دوست عزیز دست به نکته بسیار مهم و اساسی گذاشتید آزادی و مرا وادار کردی این مطالب را بنویسم گرچه تصمیم داشتم هیچ نگویم کلمه آزادی دل دردمنتان را به درد آورد و همچنین دل مرا نیز .... باری از ته دل فریاد بر میآورید آزادی آزادی کلمه زیبا و بقول دشتی و مقدس اما یادتان باشد مشت گره کرده تمام روشنفکران 57 همگی فریاد کشیدند آزادی آزادی ودیدیم چه برسر هم خودشان هم کیان ایران آمد به نادانی از چاله در آوردند و به چاه بی انتها انداختند آری دوست عزیز آزادی از چه؟ از رژیم ستم شاهی کمتر کسی آن زمان درک کرد فهمید آزادی آزادی از چه ؟ یعنی انقلاب یعنی به چاه بی انتها افتادن کمترکسی فهمید جمع جوانان دانشگاهی و جمع روشنفکران جامعه در یک روند تکامل آگاهی به دوره حوانی یعنی نادانی و سادگی و پاکی رسیده این دوره را همگی در فضاهای جمعی متقاوت تجربه کردیم و سال 57 سالی است آگاهی جمعی به دوره جوانی پا می گذاشت و این را بد خواه هان تجربه کرده در غرب وشرق نیک مکیدانستند خاخام های دیر صیهون عمیقا چشم به راه این دوران بودندکه اینجا مجال پرداختن نیست و این فقط یا این جمله طلایی را جا دارد قرض بگیرم از عارف بزرگ هند که می فرماید " از نادانی توده های مردم رهبر انقلاب پیدا میشود و انقلاب راه می افتدد " اگر به اتفاقات رخ داده در تمامی انقلابات در دنیا نکاه کنید حیرت خواهید کرد در فرهنگ و جغرافیای متفاوت چنین رویدادهای شبیهه به چنین سرنوشتی این چنین مشابهه هم روی داده دوست عزیز سخن به دارزا کشید گردن درد من شروع شد واقعا این جمله آخر را با تحمل درد شدید می نویسم امیدوارم اصل کلام را گفته باشم و آن اینکه دیگر مردم ایران از آزادی و آزادی برای چه ؟ عبور کرده به آزادی آزادی برای چه ؟ رسیدند میان این دو جمله دریای از خون موج میزند یزای رسیدن به این برای چه ؟ تاوان بس سنگین پرداخته ایم اگر این گفته در یابید جواب بسیاری از سوالات برایتان روشن میشود و اگر این را اپوزسیون درک کند دیکر نباید نگران آمدن کسی باشند که می آید وبگویند دوباره استبداد فردی ملت ایران قبل از اینکه بگوبمد آزادی قانون اساسی را در وجوذشان نوشته اند با کلامی از ابر مرد این سرزمین نیمه تمام تمام میکنم سخن را . خدنگ مار خور با مار شد جفت قضا هم خنده زد هم آ فرین گفت .