داستان واقعی : صاحب خونم زنی بود که..

Рет қаралды 16,337

رادیو اعتراف - Radio Eteraf

Күн бұрын

Пікірлер: 13

@سعیدفرهنگ-ن3س 6 ай бұрын

عالی بود

@MohamadVafayi-z7c 6 ай бұрын

باتشکر از شما 🎉🎉

@AbolfazlBaghdar 5 ай бұрын

داستانهای تان بسیار آموزنده برای نیل جوان

@Radio_Eteraf 5 ай бұрын

مرسی عزیزم ❤️

@JafarRzapoor 5 ай бұрын

خیلی عالی

@lifepadcast 6 ай бұрын

❤❤❤❤❤🎉🎉🎉🎉

@Radio_Eteraf 6 ай бұрын

❤️ 😍

@ابوالفضلرضایینیک-ق3ف 6 ай бұрын

سلام منم 16 سالم بود که خانوم همسایه امون بیوه شد و اونموقع ها عیب میدونستن زن تنها باشه اقاجونم برام صیغه کرد و منم بابا شدم بعد اومدم کرج با دختر همسایه عروسی کردم تازه بعد 24 سال عشقم رو دیدم نفهمیدم چیشد الان با اون هستم خلاصه بگم دنیا رو هر جور بخوای می تونی بسازی. سپاس❤❤❤❤

@lifepadcast 6 ай бұрын

چه عجیب😱😱😱😱

@وحیدمهربان-ن7ف 6 ай бұрын

🎉🎉🎉🎉🎉🎉❤❤❤❤❤❤سلام برعشق،سلام برعشق واقعی فقط اینکه این خانم که الان همسرت هست تا آخر عمر بهش وفاداربمون،ونزارکه آب ورنگ و رک بگم،نکنه یه موقع بهش بی وفایی کنه چون چوب خدا صدا نداره،وبهترین تصمیم زندگی ات رو گرفتی ،خداوند سلامتی وطول عمر بده وبرکت،ومنم از دعای خودتون بی نصیب نزارین که شدیدا محتاج دعاهستم

@HasanNourizi 6 ай бұрын

خوشبخت باشید ❤❤❤خیلی خوبه زن بزرگ تر باشه هم پخته هست هم که اختلاف کمتر خیلی هم کار خوبی کردی....مگه به دختر های العان میشه اعتماد کرد❤❤❤

@HasanNourizi 6 ай бұрын

سلام چقدر خوشحال شدی براشون...به خدا خیلی کاره خوبی کردن مگه این دوره میشه زنها سالم پیدا کرد من یازده ساله تنهام جراعت نمیکنم زن بگیرم

@lifepadcast 6 ай бұрын

چه قشنگ🌹🌹