نسبی‌گرایی اخلاقی چیست و چه استدلال‌هایی برای آن وجود دارد؟

  Рет қаралды 2,135

Rozanak

Rozanak

3 жыл бұрын

نسبی‌گرایی اخلاقی چیست؟ چه استدلال‌هایی برای دفاع از نسبی‌گرایی اخلاقی وجود دارد؟
منظور از «نسبی بودن» چیست؟ و «نسبی‌گرایی اخلاقی» به چه چیزی اشاره داره؟ اگر بخواهیم دقیق باشیم، باید از فیلسوفان اخلاق تبعیت کنیم و بین نسبی‌گرایی اخلاقی و سایر پدیده‌هایِ ظاهراً شبیه، تفاوت بگذاریم. مثلاً فرض کنید ازمان بپرسند که «آیا می‌تونیم برای دفاع از خودمون کسی رو بکشیم؟» شاید نتوانیم به این سؤال جواب بدهیم و نظرمان این باشد که «بستگی دارد». بالاخره باید چیزهایی را بدانیم و بعد تصمیم بگیریم. به نوعی جواب این سوال نسبی است. اما به این اصلاً نمی‌گویند «نسبی‌گرایی اخلاقی». بلکه از این مثال فقط همین نتیجه می‌شود که باید آگاهانه تصمیم بگیریم - اول اطلاعات کافی داشته باشیم و بعد تصمیم بگیریم.
پس به چه چیزی می‌گیم نسبی‌گرایی؟ نسبی‌گرایی این است که حتی وقتی همه جزئیات را مشخص کرده باشیم، باز هم درست و نادرست عینی و مستقلی در کار نیست، بلکه همه چیز به این ربط دارد که درباره چه جامعه‌ و فرهنگی حرف می‌زنیم. نسبی‌گرای فرهنگی قبول دارد که بعضی هنجارهای اخلاقی وجود دارند - مثلاً «دروغ نگو». اما حرفش این است که صدق این هنجارها موضوعی فرهنگی است؛ بنابراین اگر فرهنگی طورِ دیگری می‌بود، هنجارهای اخلاقی هم طور دیگری می‌بودند. اخلاق همین است و چیز بیشتری در آن نیست.
۲. چه استدلالی برای نسبی‌گرایی اخلاقی هست؟
ملاحظات جالبی به نفع نسبی‌گرایی ارائه شده است که شاید ما را هل بدهند که این دیدگاه را بپذیریم. این سه مورد را ببینید.
اول، بعضی‌ها از ایدهٔ تساهل و مدارا استفاده می‌کنند و می‌گوید: تساهل نسبت به کسانی با ما متفاوت یا مخالف هستند خوب است. و لازمهٔ تساهل این است که نسبی‌گرایی را بذپیریم. اینکه بخواهیم یک فرهنگ و یک رویهٔ واحد برای همه درست باشد محصول امپریالیسم است و بنابراین نادرست. حال اگر قبول کنیم که اخلاق عینیتی ندارد، خب دلیلی هم ندارد که فرهنگ‌ها را تحت فشار بگذاریم که تغییر کنند و غیره. هر کس می‌تواند تابع فرهنگ خودش باشد.
دوم، بعضی از این ایده استفاده می‌کنند که اخلاق به نوعی وابسته به انسان‌هاست. یعنی می‌گویند «اگر انسانی نبود، اخلاقی هم در کار نبود.» از این نتیجه می‌گیرند که اخلاق وابسته به ماست و نسبی است.
سوم، خیلی از کسانی که مدافع نسبی‌گرایی هستند از ایدهٔ تنوع فرهنگی و تفاوت‌های میان فرهنگ‌ها استفاده می‌کنند. حرفشان این است که فرهنگ‌ها در مسائل اخلاقی نظرهای مختلفی دارند و بنابراین درست و نادرستی در اخلاق نیست. چون اگر درست و نادرست واقعی بود، فرهنگ‌ها اینقدر مختلف نبودند.
البته باید توجه کنیم چیزی که گفتیم صرفاً طرحی ساده و اولیه از این استدلال‌ها بود. وگرنه هم استدلال‌های دیگری به نفع نسبی‌گرایی ارائه شده و هم اینکه شاید بتوان استدلال‌ها بالا را دقیق‌تر یا به شکل‌های دیگری ارائه کرد. به هر حال، بیایید ببینیم این استدلال‌ها در همین حدی که اینجا طرح شدند چقدر قانع‌کننده‌اند؟ و اگر به خاطر این استدلال‌ها نسبی‌گرایی را پذیرفته‌ایم آیا می‌توانیم از دیدگاهمان دفاع کنیم؟
بیایید به ترتیب این استدلال‌ها را بررسی کنیم. آیا استدلال بر اساس تساهل به نتیجه دلخواهش می‌رسد؟ قبل از پاسخ، باید به این توجه کنیم که اصولاً چرا فکر می‌کنیم تساهل خوب است و چه چیزی در آن هست که جذاب است. ایده این است که باید نسبت به تفاوت‌ها با احترام برخورد کنیم یا فارغ از باورهای دینی و سیاسی افراد با آنها رفتار انسانی داشته باشیم. عدم تساهل بد است، چون بر خلاف بعضی ارزش‌های مورد قبول ماست - مثلاً ارزش کرامت انسان، آزادی و غیره.
