Рет қаралды 356
میرنظامالدین علیشیر نوائی (۸۴۴ ه.ق در هرات - ۹۰۶ ه.ق) شاعر، دانشمند و سیاستمدار برجسته روزگار فرمانروایی تیموریان و معاصر سلطان حسین بایقرا (۸۴۲ - ۹۱۱ ه.ق) بودهاست.
امیر علیشیر نوایی نام او علیشیر بن غیاثالدین کیچکنه بخشی یا کیچکینه بهادر و ملقب به «نظامالدین» است. او از نامدارترین سیاستمداران و فرهنگمردان روزگار فرمانروایی تیموریان بهشمار میآید.
او مردی نیکوصفت و دانشمند و شاعر بوده اشعار بسیاری به دو زبان فارسی و جغتایی دارد؛ به همین جهت مشهور به «ذواللسانین» بود. تخلص او در اشعار ترکی «نوایی» و در اشعار فارسی «فانی» است.
وی در سال ۸۴۴ ه.ق در هرات زاده شد و تحصیلات اولیهٔ خود را نزد پدرش کیچکینه بخشی، که از جمله امرای دربار تیموریان بود، کسب کرد و سپس برای ادامهٔ تحصیل به سمرقند رفت. علیشیر در خردسالی با سلطان حسین میرزا همدرس و هممدرسه بود. نوایی از آن پس به منظور تحصیل معارف و کمالات خراسان و سمرقند و بسیاری از شهرهای دیگر را سیاحت کرد و در آن میان گرفتار فقر و فاقهای سخت شد. با به سلطنت رسیدن سلطان حسین میرزا امیر علیشیر بهحکم دوستی دیرینه به نزد او رفت و به گرمی از سوی وی مورد استقبال واقع گردید. آنچه روشن است او در این هنگام از جمله توانمندترین چهرههای سیاسی دربار به شما میآمدهاست. از جمله مقامها و مناصبی که از سوی سلطان حسین میرزا به امیر علیشیر واگذار گردید میتوان به تصدی مقام مهرداری، امارت دیوان اعلی حکومت هرات و حکومت استرآباد.اشاره داشت. با وجود این، گفتنی است امیر علیشیر بیشتر مایل بود تنها ندیم و مشاور سلطان باشد و بدین سبب به تقریب از پذیرش مناصب سیاسی گریزان بود. امیر علیشیر سرانجام به سال ۹۰۶ در شهر هرات درگذشت.
نمونهٔ اشعار به زبان فارسی
اگر به میکدهام یک شب انجمن باشد چراغ انجمن آن به که یار من باشد
چه میل باغ کنم با وجود قد و رخش که صد فراغتم از سرو و یاسمن باشد
ز زلف پرشکنش صید دل چه سان برهی که صد کمند بلا زیر هر شکن باشد
ز روضهٔ دیر مغان آرزو کنم در حشر غریب را دل محزون سوی وطن باشد
کجاست می که بشوید ز لوح خاطر پاک گرت ز محنت دوران دو صد سخن باشد
اگر به دشت فنا خاک ره شود فانی به باد سوی تو میل آمدن باشد
نمونه اشعار به زبان ترکی جغتایی
اویلا حریفیکه چو بزم ایلاسم ایچگالی بو باده عزم ایلاسم
نظم بیک مسندیده اولتوروب آلیما نظم اهل تومان مینگ توروب
بزم دا شاهانه یساب ساز و برگ باشیم اوزه ایگره کویوب نیم ترگ
سوزمیدین آلیما دریای ژرف الکیما زورق کیبی جام شگرف
هر نفس ایلاب تو لا اول جام نی سیپکاریپ اول باده گلفام نی
ترجمه:
چو بزم سخن بیارایم و عزم سخن سرایی کنم.
بر مسند بلند نظم نشینم، هرچند از اهل نظم در برابر من هزاران کس باشند.
ساز و برگ بزم را شاهانه تدارک میبینم و کلاهم را کج بر سر میگذارم.
از باده سخن در نزد من دریای شگرفی هست و در دستم جام شگرف زورق مانندی وجود دارد.
هر نفس جام را از باده گلفام پر کرده سر میکشم.
کؤنگلیم اورتانسین اگر غیریغَه پروا ایلاسَه هر کؤنگیل هم کیم سنینگ شوقینه پیدا ایلاسَه
اؤزگالار حسنین تماشا ایلاسَه، چیقسون کؤزؤم اؤزگا بیر کؤز هم کی حسنینگنی تماشا ایلاسَه
غیر ذکری آشکارا قیلسا، لال اولسون تیلیم قایسی بیر تیل هم کی ذکرینگ آشکارا ایلاسَه
ترجمه:
دلم آتش بگیرد اگر به کسی غیر از تو توجه کند. همچنین هر دلی (بهجز من) که عشق تو را داشته باشد.
چنانچه چشمانم به جمال دیگر خوبرویان نظر کند، برکنده باد! همچنین هر چشم نامحرم که نظر به جمال تو داشته باشد.
زبانم لال باد اگر صحبت از کسی جز تو کند. همچنین هر زبان بیگانهای که حدیث تو کند.
غربتدا غریب شادمان بولمَسایمیش ایل اونگا شفیق و مهربان بولمَسایمیش
آلتین قفسایچره گر قیزیلگؤل بولسه بولبولغه تیکَندَک آشیان بولمَسایمیش
ترجمه:
غریب در غربت شاد نمیگردد. مردم (آنجا) با وی صمیمی نیستند.
چنانچه گل سرخ را در قفسی زرین نگه دارند، برایش مأوای مطلوبی نیست و حکم خار برای هزاردستان را دارد.
#afghanistan
#herati
#historical
#islamic