یکبار رفقا ازم پرسیدند که دوست داشتی پاسپورت کدوم کشور رو داشتی؟ گفتم ایران! با تعجب پرسیدن چرا؟ گفتم بخاطر هیجانش:) و امروز روز واقعاً پر هیجانی رو گذروندم... بعد از رد و بدل کردن چندین ایمیل، سفارت محترم کانادا بالاخره راضی شد تا پاسپورتم رو بدون ویزا پس بده. ویزام رو هم معلوم نیست کی خواهم گرفت اما همینکه بلیط آمریکام رو از دست ندادم خوشحالم... احمقانه اینجاست که فردا باید برم لندن تا یک فرمی رو امضا کنم و همینطوری نمی تونن پاسپورتم رو به آدرسم پست کنن. گرچه پیشتر به مدیرم گفته بودم که می خوام 2-3 هفته ای برم آمریکای شمالی، اما چون از تاریخ دقیق سفرم مطمئن نبودم، فرم مرخصی ام رو همین امروز عصر پر کردم.. آخر وقت نیم ساعتی نقل محفل شده بودم و همکاران هر کدوم بنحوی نصیحت، انتقاد یا شوخی می کردند... مدیر کل دپارتمانمون اومد داخل و از ماجرا که باخبر شد گفت: چند وقت پیش با فلانی و یک ایرانی از R&D کمپانی فلان رفته بودیم آمریکا... ما 3 نفری کنار هم و جلوی سه باجه مختلف ایستاده بودیم. پریدم وسط حرفش و گفتم آره، میدونم! ایرانی ها رو سوال پیچ می کنن و بایستی چندین فرم پر کنن گفت نه! نه!... منم فرم رو پر کردم. اما از اون ایرانیه تا سه روز هیچ خبری نبود! تازه اقامت دائم انگلیس رو هم داشت. حسابی جا خوردم و گفتم جدی؟! گفت کاملاً جدی هر کدوم یک خاطره ای از سفر به آمریکا تعریف کردند و گفتند خیلی زیاد سوال می پرسند و حتی توی خود خاک اروپا مامور دارند و اگر بخوان اجازه نمی دن سوار هواپیما بشی... توی خود آمریکا ازت می پرسن چقدر پول نقد داری، بلیط برگشتت کی هست، کجا قراره بمونی و اینها رو باید نشون بدی و به حرف خالی اکتفا نخواهند کرد. پرسید بلیط برگشتت از کجاست؟ گفتم تورنتو! گفت اوه اوه!... ویزای کانادا نداری و می خوای به افسره مهاجرت بگی بلیط برگشت به انگلیس از آمریکا ندارم چون قراره ویزای کانادام بیاد؟! همینطور حرف زدیم و ادامه داد من باهات یک آبجو شرط می بندم که از آمریکا زنگ میزنن تا چک کنن ببینن اینجا کار می کنی یا نه. خلاصه یک شوکی همکاران به بنده دادند و از اون حالت بیخیالی و الکی خوشی آمدم بیرون و تصمیم گرفتم بلیط برگشتم رو از همین انگلیس رزور کنم. به شوخی گفتند از این برنامه ریزی ات تحت تاثیر قرار گرفتیم. منم گفتم اتفاقاً برنامه ریزی ام حرف نداشت و هرچه فریاد دارید بر سر پاسپورت ایرانی بکشید. تازه من 6 تا ویزای مختلف توی پاسپورتم دارم و فکر می کردم یارو مثل آب خوردن ویزام رو صادر می کنه. یکخورده هم با سبیلم شوخی کردند. گرچه تک و توک فیدبک گرفته بودم که از دور شبیه مرحوم فردی شدم، اما از اینکه دو-سه نفری را یاد drug dealer ها انداختم نگران شدم. فردا صبح پیش از پرواز سبیلم را از ته خواهم تراشید.
@Darieh10 жыл бұрын
درست می فرمایید، اما شخصاً بدم نمیاد بعضاً یک تغییرات ظاهری کوچک توی صورتم بدم... این سبیل هم یک سبیل مختصر 4-5 روزه بود که جوانمرگ شد:دی
@mohammadshahsavari10 жыл бұрын
اون ایرانی مذکور کجا رفته بود مگه که هیچ خبری ازش نبود؟
@Darieh10 жыл бұрын
گویا چند روزی مهمان FBI بوده محمد جان
@ATFK-198710 жыл бұрын
cheghadr khob o vazeh tarif kardid.. :)
@DavoudQorashi10 жыл бұрын
ماشاالله ماشالله. پیشاپیش ورود شما به شیطان بزرگ را خوش آمد عرض می کنم. کجا میری به سلامتی قربون. پیش ما هم بیا داریه جان.
