жыл бұрын
چه باحااااالللللن
@Mr_evil12306 Жыл бұрын
جدا دمت گرم خیلی خیلی خفنی
@حسنا-ظ5ط3 ай бұрын
توی قسمت ۲ هربار میرفتن داخل اتاق عروسک جابه جا میشد😮😮😮🫢🫢🫢🫢🫢😱😱😱😱
@BARBOD_Nrg10 ай бұрын
واااای اون انگشت رئیسشه
@jawadhashemi7968 Жыл бұрын
این داستان دوم که هست داخل اتاق کیت یه عروسک هست که اول روی میز تحریرش بود بعد زیر میز تحریر شد بدم رفته بود روی اون میز کامپیوترش بعدشم زیر میز کامپیوترش رفت ولی کیت هیچی نفهمیده بود😨😨
@جوکر-ص7ت Жыл бұрын
داستان دوم که خونه ی خاله بود اگر دقت کنید هر دفعه عروسک جابجا می شد
@عشقوقتزندگیوآزادیهست Жыл бұрын
سلام
@Somayehmohammadlu625 ай бұрын
داستان ۵ و ۴ شبیه بودن اونم انگشت صاحب کاره ❤
@جمیلهرنجی Жыл бұрын
انگشته انگشت رئسه بود چون انگستراشون یکی بود😂
@shabirahmadhashimihashimi Жыл бұрын
در داستان سوم اون انگشت _انگشت رعیس هتل بود
@MANI-ww6vb Жыл бұрын
خیلی خوب دوبله کردی به تعوط پیشنهاد دوبلری بده
@Amir.66 Жыл бұрын
Teos?
@sanayal452 Жыл бұрын
داخل داستان هتل و جشن فارغ التحصلی چرا انگشت رییس مرده بود مگه میشناختش🗿
@Ronica_aa Жыл бұрын
نکته داخل داستان دوم جای عروسک چن بار تغیر کرد ولی اگر خونه خاله من بود هروز میرفتم
@alphar6580 Жыл бұрын
کامنت انگلیسی
@mahsanmahsan9581 Жыл бұрын
یه چیزی ترسناک از داستان اولی وقتی اون دوتا دختر در اتاق رو برای چک کردن که صدا از کجاست باز می کردن جای عروسکی که تو اتاق بود جابه جا می شد مثلا یبار رو تخت کنار بالش بود یبار هم رو زمین یبار رو میز و یبار رو ........
@sajadkh149 Жыл бұрын
اینو کسی که کلیپ رو ساخته گذاشته و هیچ ربطی به داستان نداره و فقط برای ایجاد ترس و هیجان بیشتره که القا کنه به بیننده مثل خودت که گفتی چیز ترسناک
@komarmohammade2097 Жыл бұрын
چونت 🗿
@night-zons Жыл бұрын
اونا کور بودن🗿🗿
@PofakNamake-ni7qs Жыл бұрын
این داستان برلی یه دختر تو ایران بود ازیه کانال دیگه شنیدم که اون دختر توسط مرد کچل و رمال دعانویس چندماه تو خونه زندونی بوده
@yazdanvxd5988 Жыл бұрын
داداش سوال داشتم برای صدا گذاری صدای خودتونه؟
@jawadhashemi7968 Жыл бұрын
داستان سوم که هست اون انگشت توی پاکت مال رئیس شه بگید من از کجا میفهمم از اون انگشتری که توی دستشه😨😨
@داستانهایواقعی-ض5ش Жыл бұрын
من از ۴ ترسیدم بقیشم خوب بود ممنون
@helenakimgouong3304 Жыл бұрын
عاشق دانستاناتم💜💜🖤🖤
@arashmadadi-gu7cg5 ай бұрын
تو داستان ششم وقتی گف فیلم ببینم فکر عوض شه داستان اول بود فیلمه😂
@گیمرفوتبالیست11 ай бұрын
میگم میشه داستان ترسناک دوچرخه بسازی😮 دمت
@farzad.gaming.YT. Жыл бұрын
در داستان دوم . عروسک همش جاش عوض میشد پس جن زده بود
@saleh_asr5688 Жыл бұрын
اگر دقت کنید تو داستان ۳ انگشت شبیه انگشت مدیره بود و همون انگشتره بود
@SMG-hz9gp Жыл бұрын
توی داستا4 اون انگشت انگشت رئیسش بود هم بخاطره رنگ پوستش هم بخاطر انگشترش و هم بخاطر اینکه بهش گفت شرت بستن رو بهش یا بدم
