Рет қаралды 1,713
از جدایی ها
گمانم از بدخشان آمده ستی
که یک سرلعل رخشان آمده ستی
خرامان و زرافشان و گل افشان
مگر از خاک روشان آمده ستی
گلم، میل رسیدن دارد امروز
لبت شوق مکیدن دارد امروز
خیال قامت بالا بلندت
به آغوشم کشیدن دارد امروز
عجب دوری، چنان دوری بدخشان
زمین سبزه و نوری بدخشان
شنیدم از زبان باد و باران
که مهجوری، که رنجوری بدخشان
دلم میل تو دارد ای «مراویز»
هوای پاک «درواز» دل انگیز
هوای دره و دریا و هامون
هوای نای چوپان سحرخیز
خدایا، شاد و شادابت ببینم
به یمن سبزه و آبت ببینم
کنون در شهر دوري اوفتادی
مگر ای یار، در خوابت ببینم
امیل لعل و مرجان می فروشم
میان باغ پغمان می فروشم
سحر، در رسته های شنبه بازار
محبت می خرم، جان می فروشم
شعر: دکتر پدرام
صدا: دپنجشنبه مفتون
پشنهاد: رفیق بابک