@Darieh11 жыл бұрын
من از اپلی کردن واسه ویزا خاطرات بسیاری دارم و این آخری رو هم سر فرصت تعریف خواهم کرد. موقعی که داشتم اپلیکشینم رو تحویل میدادم، طرف گفت *حداقل* دوازده روز کاری طول می کشه. (من 9 روز کاری مونده به سفرم اپلی کردم) جالب اینجاست که به یک آقایی که قبل از من پرونده اش رو تحویل داد و ملیتش رو متوجه نشدم، گفت حداقل 10 روز کاری طول میکشه. یعنی دو روز کمتر از من. پرسید می خوای اپلی کنی؟ گفتم آره دیگه، همه برنامه هام رو ریختم و بلیط هم خریدم. یک ورق از زیر میز در آورد و روش نوشت که این بنده خدا 22ام جولای پرواز داره. خلاصه، من دیدم فردا صبح پرواز دارم و ویزام نیومده رفتم کنسول گری تا اپلیکشینم رو پس بگیرم تا حداقل پولم هدر نره و مهر ریجکت توی پاسپورتم نخوره. رفتم اونجا، همون آقاهه هم که خیلی باشخصیت و با حوصله بود پرسید واسه چی می خوای پس بگیری؟ گفتم امروز پرواز داشتم، هتل و بلیطم رو هم کنسل کردم. مگه میشه ویزا بگیرم؟ گفت چرا نشه بالام جان؟! اگه سفارت بخواد ویزا بده باهات تماس میگیرن تا برنامه سفرت رو دوباره بچینی یا ویزات رو با تاخیر بگیری. گفتم چرا اینقدر کشش میدین؟ بالاخره یا مدارک آدم کامل هست یا نیست دیگه! گفت: اینطورهام نیست. اگه بخوان می تونن *همه* چیز رو چک بکنن که زمان می بره. پرسید پسر خاله داری؟ گفتم نه! خاله هام همه از دم دختر زاییدن گفت پسر عمو چطور؟ گفتم اونا هم همه دختر زاییدن واسه همین من و داداشم بعنوان معدود فرزندان ذکور، جایگاه بسیار ویژه ای در فامیل داریم:دی گفت مردی توی اقوام تون دارید که مشکوک به تروریسم باشه؟ یکخورده فکر کردم گفتم! نه! اما یک فامیل داریم که اون هم نسبت خونی نداره. دو بار کلاه برداری بزرگ کرده اما اهل تروریسم نیست. حتی سر پدر من هم کلاه گذاشته اما بقدری انسان خوش مشرب و مهمان بازی هست که ما هر چند یکوقت می رفتیم خونه اش مهمونی و بسیار هم بهمون خوش میگذشت. خلاصه نامه ی پس گرفتن ویزام رو بهش تحویل ندادم اما عین متن نامه رو قبلاً به سفارت ایمیل کرده بودم. از اونجا که اومدم بیرون، یک ایمیل از سفارت گرفتم که آقا سال تولدت چنده؟! جواب دادم فلان. نیم ساعت بعد پاسخ داد که پاسپورت شما رو فردا صبح می فرستیم و از ظهر به بعد با کنسولگری در تماس باش. بهش جواب دادم من با افسر توی اونجا صحبت کردم گفت امکانش هست که ویزا بگیرم، حالا یا توی همین هفته و یا برای زمان دیگه. میشه پرونده ام رو کنسل نکنید؟ در حال قدم زدن به سمت منزل بودم که این خوش بینی ذاتی ام به مغزم زد که نکنه ویزام رو گرفته باشم؟! بعد به خودم نهیب زدم که بسه بابا! این چه امید ابلهانه ای هست که الکی بخودت میدی. معلومه بعد کنسل کردن پرواز و هتل بهت ویزا نمیدن! در حال پیاده روی بودم که ایمیل بعدی رو گرفتم: Dear Sir, Your visa has been issued. باور نمی کردم و فوق العاده خوشحال شدم. سر یک موضوعی که ازش ناراحت بودم، یک بغضی هم گلوم رو گرفت و کمی به معضلات اخلاقی جهان و چالش های پیش روی بشریت فکر کردم. الآن هم منتظرم تا ویزام بیاد و بلیط هواپیما رو رزرو کنم. کلی برنامه ریزی کرده بودم تا یک سفر بدون دغدغه و راحت داشته باشم، بدتر یک مشغولیت ذهنی تازه برام درست شد. چند دقیقه پیش برای مادرم آواز خوندم (اکثراً سنتی می خونم:دی)، اونم طبق معمول کلی تعریف کرد که به به! پسرم چه صدایی داره! تو هر جا بری تست بدی فوراً قبول میشی!:)) خلاصه این مهر مادرانه کمی جگر بنده رو جلا داد:دی والسلام علیکم و رحمة الله و برکاتة:) پ.ن: هر وقت جلوی خونه مون نوازنده و خواننده ی دوره گرد میومد، پدرم یک شعری می خوند با این مضمون که "احسنت بر مطرب که برخلاف روضه خوان از شاد کردن مردم پول جمع میکنه" امروز عصر هم این عزیزان نیم ساعت بنده رو اسیر خودشون کردند و حظ بسیار وافری از هنرشون بردم.
@Darieh11 жыл бұрын
چرا ریچاردجان:)) شما اون شعره رو یادت هست؟
@AliAlvn11 жыл бұрын
؛بنازم مطربان که خلق را مسرور میخواهند؛ نبود؟ :دی
@Darieh11 жыл бұрын
احسنت علی جان، همین بود:دی
@AliAlvn11 жыл бұрын
پدر بنده هم می خونه اینو :))) طبیبان جمله مخلوق را رنجور میخواهند و غیره :دی
@VincenzoDelafonte11 жыл бұрын
بعنوان فردی که ده سال تو ایران تو کار ساخت گزارش و مستند و فیلم بوده باید بگم عالی فیلم گرفتی. مثل یه حرفه ایی. چند ثانیه اول دهنم باز بود. اولا که رو هیچ سوژه ای جز سوژه اصلی قفل نمیکردی. چند ثانیه اول با تغییر حرکت و زاویه،کاراکتر جدید به دوربین معرفی میکردی. خیلی نرم تغییر جهت میدادی و اینکه گروهی خیابونیه خوبی رو انتخاب کردی.