Рет қаралды 30,511
شامگاه سی ام تیرماه ۱۳۵۹ در شهر واشنگتن، "دیوید تئودور بلفیلد" سیاه پوستی ۲۹ ساله و تازه مسلمان شده، برای انجام یک ترور آماده می شد.
او در یک اتاق خالی مشغول پرکردن اسلحه نیمه اتوماتیکی بود که با شلیک به طرف یک کوچه خلوت، امتحانش کرده بود. اسلحه را در ساکی ورزشی پنهان کرد و روی کاناپهای به خواب فرورفت. سفارت ایران چند ماه پیش از آن بسته شده بود. رابطه ایالات متحده و ایران بعد از سرنگونی شاه در بهمن ماه ۱۳۵۷ و بحران گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران، رو به وخامت گذاشته بود.
صلاحالدین صبح روز بعد، قبل از طلوع آفتاب به نماز ایستاد. او صبح 31 تیرماه 59 در امتداد خیابان ویسکانسین به سمت نقطهای که از قبل تعیین شده بود راه افتاد، جایی که دوستش، که او هم آمریکایی آفریقاییتبار و مسلمان بود، با یک ماشین اجارهای منتظرش بود و با هم به سمت مریلند رانندگی کردند. صلاحالدین در صندلی جلو لباسش را عوض کرد و لباس پستچی پوشید، دستکشهای نخی به دست کرد و اسلحه را داخل یک پاکت پستی بزرگ جاداد.
در خیابان آیداهو، دوست دیگری که پستچی بود با ماشین پست، منتظر آنها بود. صلاحالدین به تنهایی تا مریلند رانندگی و جلوی یک تلفن عمومی توقف کرد تا به خانه علی اکبر طباطبایی زنگ بزند. طباطبایی وابسته مطبوعاتی پیشین سفارت ایران در واشنگتن بود که به یکی از مخالفان تندروی نظام تازه تاسیس در ایران تبدیل شده بود. وقتی طباطبایی پاسخ داد، صلاح الدین گوشی را گذاشت. دقایقی بعد، حدود یازده و چهل دقیقه، ماشین پست را مقابل خانه طباطبایی در یک بن بست خلوت، پارک کرد و با دو بسته به ظاهر پستی به طرف درب خانه رفت. بستهای را که با روزنامه پر کرده بود طوری در دست گرفت که بسته دوم دیده نشود. در این بسته، صلاحالدین اسلحه را با دست راست گرفته بود و انگشتش روی ماشه قرار داشت. این خانه برای نشستهای "بنیاد آزادی ایران" که یک گروه "ضد انقلابی" بود، مورد استفاده قرار می گرفت. او زنگ می زند و مرد جوانی در را باز می کند. صلاح الدین می گوید برای طباطبائی بسته ای دارد و او باید برگ تحویل را امضاء کند. مرد جوان می گوید خدمتکار طباطبایی است و به جای او امضاء خواهد کرد، صلاح الدین نمی پذیرد. طباطبائی که در اطاقش مشغول کار بود، گفتگو را می شنود و به سوی در می آید. چند گامی مانده به در، صلاح الدین اسلحه اش را از درون بسته دوم بیرون می کشد و سه بار به سوی طباطبائی شلیک می کند، او بر زمین می افتد، خدمتکار جوان با وحشت فرار می کند و صلاح الدین محل ترور را ترک می کند.
چهل و پنج دقیقه بعد، طباطبایی در بیمارستان جان می سپارد.
بعد از قتل طباطبایی، صلاح الدین ماشین پست را چند خیابان دورتر، جایی که دوستش با خودروی کرایه ای منتظر بود، رها کرد و هر دو به کانادا گریختند. آنجا صلاح الدین یک بلیط هواپیما به مقصد ﮊنو داشت، تهیه کرد. در هواپیما نسخه ای از روزنامه روز دوم مرداد "هرالد تریبیون" بین المللی را برداشت و داستان قتل طباطبایی را خواند. اف بی آی "پستچی" قلابی رابا نام "دیوید تیودور بلفیلد" شناسایی کرده بود. نامی که روی پاسپورت صلاح الدین بود. او در ﮊنو از هواپیما پیاده شد و از گمرگ گذشت. صلاح الدین ۱۱ روز بعد وارد تهران می شود.
سلام و خوش آمدید به کانال پروفایل. ما در این ویدیو داستان زندگی "دیوید تیودور بلفیلد" را برایتان روایت می کنیم. آمریکایی سیاه پوستی که بعد از ترور علی اکبر طباطبایی به ایران امد و زندگی جدیدی را در ایران آغاز کرد. زندگی ای که می گوید از آن راضی نیست.