خب، حالا شاید سرنخی داشته باشیم که دربارهٔ استدلال اول چه باید گفت. به نظر می‌رسد در اینکه به خاطر تساهل به نسبی‌گرایی توصیه کنیم نوعی ناسازگاری وجود دارد. در واقع وقتی از تساهل و ارزش آن حرف می‌زنیم، به نوعی نسبی‌گرایی را مردود دانسته‌ایم. پذیرفته‌ایم که ارزشی مثل احترام یا آزادی و غیره هست که نسبی نیست، ربطی به این یا آن فرهنگ ندارد. بلکه همه، فارغ از فرهنگ، باید به آن احترام بگذارند. وقتی می‌گوییم کسی نباید حرفش را به دیگری تحمیل کند، داریم از این حرف می‌زنیم که هر کسی، از دل هر فرهنگی، این کار را کند کارش اشتباه است. می‌بینید که اگر نسبی‌گرا باشیم بر خلاف تساهل پیش رفته‌ایم و کسانی خواهند گفت که «در فرهنگ ما تساهل جایی ندارد».
استدلال دوم چطور؟ آیا از وابستگی اخلاق به انسان می‌شه نتیجه گرفت که اخلاق نسبی است؟ بیایید به ادعای کلی نهفته در این استدلال توجه کنیم. یعنی فرض کنیم که اخلاق وابسته به انسان است. ولی حتی اگر چنین باشد، آیا می‌توان نتیجه گرفت که اخلاق نسبی است؟ آیا خیلی چیزهای دیگر هم به وجود انسان وابسته نیستند؟
اگر آدمی نبود، پزشکی هم هم نبود. آیا می‌توان نتیجه گرفت که پزشکی نسبی است و می‌توانیم به دلخواه خودمان عوضش کنیم؟ یا حتی ریاضیات. شاید بشود گفت که اگر انسانی نبود، معادلات دیفرانسیل هم نبودند. اما آیا از این نتیجه می‌شود که هر فرد یا فرهنگی می‌تواند پاسخ خاص خودش را به این معادلات بدهد و درست و نادرستی در کار نیست؟ خب … بعید است اینطور باشد!
این مطلب ادامه دارد اما باقی متن به دلیل محدودیت کاراکتر اینجا جا نمی‌شود.
اگر مطالب روزنک را مفید ارزیابی می‌کنید، مشترک این کانال یوتوب شوید.

Пікірлер: 14
@Ahmad-nc6zl
@Ahmad-nc6zl 2 ай бұрын
تلاش‌های شما ستودنی است. آریستوکراسی تنها راه نجات بشریت است ❤🎉
@usergamer995
@usergamer995 Жыл бұрын
@peymanenanloo6570
@peymanenanloo6570 7 ай бұрын
بسيار عالی و تشکر از ویدئو خوب شما استاد........در ادانه بحث عرض شود الان دیدگاه جهانی شده و کمتر محلی بنابراین این تضاد ها بوجود می اید،،، سطح ازادی فردی در مغرب زمین اثر گذار بوده در ایجاد این چالش و نبرد اخلاقی رو ایجاد کرده یک نگاه به مدرنیته و سنت گرای بیشترین جواب رو میده.............موفق باشید
@sadafparvin9876
@sadafparvin9876 3 жыл бұрын
بسيار ويديوي مفيد و جالبي بود ممنون از محتواهاي خوبي كه پست ميكنيد
@pouyaahy
@pouyaahy 3 жыл бұрын
مفید بود. ممنون
@RozanakEdu
@RozanakEdu 3 жыл бұрын
مرسی پویا جان
@PishMim
@PishMim 3 жыл бұрын
بسیار ممنونم .موضوع جالبی بود با بیان خوب و ایده ی این کانال جالب شده.
