ولادت حضرت امام رضا علیه السّلام مبارکباد🌷_لطفا مقاله مامون عباسی ملعون را درتوضیحات زیرویدیو بخونید

#معجزات_امام_رضا
نفاق و ریاکاری و پدرسوختگی مامون عباسی در برشی کوتاه از تاریخ:
بعد از قتل امین بود که مأمون قصد نمود برای بازدید اوضاع به سمت بغداد سفری برود و برطبق نقشه اش ابتدا قصد کشتن فضل بن سهل و سپس به شهادت رساندن حضرت امام رضا علیه‌السّلام را عملی سازد تا با خيالي آسوده به سوي عراق برود و رضايت بنی العباسیان مقيم بغداد را از اين طريق فراهم آورد
فضل ابن سهل که از قصد رفتن به بغداد مامون عباسی خبر دار شد بدون آنکه از نیات او باخبر باشد و بداند مامون چه خوابی برایش دیده است رو به مامون گفت: بنی العباسیان در بغداد از تو به دلیل قتل برادرت امین و همینطور ولیعد ساختن امام رضا متنفرند و نیز درهمين جا از شخصيّت هاي سپاهي مرداني هستند كه خدمتگزار پدرت بوده اند، با آنها مشورت كن اگر صلاح دانستند به سوي بغداد حركت كن. مأمون پرسيد: چه افرادي؟ فضل جواب داد: مثلاً سه تن از امراي ارتش بـه نام هاي عليّ بن ابي عمران- ابن مونس و جلودي- به دستور مأمون آن ها را از زندان بيرون آوردند.
(تمام این اعمال پیش چشم عده ای درباریان انجام میشد)
اوّلين كسي را كه بيرون آوردند عليّ بن عمران بود او همين كـه چشـمش به حضرت رضا عليه السّلام افتاد که در مجلس نشسته بودند گفت: تو را به خدا سوگندت مي دهم خلافت را از بني عبّاس خارج نكني و در اختيار بني هاشم كه دشمنان بني عبّاس هستند قرار ندهي زيرا آنها كساني هستند كه اجداد و پدران شما آنها را مي كشتند و آواره ميكردند.
مأمون فرياد زد: اي زنازاده بعد از اين همه زندان رفتن تو همان عقيده را داري به دستور جلاّد گردن او را زدند.
بعد از او "اِبْنِ مونس" را آوردند او نيز تا چشمش به امام رضا عليه السّلام افتاد گفت: اي خليفه اين شخصي كه كنار تو نشسته است مردم، مانند بت او را ستايش مي كنند و ميپرستند. مأمون به او هم پرخاش و فحاشی كرد و دستور داد گردن او را هم زدند.
بعد از او جلودي را آوردند حضرت رضا عليه السّلام به جـبران اين كه جلودي یکی از درخواستهای ايشان را در مدينه پذيرفته بود و اجازه داه بود كه خود حضرت وسايل زنان را بياورند كه آنها را اذّيت نكند به مأمون چنين فرمودند: اين مرد سالخورده را به من ببخش.
جـلودي متوجّه شد كه حضرت امام رضا علیه السّلام با مأمون صحبت مي كند آنقدر این مرد نسبت به مقام امامت گمراه بود که خيال كرد صحبت امام بدگويي درباره ي كشتن او مي باشد، پس مأمون لعنت الله علیه را سوگند داد كه حرف عليّ بن موسي را درباره ي من قبول نكن.
مأمون به حضرت امام رضا علیه السّلام عرض كرد: او ما را سوگند مي دهد ما بايد به سوگند او احترام بگذاريم، و مأمون به جلودي گفت: عليّ بـن موسي الرّضا عليه السّلام شفاعت تو را نمودند كه تو را عفو كنم اما تو خودت نخواستي و دستور قتل جلودي را هم صادركرد.
پس افراد ظاهر بین و سطحی نگر بی عقلی که خود را منتسب به شیعه میکردند از این واقعه خوشحال شدند! و چشم بر باطن پلید منافق مامون عباسی که در حدیث لوح به اسم عفریت مستکبر از او نام برده شده است بستند!
