Рет қаралды 7,013
شرح غزل ، دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند ، دیوان حافظ ، غزل ۱۸۴
شرح غزلیات دیوان حافظ توسط پیر جان
#پیرجان
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با من راه نشین باده مستانه زدند
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد قدسیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعله او خندد شمع آتش آن است که در خرمن پروانه زدند
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
حضرت حافظ ، غزل ۱۸۴
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
یا رب این نودولتان را با خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر میکنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان میدهند آبی که دلها را توانگر میکنند
حسن بیپایان او چندان که عاشق میکشد زمره دیگر به عشق از غیب سر بر میکنند
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیح گوی کاندر آن جا طینت آدم مخمر میکنند
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت قدسیان گویی که شعر حافظ از بر میکنند
حضرت حافظ ، غزل ۱۹۹
صفت خدای داری چو به سینه ای درآیی
صفت خدای داری چو به سینه ای درآیی لمعان طور سینا تو ز سینه وانمایی
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی
صفت شراب داری تو به مجلسی که باشی دو هزار شور و فتنه فکنی ز خوش لقایی
چو طرب رمیده باشد چو هوس پریده باشد چه گیاه و گل بروید چو تو خوش کنی سقایی
چو جهان فسرده باشد چو نشاط مرده باشد چه جهانهای دیگر که ز غیب برگشایی
ز تو است این تقاضا به درون بیقراران و اگر نه تیره گل را به صفا چه آشنایی
.
.
.
سخنم خور فرشتهست من اگر سخن نگویم ملک گرسنه گوید که بگو خمش چرایی
دیوان کبیر ، غزل ۲۸۳۸ ، حضرت مولانا
قصهی خورندگان پیل بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح
رقص آنجا کن که خود را بشکنی پنبه را از ریش شهوت بر کنی
رقص و جولان بر سر میدان کنند رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند چون جهند از نقص خود رقصی کنند
مطربانشان از درون دف میزنند بحرها در شورشان کف میزنند
تو نبینی لیک بهر گوششان برگها بر شاخها هم کفزنان
تو نبینی برگها را کف زدن گوش دل باید نه این گوش بدن
دفتر سوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۲
نواختن مجنون آن سگ را کی مقیم کوی لیلی بود
صورت خود چون شکستی سوختی صورت کل را شکست آموختی
بعد از آن هر صورتی را بشکنی همچو حیدر باب خیبر بر کنی
دفتر سوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۱۷
قصهی خورندگان پیلبچه از حرص و ترک نصیحت ناصح
گوش سر بر بند از هزل و دروغ تا ببینی شهر جان با فروغ
دفتر سوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۲
قصه آن شخص که اشتر ضاله خود می جست و می پرسید ، دفتر دوم مثنوی ، قسمت ۱ (مبحث تقلید)
• هستی عریان : قصه آن شخ...
قصهی آن شخص کی اشتر ضالهی خود میجست و میپرسید
اشتری گم کردی و جستیش چست چون بیابی چون ندانی کان تست
ضاله چه بود ناقهی گم کردهای از کفت بگریخته در پردهای
آمده در بار کردن کاروان اشتر تو زان میان گشته نهان
.
.
.
که اشتری دیدیم میرفت این طرف اشتری سرخی به سوی آن علف
آن یکی گوید بریده گوش بود وآن دگر گوید جلش منقوش بود
آن یکی گوید شتر یک چشم بود وآن دگر گوید ز گر بی پشم بود
از برای مژدگانی صد نشان از گزافه هر خسی کرده بیان
دفتر دوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۸۰
متردد شدن در میان مذهبهای مخالف و بیرون شو و مخلص یافتن
همچنانک هر کسی در معرفت میکند موصوف غیبی را صفت
فلسفی از نوع دیگر کرده شرح باحثی مر گفت او را کرده جرح
وآن دگر در هر دو طعنه میزند وآن دگر از زرق جانی میکند
هر یک از ره این نشانها زان دهند تا گمان آید که ایشان زان دهاند
.
.
.
بر امید راست کژ را میخرند زهر در قندی رود آنگه خورند
گر نباشد گندم محبوبنوش چه برد گندمنمای جو فروش
پس مگو کین جمله دمها باطلاند باطلان بر بوی حق دام دلاند
پس مگو جمله خیالست و ضلال بیحقیقت نیست در عالم خیال
دفتر دوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۸۱
شرح فایدهی حکایت آن شخص شتر جوینده
آن مقلد شد محقق چون بدید اشتر خود را که آنجا میچرید
او طلبکار شتر آن لحظه گشت مینجستش تا ندید او را بدشت
بعد از آن تنهاروی آغاز کرد چشم سوی ناقهی خود باز کرد
گفت آن صادق مرا بگذاشتی تا باکنون پاس من میداشتی
گفت تا اکنون فسوسی بودهام وز طمع در چاپلوسی بودهام
این زمان هم درد تو گشتم که من در طلب از تو جدا گشتم بتن
از تو میدزدیدمی وصف شتر جان من دید آن خود شد چشمپر
تا نیابیدم نبودم طالبش مس کنون مغلوب شد زر غالبش
سیتم شد همه طاعات شکر هزل شد فانی و جد اثبات شکر
سیتم چون وسیلت شد بحق پس مزن بر سیتم هیچ دق
دفتر دوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۸۳
تماس با ما از طریق ایمیل / Contact us
PR@hastiyeoryan.com
وبسايت ما / Website
www.hastiyeory...
فيسبوک / Facebook
/ hastiye-oryan-41694147...
فيسبوک / Facebook
/ hastiye.oryan
ساند کِلاد ، برای فایل های صوتی / Sound Cloud
/ hastiye-oryan
تلگرام / Telegram
t.me/hastiyeoryan
تلگرام فایل های صوتی / Telegram
t.me/hastiye_o...
اینستاگرام / Instagram
/ hastiye_oryan