@RozanakEdu
@RozanakEdu 3 жыл бұрын
ممنون محمد جان 🙏
@user-kj9yq6tz7e
@user-kj9yq6tz7e Жыл бұрын
من یه چیزی رو متوجه نشدم اینکه اگه شما بعضی مسائل فرهنگی بعضی جوامع رو قبول نداشته باشی بصورت کلی نسبی گرایی رو رد کردی؟ نمیشه به بعضی موارد مطلق نگاه کرد و به بعضی موارد نسبی؟
@arsalan1377
@arsalan1377 3 жыл бұрын
دو نظریه حقیقت: انطباق حقیقت و همخوانی حقیقت هم تقریبا حس میکنم میشه بست داد به این نوع استدلال از نسبی بودن با توجه به هنجار های جامعه... همخوانی حقیقت هم داخل یه مجموعه راستی یه گذاره رو تایید میکنه ولی حس میکنم بخاطر اشتباه های بسیاری که میشه تو مجموعه های مختلف پیدا کرد ایراد زیاد داره نسبت به انطباق حقیقت... (من یه علاقمند به موضوع هستم و رشته تحصیلی ام کامپیوتره و مطمعنن اشتباه زیاد دارم)
@RozanakEdu
@RozanakEdu 3 жыл бұрын
محسن اسلامی: جالب. من نمی‌دانم منظور را درست فهمیدم یا نه. ولی اجمالا اگر منظور theory of truth باشد و correspondence یا coherence و اینها، به راحتی به این سطح از بحث ارتباط پیدا نمی‌کند. حتی وقتی سعی می‌کنیم باورهای یک مجموعه را سازگار کنیم، معنایش این نیست که تلقی‌مان از صدق صرفا انسجام باشد. بلکه این رویکرد از حیث معرفت‌شناختی است.
@mohsenpoorheidar4732
@mohsenpoorheidar4732 2 жыл бұрын
اخلاق شانسی - چرا چیزی به اسم خوب و بد نداریم! نخستین بار، ایمانوئل کانت، مطرح کرد که اخلاق، امری مطلق است و شانس در آن نقشی ندارد. این ایده تا زمانی که برنارد ویلیامز، مقالهٔ معروف خود با عنوان "شانسِ اخلاقی" را در دههٔ ۸۰ میلادی منتشر کرد، ایده‌ای پرطرفدار بود. اما پس از آن این موضوع تبدیل به یکی از مسئله‌های مناقشه‌برآمیز فلسفهٔ اخلاق شد. شانس اخلاقی، موقعیت‌هایی را توصیف می‌کند که در آن‌ها، فرد به خاطر‌ رفتارش سرزنش شده یا مورد تشویق قرار می‌گیرد، در حالی‌که به نظر می‌رسد نسبت به آن رفتارها کنترل کاملی ندارد. به عنوان مثال فرد ممکن است به شکل ژنتیکی و یا بر اثر آموزش‌های محیطی، دارای خصوصیتی همچون حسادت باشد. این فرد کنترلی بر روی ژنتیک و آموزش‌های خود نداشته، اما همچنان رفتارهای حسادت‌آمیزش مورد سرزنش اخلاقی ما قرار می‌گیرد. آنچه مساله‌ی شانس اخلاقی را تبدیل به موضوعی مناقشه‌برانگیز در فلسفه اخلاق می‌کند، این است که طبق قاعده‌ای کلی که می‌توان آن را «اصل کنترل» نامید، ما تنها زمانی می‌توانیم درباره چیزی مورد قضاوت اخلاقی قرار بگیریم، که بر آنچه درباره‌اش قضاوت می‌شویم کنترل داشته بوده باشیم. در طرف مقابل، به نظر می‌رسد موقعیت‌های متعددی وجود دارند که در آن‌ها، ما افراد را درباره چیزهایی قضاوت می‌کنیم، که به فاکتورهایی خارج از کنترل آن‌ها وابسته است. مساله زمانی پیچیده‌تر می‌شود که ببینیم با پذیرش «اصل کنترل»، حتی می‌توان تا جایی پیش رفت که ادعا کرد قضاوت کردن اخلاقی افراد، به کلی ناممکن است چرا که همواره در تمام موقعیت‌ها، فاکتورهایی خارج از کنترل افراد وجود دارد. شانس حاصل از شرایط مثالی شناخته‌شده از این نوع شانس را می‌توان در مقاله ای از توماس نیگل پیدا کرد. نازی‌ها و طرفداران‌شان را در زمان حکمرانی آدولف هیتلر در آلمان نازی تصور کنید. این افراد به دلیل انجام کارهایی که به لحاظ اخلاقی نارواست یا به خاطر مقاومت نکردن در برابر تصمیمات ناروا، شایسته سرزنش‌اند. حالا فرض کنید که همین آدم‌ها در سال ۱۹۲۹، به کشور دیگری مهاجرت کرده بودند که به دور از جنگ و مجریان آن قرار داشت. کاملاً محتمل بود که این افراد زندگی متفاوت