Рет қаралды 19,329
▶ Subscribe For More Videos:
www.youtube.com/@TVPlussGroup
خاطره قدرت الله ایزدی از خفت شدنش جلوی عابربانک: تا دزدان من را شناختند بجای سرقت پول درخواست عکس سلفی دادند
تلخ ترین خاطره ای که در زندگی دارم این است که وقتی پدرم بخاطر بیماری سرطان در بیمارستان بستری بود و من تئاتر داشتم، هر روز از بیمارستان با گریه به تئاتر میرفتم، نمایش را اجرا میکردم و مردم را میخنداندم و باز با گریه به بیمارستان برمیگشتم
از کلاس پنجم مجبور شدم برای کمک به خانواده برای کار به کارخانه سنگ بری بروم
مهریه همسرم ده سکه است و به راحتی میتوانستم در این سالها طلاقش بدهم(با خنده)
وقتی برای اجرای نمایش به سوئد رفته بودم، مسئولان سفارت گفتند از تو گنده تر ها آمده اند و فقط 5 نفر برایشان به سالن آمد. خدا رو شکر اینقدر جمعیت پر شد که بینندگان مجبور به تماشای برنامه از لابی سالن شدند
قسمت دوم و پایانی گفتگوی شیرین و جذاب با مرد دوست داشتنی اصفهان؛ آقای قدرت الله ایزدی