تراژدی ترور میرزاده عشقی شاعر شورشی و پیشرو در خانه اش. نگارش غلامحسین یوسفی. اجرای مانی
Пікірлер: 15
@behroouzkholusi2 ай бұрын
فرا رسیدن نوروز باستانی ، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم برهمه ایرانیان پاک پندار و راست گفتار و نیک کردار خجسته باد❤🌹🙏
@amirdastgerd82242 ай бұрын
درود درود درود و سپاس
@user-rw8sz4dh5i2 ай бұрын
سپاس فراوان از زحمات شما مانی گرامی همواره،پاینده باشید.
@bbb43222 ай бұрын
سپاس استاد مانی گرامی
@barangol34782 ай бұрын
یادش گرامی ❤❤❤
@Parsaaria9392 ай бұрын
درود و سپاس بر مانی عزیز، نوروز باستان بر شما فرخنده و گرامی باد🌺🌺🌺🌺
@serojB2 ай бұрын
Bravo 👏 ❤ سپاسگزار❤
@sedi702 ай бұрын
👍💐💐💐💐👍👍
@Eghbal542 ай бұрын
🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌺درود بی پایان به شما 🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌺 سپاسگزار از تلاشتان 🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌻🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌺درود بی پایان به شما 🌷🌻🌷🌻🌷🌻🌺 سپاسگزار از تلاشتان 🌷🌻🌷🌻🌷🌻
@user-mj1rb5ot2d2 ай бұрын
با چه رویی سخن از شادی ما میگویید دستِ تان خونی و از عدل خدا میگویید چه غلطها که نکردید پس پرده دین تف به درگاه خدایی که شما میگویید ... 💧میرزاده_عشقی🌊 #عاطفه_رجبی_سهاله 🥀 #وحید_افکاری 🌵🌴
@khodayarmehrbani18552 ай бұрын
چون روشنگر و روشنفکر بود ، روزنامه نگار بود که افشاگری میکرد از تازی انگلیسی تا تازی روسی را میشناخت و نیرنگ های آنها را ...
@wiesazadi15392 ай бұрын
نابود باد ارتجاع و مرتجع . روح ابن آزاد مرد شاد باشد و آسوده
@arash_irani2 ай бұрын
آقای مانی عزیز، از زمانی که با شما آشنا شدم همواره در ذهنم میرزاده ی عشقی را تداعی میکردید با اینکه شباهتِ ظاهری ندارید اما عجیب بنده را به یادِ زنده یاد عشقی میاندازید، شاید وجه اشتراکتان شجاعت و افشاگری و مقابله با استبداد باشد؛ میرزاده عشقی در مقابلِ استبدادِ رضاخانی و فسادِ رجالِ سرشناس و ریاکاریِ آخوندها ایستاد و تاوانش را هم پس داد، شما هم در مقابلِ استبدادِ حزب اللهی ها و رذالتِ شاه اللهی ها و خباثتِ کمونیست ها ایستاده اید، البته خوشبختانه شما در دنیایِ آزاد هستید و این سه گروه نمیتوانند به شما آسیب برسانند.
@irajabshar15462 ай бұрын
یعنی واقعا کمونیستها خبیثند ؟ یا فقط در محضر شما اینجورین ؟
@Abassi2A2 ай бұрын
پدر بزرگ من که ۸۰ ساله اش بود در سال ۴۶ فوت کرد میرزاده خوب میشناخد برای بزرگترها از ما تعریف میکرد واقعاً میراده خیلی خوش لباس بود و شیک پوش و دختر و زنها دنبالش بود خودش هم دنبال این برنامه بازی تا روزی پستش به برادر درختی که گفت تا عشق نشانش بدم دیکر شعر یادش بره این بود وقتی فهمید دنبال خواهرش رفت اسلحه جور کرد زد کشتش اقلیت مجلس ن زمان همچی مثل گنج برده انداختش گردن سردار سپه آقا این نظامی و آدم کشت سردار سپه میگفت بابا میخواستم بمیره این همه رفت و مد دکتر نبود که نجاتش دهند۰ مدرس خوب روغنش گرفت بعد از ۱۰۰ میگن سردارسپه کشته۰ آن پسر هم فرار کرد رفت عراق کسی نهمید چه شد۰