و شاید بسیار اخلاق‌گرایانه‌ای را دنبال می‌کردند. به عبارتی، شانس حاصل از محیطی که در آن قرار داشته‌اند، بر روی رفتارهای آن‌ها و نحوه عملکردشان اثر گذاشته است و شاید دیگر نتوان آن‌ها را به اندازه قبل سرزنش کرد. به نظر می‌رسد که برخی از مردم، در شرایطی به دنیا می‌آیند، زندگی می‌کنند و وضعیت‌هایی را تجربه می‌کنند که می‌تواند سبب شود رفتارِ آن‌ها در یک وضعیتِ اخلاقیِ خاص، ناپسند تلقی شود، در حالی‌که آن رفتار کاملاً خارج از کنترلِ آن‌ها بوده‌است. نمونه‌ای دیگر از شانسِ اخلاقیِ مربوط به شرایط چنین خواهد بود: فردی فقیر، در خانواده‌ای فقیر به دنیا می‌آید و برایِ ادامهٔ حیات، چاره‌ای جز دزدیدنِ غذا ندارد. فردی دیگر، در خانواده‌ای بسیار ثروت‌مند به دنیا می‌آید و بدونِ آن‌که تلاشی بکند یا نیاز به دزدی باشد، غذایِ فراوانی دارد. آیا فردِ فقیر، به لحاظِ اخلاقی، گناه‌کارتر از فردِ ثروت‌مند است؟ به هر حال، این تقصیر او نبوده است که در خانواده‌ای فقیر متولد شده، مسئله، تنها مسئلهٔ «شانس» بوده‌است. شانس حاصل از نتیجه نمونه‌ای دیگر به بحثِ شانسِ اخلاقیِ مربوط به نتیجه بر می‌گردد: دو نفر، هر دو به گونه‌ای رفتار می‌کنند که به لحاظِ اخلاقی، سزاوارِ نکوهش هستند، مثلاً هر دو بی‌دقت، رانندگی می‌کنند. اما در نهایت، هر کدام نتیجهٔ متفاوتی می‌گیرد و میزانِ متفاوتی از خسارت را به بار می‌آورد. یکی از مسیر منحرف شده و یک عابرِ پیاده را زیر می‌گیرد، در حالی‌که دیگری، چنین اتفاقی برایش نمی‌افتد. این‌که یکی از رانندگان کسی را به قتل رسانده و دیگری نه، جزوِ رفتارهایِ ارادیِ رانندگان نبوده است، اما بیشترِ ناظران، راننده‌ای را که یک نفر را به قتل رسانده، بیشتر موردِ سرزنش قرار می‌دهند. شانس حاصل از ترکیب تصمیم‌های اخلاقی ما، تحت تاثیر باورهای اخلاقی ما و به عبارتی دقیق‌تر تحت تاثیر شخصیت‌مان قرار دارد. به سختی قابل انکار است که آموزش، تربیت، ژن‌ها و سایر عوامل غیرقابل کنترل از این دست، بر شکل‌گیری شخصیت ما اثر گذاشته‌اند. حال فرد ممکن است به خاطر یک خصیصه اخلاقی همچون خودخواهی مورد ملامت قرار بگیرد، در حالیکه این خصیصه خود می‌توانسته ناشی از عوامل غیرقابل کنترلی همچون ژنتیک بوده باشد. اخلاق مطلق در حال حاضر چنان در مفهموم اخلاق در نظر ما مستحکم شده که رد کردن آن مستلزم بازاندیشی و اصلاح مهم ترین مفاهیم اخلاق است. اما شانس اخلاقی دلیل محکمی است برای کنار گذاشتن نظریه های اخلاقی سنتی. منبع: virgool.io/@panjeretech/moralluck-xc5usqqacrv2
@maryamaram9799
@maryamaram9799 3 жыл бұрын
این همه ویدیو درست کردی و دیدی ثمرش را قصه گفتن چه بدی داشت که دیگر نگفتی؟
@RozanakEdu
@RozanakEdu 3 жыл бұрын
😂😂
مبانی فلسفه اخلاق - اخلاق چیست؟
28:45
Mahdi PHP - Philosophy, History, Politics
Рет қаралды 399
I Built a Shelter House For myself and Сat🐱📦🏠
00:35
TooTool
Рет қаралды 19 МЛН
She’s Giving Birth in Class…?
00:21
Alan Chikin Chow
Рет қаралды 11 МЛН
Why You Should Always Help Others ❤️
00:40
Alan Chikin Chow
Рет қаралды 8 МЛН
Joven bailarín noquea a ladrón de un golpe #nmas #shorts
00:17
چرا با نسبی گرایی اخلاقی مخالفم؟ مصطفی ملکیان
13:27
پرگار: نسبی‌گرایی اخلاقی چیست؟
52:54
BBC Persian
Рет қаралды 33 М.
مفهوم «فضيلت» در اخلاق
10:14
Mostafa Malekian
Рет қаралды 1 М.
تعريف اخلاق
27:01
secrets2needs
Рет қаралды 34 М.
I Built a Shelter House For myself and Сat🐱📦🏠
00:35
TooTool
Рет қаралды 19 МЛН