@Mahdi.30 Жыл бұрын
سلام من یک شب ساعت ۳ شب از خواب پریدم خواستم برم دستشویی که ناگهان در اتاق را نگاه کنم که دیدم یک سایه خیلی بزرگ با صورت بیزی ماند واستاد من زود چراغ را روشن کردم ولی دیدم که چیزی نیست چراغ را خاموش کردم ولی که در اتاق را باز نگاه کردمکا دیدم داره میاد جلو سریع پدر و مادرم را بیدار کردم پدرم و مادرم شوکه شدن ۵ ماه از اون موقع گذشت ولی من هنوز در اون خونه ام
خونه ی ما سه تا اتاق به هم چسبیده داره یعنی درهاش به هم وصل بود اتاق خواهر بزرگم که یک درش به حال هست یک درش به اتاق هست ما چند وقت اونجا میخوابیدیم من سه تا خواهر دارم که یکیش یه قلو ی منه (زهرا) و یکیش خواهر دومیمه(مهدیه) و یکیش خواهر بزرگمه(مرضیه) یعنی اولی، من(فاطمه) با مهدیه و مرضیه تو اتاق خواهر بزرگترم یعنی مرضیه میخوابیدیم مرضیه عاشق فوتباله یک شب خواهرم داشت فوتبال میدید من هم کنارش خوابیده بودم داشت خوابم میبرد که صدای جیغ خواهرم بلند شد من تا چشممو باز کردم یه سایه داشت از جلوم میرفت من قلبم داشت میترکید اون سایه خودش در حال رو برای خودش باز کرد و رفت من از در رفتم حال رو ببینم که هیچ کس نبود از خواهرم پرسیدم چرا داد زدی اون گفت مسی گل زد😐
@SoDark Жыл бұрын
اخرش خیلی خوب بود😄😄
@فاطمهعالمی-ب6ز Жыл бұрын
قضیه سایه پس چی شد؟
@yousofrahimi5648 Жыл бұрын
😅😅😅😅😅😅❤😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
@yousofrahimi5648 Жыл бұрын
😅😅😅😅😅😅❤😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
@abolfazlamin650 Жыл бұрын
جالب بود🤣🤣
@anaCh-y3c Жыл бұрын
توی داستان دوم عروسکه تو اتاق همش جابه جا میشد😂
@sabzijat Жыл бұрын
لعنتی ایده هات ک عالیه صداتم عالیه 🗿💋 موفق باشی
@kianX666 Жыл бұрын
داستان سوم طرف از منطورش انگشت دودول بود😂😂
@Sez5r Жыл бұрын
دوست عزیز من میتونم ری اکشن برم روی ویدیو هات
@Hakhamanesh_Edit Жыл бұрын
اونجایی که اون مرد روانیه متجاوزی رو میزدی پاره شدم 😂😂😂😂😂😂
@مهبدقبادیАй бұрын
یا علی 6:43
@darkanime66 Жыл бұрын
با سلام خدمت شما از ویدئو هاتون میشه استفاده کرد توی اینستا گرام
@محمدخلیلی-ي4غ4 ай бұрын
این داستان برای امسال و پارسال هست می خوام دربارهی خونه مون صحبت کنم همین پارسال بود که ابجیم بزرگم به هم گفت وقتی حموم بوده صدای در زدن محکم شنیده ولی من با مامان و آبجی کوچیکم خواب بودیم و پدرم سر کار بود پس کی بود بعضی اوقات در کمد عروسک ها بازو بسته میکرد یه روز داشتم درس می نوشتم که پای یه زنی سفید با چادر سیاه دیدم ولی من و ابجیم بزرگم تنها بودیم شوکه شدم یه روز وقتی من و ابجیم کوچیکم تنها بودیم ابجیم بزرگم و دیدیم😢😢😢 چنین تنه نداشت 😮😮😮 که ترسیدیم وابجیم گریه و جیغ وحشتناکی میزد من دست ✋ ابجیمو گرفتم و رفتیم تو خونه 😊😊 وما تو ساوه در استان مرکزی زندگی و ما اینجا به کمی جن باور داریم اگه فکر می کردیم اون ابجی بزرگم بود چی میشد 😢😢😢😢 حرفام تموم شد ❤❤