الا ای آهوی وحشی کجایی مرا با توست چندین آشنایی دو تنهارو دو سرگردان دو بیکس دد و دامت کمین از پیش و از پس بیا تا حال یکدیگر بدانیم مراد هم بجوییم ار توانیم که میبینم که این دشت مشوش چَراگاهی ندارد خرم و خش که خواهد شد بگویید ای رفیقان رفیق بی کسان یار غریبان مگر خِضر مبارک پی درآید ز یمن همتش کاری گشاید، گشايد چو آن سروِ روان شد کاروانی ز شاخ سرو میکُن سایه بانی لب سر چشمهای و طرْفِ جویی نم اشکی و با خود گفتگویی به یاد رفتگان و دوستداران موافق گرد با ابر بهاران چو نالان آیدت آب روان پیش مدد بخشش ز آبِ دیده ي خویش نکرد آن همدم دیرین مدارا مسلمانان مسلمانان خدا را مگر خِضر مبارک پی تواند که این تنها به آن تنها رساند