پس چَند روز از حرکت مامون نگذشته بود که دريكي ازمنازل بين راه نامه اي ازحسن بن سهل فیلسوف( لعنت خدا بر فلاسفه باد) که کاهن و منجم چیره دستی بود براي برادرش فضل بن سهل لعنت الله علیه رسيد كه نوشته بود من درتحويل اين سال نگاه كردم با حساب نجوم چنين دريافتم كه تو در فلان ماه روز چهارشنبه حرارت آهن و آتش را خواهي چشيد صلاح من اين است كه همان روز تو و عليّ بن موسي الرّضا داخل گرمابه شويد وتو در آن جا حجامت كني تا خون حجامت بر روي بدنت بريزد و نحسي آن برطرف گردد. پس عين این نامه را فضل براي مأمون فرستاد و درخواست كرد با او به گرمابه بيايد و درضمن ازحضرت رضا عليه السّلام هم تقاضا كند كه ايشان هم تشريف بياورند مأمون نامه را به امام نوشت و تقاضاي فضل را به عرض رسانيد.
امام در جواب نوشتند: من فردا به گرمابه نخواهم رفت و صلاح هم نمي دانم شما هم برويد و هم چنين براي فضل هم صلاح نمي دانم !(چون امام از قصد مامون برای کشتن فضل و نیات پلید او باخبر بود)
مأمون عباسی خبیث براي مرتبه ي دوم تقاضا را تكراركرد اين مرتبه امام در جواب چنين نوشتند: رسول خدا صلي الله عليه و آله را ديشب در خواب ديدم فرمودند: علي فرزندم فردا به حمّام نرو صلاح شما و فضل هم نيست كه به حمّام برويد.
مأمون منافق درجواب نوشت: شما درست مي فرماييد پيامبر صلي الله عليه و آله نيز درست فرمودند من فردا به گرمابه نخواهم رفت! فضل خودش مي داند.
هنگامي كه خورشيد غروب كرد امام عليه السّلام به اهل و نزدیکانشان فرمودند بگوييد: اعوذُبِاللهِ مِنْ شَرَّ مايُنزل في هذهِ اللَّيْلَةِ يعني پناه به خدا مي برم به خدا از شرّي كه امشب نازل مي شود.
پس همه شروع بگفتن اين جمله نمودند، پس از خواندن نماز صبح باز امام عليه السّلام فرمودند: بگوييد پناه به خدا مي بريم از شرّ آن چه كه امروز نازل مي شود پس پيوسته اين ذكر را مي گفتند تا نزديك طلوع آفتاب در اين موقع آن حضرت به یکی از افراد فرمودند: بالاي پشت بام برو و گوش بده چه صدايي مي شنوي. پس صدای همهمه هایی هراسناک و شلوغی گامهایی برخاست
ناگهان مأمون از درب مخصوص بين خانه خود و حضرت رضا عليه السّلام وارد شد در حالي كه مي گفت: وا اسفا ای مولاي من! يا ابالحسن! فضل ابن سهل را کشتند! او وقتي وارد گرمابه شده عدّه اي ناشناس که آنها را نمیشناسیم با شـمشير بر سر او ريخته و او را کشته اند!!
(مزدوران حکومتی به دستور خود مامون عباسی لعنت الله علیه فضل ابن سهل را به قتل رساندند)
بنابراين قائم مقام خليفه ي عبّاسي با حيله ي خود خليفه به قتل رسيد. بعد ازكشتن فضل ابن سهل لعنت الله علیه مامون در فکر توطئه چینی برای به شهادت رساندن حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السّلام شد و مقدمات و نیرنگهای جدیدی تدارک دید که لعنت خدا بر مامون عباسی و بر بنی العباسیان خبیث باد..
مسند الامام الرضا علیه السّلام، ج 1، ص 92؛ وقايع الايام ص 336.
#بندانی_نیشابوری