Рет қаралды 1,371
دیتریش بونهوفر در سال ۱۹۰۶ در برسلو که در آن زمان در آلمان واقع بود اما در حال حاضر جزو قلمرو لهستان است چشم به جهان گشود. او در دانشگاههای توبینگن و برلین مشغول تحصیل الاهیات شد و پس از آن بهعنوان کشیش لوتری دستگذاری شد. در سال ۱۹۲۸ بهعنوان کشیش برای یک سال به بارسلون رفت و در سال ۱۹۳۰ در سن ۲۴ سالگی استاد الاهیات نظاممند در دانشگاه برلین گردید. او سالها به تدریس الاهیات مشغول بود تا اینکه به قدرت رسیدن آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۳ باعث شد تا نتواند به تدریس خود ادامه دهد. بونهوفر حتی پیش از به قدرت رسیدن هیتلر زود درک کرد که سوسیالیسم ملی اقدامی خشن در جهت زدودن خدا از تاریخ و بنیاد نهادن آن بر قدرت انسان بود. دو روز پس از اینکه هیتلر به مقام صدراعظمی رسید بونهوفر در یک سخنرانی رادیویی با اصل پیشوایی هیتلر مخالفت نمود اما مسئولین فرستندۀ رادیویی پخش سخنرانی او را نیمه تمام گذاشتند. از آن زمان محدودیتهای فزایندهای بر بونهوفر اعمال میشد. او از ایراد سخنرانی در برلین منع شده بود و سپس اجازه موعظه و حتی اجازه نگارش و چاپ آثار نیز از او سلب شد.
تلاش بونهوفر در زمان حیاتش این بود که کلیسای لوتری را از تأثیر مخرب الاهیات لیبرالیسم آزاد کند و باعث بیداری کلیساها گردد. این نگرش لیبرالیستی که با عصر روشنگری رواج یافته بود کتابمقدس را بهعنوان مرجع ایمان و مکاشفۀ خدا زیر سؤال برده بود و آن را تنها بهعنوان منبعی تاریخی مینگریست که باید مورد نقد قرار گیرد. لیبرالیسم همچنین معجزات مسیح و حتی قیام و صعود او را نیز زیر سؤال میبرد. دانشگاه برلین که بونهوفر در سالهای ۱۹۲۴-۱۹۲۷ در آنجا تحصیل کرده بود و بهترین استادان الاهیات جهان را داشت، تبدیل به سنگر و دژ محکمی از لیبرالیسم شده بود. سرپرست گروه استادان این دانشگاه شخصی بود به نام "آدولف فونهارناک" که شاگرد فردریش شلایرماخر بود که پدر لیبرالیسم مدرن به حساب میآمد. بونهوفر نه تنها شاگرد فون هارناک بود بلکه دوست نزدیک او هم به حساب میآمد. ولی با وجود این دوستی و ارادتِ خاص به استادش، بونهوفر الاهیات لیبرالیستی هارناک را رد نمود. او که تحت تأثیر الاهیدان برجسته سوئیسی کارل بارت بود، کتابمقدس را نه فقط سندی که دارای ارزش تاریخی است بلکه آن را بهعنوان کلام مکشوفشدۀ خدا قبول داشت. بعدها در طی تدریسهایش زمانی که تنها ۲۲ سال داشت شنوندگان خود را به چالش کشید که مسیح را در زندگی خود جدی بگیرند. برای او دینِ مسیح همچون خردههایی که از یک نان به جا میماند نبود، بلکه یا خودِ نان بود و یا نبود. او به مردی میمانست که مأموریت داشت تا علیه لیبرالیسم مبارزه کند و مسیح را به قلب کلیسای آلمان بازگرداند
صبح روز یکشنبه ۸ آوریل ۱۹۴۵ دیتریش بونهوفر در حال اداره یک جلسۀ دعا با دیگر زندانیان در شهر کوچک شونبرگ در آلمان بود. هنگامی که آخرین دعای خود را به پایان رساند دو مرد وارد آن سلول شدند. یکی از آنها او را به نام صدا زد و گفت که باید با آنها برود. بونهوفر از جا برخاست و بههمراه آنان سلول زندان را ترک کرد. دیگر زندانیان میدانستند که او را به اردوگاههای مخوف (هولوکاست) خواهند فرستاد. بونهوفر را به اردوگاه بوخنوالد و از آنجا به فلوسنبرگ انتقال دادند و پس از محاکمه در یک دادگاه نظامی سرانجام در بامداد روز ۹ آوریل، درست چند روز پیش از آزادسازی این اردوگاه به دست متفقین به دار آویخته شد. بر اساس گزارش پزشک اردوگاه، بونهوفر دعای کوتاهی کرد، با شهامت و خونسردی از پلههای سکوی اعدام بالا رفت و طناب دار به گردنش آویخته شد. آخرین کلامی که پیش از اجرای حکم اعدام بر زبان آورد این بود: «و حال این نقطۀ پایان است اما برای من آغاز حیات است.»
در طول تاریخ مسیحیت نام این الاهیدان و نویسندۀ برجسته مسیحی بهعنوان یک شهید به ثبت رسیده است. ولی او از مسیحیانی نبود که در راه ایمانش کشته شده باشد. در ۴ آوریل ۱۹۴۵ پلیس مخفی نازی (گشتاپو) در آلمان به اوراق سرّی دست یافت که بر طبق آن گروهی از درونِ خود حکومت در پی آن بودند که آدولف هیتلر را ترور کنند. وقتی سه هفته قبل از مرگ هیتلر و شکست ارتش آلمان این اسامی به دست پیشوای نازیها افتاد، او دستور داد که همه آنانی را که به هر نحوی در نقشۀ سوءقصد علیه او دست داشتند اعدام کنند. نام دیتریش بونهوفر نیز که اینک در زندان بود در میان آن اسامی دیده میشد.
#بیماری_اجتماعی_کودنی
#دیتریش_بونهوفر