Рет қаралды 859
نمیدونم توام حس من و داری یا نه؟
واسه منی که تو شهر اونم شهر های شلوغ مثل تهران و وین زندگی کردم روستا و بوی روستا یعنی بهشت!
یادم نمیاد، فکر کنم آخرین باری که تو ایران روستا و بافت روستایی رو تجربه کردم دقیقا کی بود؟ البته بجز سفرهای شمال و کلاردشت، منظورم روستای واقعیه!
ولی اولین بارش رو قشنگ یادم میاد، با مامان و بابا و خواهرام رفتیم روستای محل تولد مامان بابا تو شهرستان آذربایجان غربی.
هنوزم که هنوزه وقتی از بافت شهری جدا میشم و توی محیط روستایی و گاو و گوسفند و کاهگل قدم میزنم ناخودآگاه بوی همون شش سالگیم به مشامم میرسه، گممیشم تو خاطرات اون زمان!
یاد اولین الاغ سواری که واسه ما از صد تا شهربازی جذابتر بود چون شهربازی همیشه بود هر ماه میرفتیم ولی اینجور تفریحا رو تو دوران کودکیم دوسه بار بیشتر تجربه نکردم!
یادمه داییم هم همراهمون بود که با یکی از هم روستاییا اومدن برن با تفنگ ساچمه ای شکار کفتر و اینا اشتباهی گوله در رفت و خورد به پهلوی داییم!!!
بگذریم،
نمیدونم چرا یهو باز سفره ی دلم باز شد؟
شاید واسه اینکه بعد از سالها این دفعه که رفتیم جزیره کرک نرفتیم لب ساحل و کمپینگ، رفتیم باتومالیج که یه محیط تقریبا روستایی و قدیمی داره و قدم زدن تو اونجا این خاطرات و دوباره واسه من زنده کرد،
امیدوارم که خوشتون بیاد.
واسه دوستان شهر دوست هفته ی بعد ویدیوی شهر باشکا در جزیره ی کرک و براتون میذارم که یه مقایسه ای با هم داشته باشیم.
ارادتمند شما.
ممل فمیلی