از شنیدن بقیه داستان منصرف شدم. روایت طوریست که آدم خیال میکند این کتاب یک دسته کاغذ مرتب بوده اما باد زده کاغذها را پراکنده کرده و بعدش یک آدم بیسواد آن کاغذها را جمع کرده، نامرتب روی هم چیده و حالا راوی یکی یکی از بالا کاغذی را بر میدارد و میخاند!! این دیگر اسمش فلش بک نیست بلکه درهم ریختگی و آشفتگی است. حالا کاری به محتوای داستان هم نداریم که بسیار آبکی و ساختگی و سرهم بندی است. از چندسال قبل جا به جا، تکه ای از کتاب تمامن مخصوص را، همان جایی که لباس شخصی ها در سی خرداد شصت افتاده بودند به جان مردم و عصاره خون وجنایت آخوندی را به نمایش گذاشته بودند، همان بخشی که راوی داستان و پری در حال به در بردن جانشان از دست لباس شخصی ها بودند.. همانجایی که آن دختر هفده ساله را جلوی چشم مادرش بر زمین انداختند، خوانده و بسبار مشتاق بودم به اصل کتاب برسم که متاسفانه مثل یخ آب شدم با شنیدن این چند بخش کتاب.. فرمون فرمون که مبگفتن.. این بود..
@kor30audiobook3 ай бұрын
ممنون از اظهار نظرتون گوئی تراوشات ذهنی نویسنده همون لحظه بروی کاغذ اومده. سبک نوشتنشون انسان رو یاد نوشته های جک کرواک میاندازه 😊
@mjriazi90012 ай бұрын
@@kor30audiobook جی دی سلینجر آمریکایی شاید اولین نویسنده ایست که چنین سبکی را ابداع کرد. آن زمان منتقدین نقد بسیار بیرحمانه ای بر کتاب نقاش خیابان چهل و هشتم او نوشتند و تمام حیثیت ادبی سلینجر را به سخره گرفتند. من کتاب نقاش خیابان... را دهه ها پس از انتشار متن اصلی اش خواندم که با وجود پیچیدگی، بازهم دلچسب و جالب بود، اما این آقای معروفی در تمامن مخصوص انگار سعی داشته خواننده را گیج کند آنهم در متن یک رمان و نه یک کتاب پنجاه شصت صفحه ای..