Рет қаралды 6,242
ملیت؛ توهم یــا واقعیت؟
مناظره پیرامون هویت ملی و ناسیونالیسم با حضور مصطفی ملکیان ، اصغر دادبه و شروین وکیلی
شهریور ۱۳۹۴
مصطفی ملکیان: مدعاي من اين است كه «ناسيوناليسم» هم به لحاظ فلسفي، هم به لحاظ اخلاقي و هم به لحاظ مصلحتانديشانه غيرقابل دفاع است. البته اگر يكي از اين سه تا غيرقابل دفاع باشد دوتاي ديگر هم غيرقابل دفاع خواهد بود ولي با اين همه من جداگانه مدعاي خودم را بررسي ميكنم. هرچند كافي است يكي از اين سه مدعا از دست طرفداران ناسيوناليسم گرفته شود تا آن دوتاي ديگر هم گرفته شود.
چنگیز عمری را پشت اسب زندگی کرد و درحال جنگ بود. چندتا آدم را کشت؟ امروزه شما در سه دقیقه میتوانید این تعداد آدم را بکشید. در دنیایی که من میتوانم با فشار دادن یک دکمه کاری انجام دهم که چنگیز در یک عمر انجام داد، آن وقت شما دم از پان ایرانیسم بزنید و یکی پانعربیسم، آن وقت ببینید آیا در این دنیای ترد و شکننده، دنیایی که ساحت نظر آن هر روز گسترده میشود و حوزه عمل آن تنگتر، میتوانیم زندگی کنیم. شما فرض کنید یک داعشی دستش به سلاح اتمی برسد و هیچ هم بعید ندانید که همین سلاحهای اتمی که در پاکستان وجود دارد به دست داعشیان برسد. آن داعشی اول بر شیعیان جهان و بعد بر غیرمسلمانان عالم روزگار باقی میگذارد؟ شما اگر فقط با رای او مخالف باشید چیزی از شما باقی نمیگذارد.
به گفته برتراند راسل روزی در دنیا بود که میگفتیم چاردیواری و اختیاری، من میرفتم داخل خانه خودم در خانه را هم قفل میکردم دیگر در خانه خودم کسی نمیتواند مداخله کند. راسل میگفت امروز روزگاری است که آنقدر در مقام عمل به هم چسبیدهایم که دیگر چاردیواری اختیاری حرف کاملا خلاف حقوق است. چرا؟ چون اگر شما امروز در خانه بگویید چاردیواری اختیاری، آپارتمان بالا و پایین اعتراض میکنند و حق هم دارند. رابطه ما چنان تنگاتنگ شده که تقریبا هیچ چیز خصوصی وجود ندارد. با این وضعیت کسانی بیایند دم از «پانها» بزنند.
آن کسی که میگوید هنر نزد ایرانیان است و بس. هر کسی میخواهد باشد، (با اینکه شکی نداریم که فردوسی از مفاخر ایران است) اما وقتی این جمله را میگوید، (من میگویم اگر و بس را نمیگفت مشکلی نداشت و منافاتی نداشت که نزد یونانیان هم باشد.) جمله زیبا است و فصاحت و بلاغت هم دارد، هیچ لفظ عربی هم (خدا را شکر و خدا را سپاس به کار نبرده) ولی با این اندیشه دارد جنایت میکند. این را خطاب به فردوسی نمیگویم چون او در دنیایی زندگی میکرد که این سخنان آنقدر آثار و نتایج عملی نداشت. اما آنکه امروزه میگوید «هنر نزد ایرانیان است و بس» و خوشحال است از این تعبیر به بشریت و خودش دارد ظلم میکند. این در ادبیات ما سابقه دارد و اختصاص به فردوسی هم ندارد. نظامی هم که پارسیسرا نبود از این حرفها زیاد دارد. این سخنان ظاهرشان خیلی فریبنده است ولی باطنشان باعث ایجاد مرز بین انسانها میشود. به تعبیر ثورو (متفکر و نویسنده معروف نیمه دوم قرن نوزدهم امریکا)، هرچیزی که بین انسانها مرز بگذارد یک جنایت بالقوه در حق انسانهاست.
هر چیزی که بین انسانها مرز بگذارد حتی جنسیت یا حتی طبیعیتر از آن کودکی، نوجوانی و جوانی (گر بخواهد مرزهای حقوقی بر آن مترتب شود) به لحاظ اخلاقی قابل دفاع نیست. اما مصلحتاندیشانه نبودنش محل بحث من است.
امکان زندگی بدون هویت؟
شاید این سوال پیش بیاید که بدون هویت میتوان زندگی کرد؟ هرکسی هم پیش خودش و هم پیش دیگری خودش را به گونهای تعریف میکند. خب ما هم تعریف میکنیم ما ایرانی هستیم یا ایرانی مسلمانیم بعضیها هم میگویند ایرانی مسلمان مدرن. من میگویم اگر مشکل هویت است، شما هر جا هستید باشید بگویید اهل کره زمینم و بنابراین جهانوطنم، آیینتان حقیقتطلبی و خیرخواهی، خویشاوندانتان، همه نیکان روزگار. هرکه به فکر بشر است خویشاوند من است. دیگران خویشاوند من نیستند ولی معنایش این نیست که میخواهم نابودشان کنم. بنابراین من یک آدم هستم، جهان وطنم (cosmopolitan)، اهل کجایی؟ اهل کره زمین. اگر روزی در یک منظومه دیگری هم کسانی پیدا شوند، دیگر نمیگویم اهل کره زمین، میگویم اهل منظومه شمسی هستم. خویشاوندی هم دارم با همه نیکان روزگار.
ناسیونالیسم یعنی تبدیل وطندوستی كه یك احساس و عاطفه است به یك یا دو یا سه یا nتا باور. به عنوان مثال من مادرم را دوست دارم و چهبسا بیشتر از هركس دیگری مادرم را دوست داشته باشم، این احساس و عاطفه و هیجان درون من است. تا اینجا هیچ عیب و ایرادی به آن نیست. اما اگر از اینكه این احساس و هیجان و عاطفه را نسبت به مادرم دارم یكی دوتا سه تا گزاره استنتاج بكنم. مثلا بگویم مادرم زیباترین زن جهان است، یا مادرم شجاعترین زن جهان است یا مادرم بهترین همسری است كه پدید آمده است، یا مادرم از هر مادر دیگری نسبت به فرزندان خودش مهربانتر است، اینها یك سلسله باور است. هرگز به لحاظ منطقی و معرفتشناختی گذر از یك حس و عاطفه به یك، دو، سه و n فقره باور مجاز نیست. من حق دارم بدون ذرهای توضیح بگویم مادرم را دوست دارم و مادرم را از هر موجود دیگری روی كره زمین بیشتر دوست دارم و هیچ اشكالی هم بر من نمیتوانید بگیرید. اما اگر گفتم میدانید چرا مادرم را دوست دارم؟ چون مادرم زیباترین زنی است كه میشناسم، شجاعترین زنی است كه میشناسم، بهترین مادری است كه میشناسم و... آنوقت من اینجا از مادردوستی گذر كردهام به مادرپرستی.