Рет қаралды 10,359
گوینده اصلی: آرمان غفاریان و با صدای : شیما جان قربان، فهیمه معین، هدیه خواجه زاده.
تمام کتاب بر پایه رسیدن به آرزوهاست.هر کدام از ما گنجی برای رسیدن داریم که باید با تمام وجود بخواهیم و برای رسیدن به آن تلاش کنیم.
کیمیا در درون توست, داستان حول محور این جمله میچرخه : «و هنگامی که آرزوی چیزی را داری، سراسر کیهان همدست می شود تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی!»
تم اصلى داستان، از حكايتى از داستان هاى هزار و يك شب اقتباس شده. خود نويسنده در مقدمه ى داستان اشاره مى كند كه نويسنده ى آرژانتينى خورخه لوييس بورخس نيز از همين حكايت هزار و يك شب الهام گرفته و داستانى بر اساسش نوشته.
خلاصه ى حكايت هزار و يك شب چنين است:
آورده اند كه در بغداد مردى فقير شبى در خواب ديد كه گوينده اى همى گويد: روزی تو در مصر است.
آن مرد به مصر سفر كرد. شبى در مسجد جامع قاهره خفته بود كه دزدان به خانه ى متولى مسجد در آمدند و ناله و فرياد اهل خانه بلند شد. چون شحنه در رسيد، جز آن مرد فقير كسى را نديد. او را بگرفت و تازيانه بزد و به زندان بينداخت.
بعد سه روز او را خواند و گفت: سبب آمدن تو از بغداد به مصر چه بود؟
گفت: در خواب ديدم كه كسى به من گفت روزی تو در مصر است.
شحنه بخنديد و گفت: اى كم خرد! من سه سال است خواب مى بينم كه گوينده اى مى گويد كه در بغداد، در فلان محلت، در فلان خانه، حوضى است و به زيرش مالى فراوان. ولى خواب را باور نكرده ام. تو به سبب اضغاث احلام از شهرى به شهرى شده اى؟!
و آن خانه كه صفت كرد، خانه ى همان مرد فقير بود. به بغداد بازگشت و به زير حوض خويش گنج فراوان يافت.
پیرمردی که سانتیاگو در میدان شهر با او دیدار میکند، میگوید که «بزرگترین دروغ» را باور نکند، و آن دروغ این است که شما نمیتوانید سرنوشتتان را رقم بزید. شما میتوانید سرنوشتتان را تعیین کنید اما باید نشانهها را دنبال کنید، و این امر وقتی میسر میشود که جهان را به عنوان یک وجود واحد ببینید. میتوان جهان را همچون یک کتاب خواند اما اگر دید محدودی داشته باشیم و ریسکپذیر نباشیم هیچوقت نمیتوانیم آن را درک کنیم.
کیمیاگر ، می گوید تمام انسان ها یک افسانه شخصی دارند که اگر در مسیر تحقق اون قرار بگیرند تمام کائنات به آنها در رسیدن به هدفشون کمک خواهد کرد. انسانی سعادتمند است که در مسیر تحقق رویا ها و آرزوهایش قدم بر میدارد .کیمیاگری یعنی تحول در ماهیت و در این مسیر ، روح انسان است که تحول پیدا می کند. پس هر کسی که در مسیر تحقق رویای شخصی اش است یه کیماگر است .نشانه ها ، انسان را در مسیر دست یابی به رویاها و آرزوها قرار می دهد. زندگی خلاصه میشه تو تجربه کردن حالا چه دردناک و سخت یا خیلی لذت بخش و عالی. یک حقیقت بزرگ در جهان وجود دارد
تو هرکه باشی و هرچه بکنی وقتی واقعا چیزی را بخواهی،این خواست در روح جهان متولد می شود و این ماموریت تو در روی زمین است
تحقق افسانه شخصی تنها وظیفه ی انسان است.
خیلی کتاب فوق العادهای بود، چیزهای زیادی ازش یاد گرفتم، اینکه رویاها به تنهایی هیچ ارزشی ندارن، آخر داستان هم با گفتن چند جمله روی این نکته تاکید ویژهای کرد که همهی آدمها رویاهای زیادی دارن ولی هیچ کدوم قدمی به سمتش بر نمیدارن و حتی دیگرانی که به دنبال رویاهاشون هستن رو مسخره هم میکنن، برای به دست آوردن چیزهای با ارزش توی زندگی باید هزینه فرصتهای زیادی پرداخت کنیم، وقتی برای علاقهمندیهامون هزینه نمیکنیم، نیرویی ما رو به سمت به دست آوردنش هدایت نمیکنه، وقتی به سمت آرمانی حرکت میکنیم تمام دنیا دست به دست هم میدن تا ما به هدفمون برسیم ولی نکتهی قابل تامل داستان اینجاست که در طول این مسیر بدون شک سختیهای طاقت فرسای زیادی را باید تحمل کنیم و اگر کم بیاریم به نقطهی شروع داستان برمیگردیم.
یکی از جملاتش که خیلی قبولش دارم اینه که : ترس از رنج از خود رنج بدتره..
اکنون کاری را شروع کردهام که میتوانستم ده سال پیش آغاز کنم، اما از اینکه برای آن بیست سال دیگر صبر نکردم، دلشادم.
پائولو به زبان خاص و پراز نمادِ خودش بهمون میگه: 《تنها کسی که نسبت بهش مسئول هستید و باید دربارهی خواستههاش پاسخگو باشید، خودتونید!》
4مانع وجود دارد:
نخست اینکه از همان دوره بچگی هر کاری می خواهیم انجام دهیم، به میگویند که محال است بتوانیم موفق شویم. ما با این ایده بزرگ می شویم و همانطور که سنمان افزایش می یابد، لایه های پیشداوری منفی، ترس و احساس گناه نیز در روحمان ضخیمتر می گردد.تا اینکه زمانی میرسد که ندای دلمان چنان در ژرفای روحمان مدفون می گردد که دیگر صدایش را نمی شنویم.با این حال،هنوز همان جاست.
اما اگر این شهامت را داشته باشیم که رؤیای خود را از اعماق روحمان بیرون بکشیم،در این صورت با دومین مانع روبرو می شویم:عشق.
میدانیم میخواهیم چه کنیم،اما می ترسیم که اگر همه چیز را به حال خور رها کنیم تا به دنبال رؤیای خود برویم،اطرافیانمان برنجند.این نکته را درک نمی کنیم که عشق،فقط یک انگیزه دیگر است،نه چیزی که مانع پیشروی ما گردد.
آنگاه که پذیرفتیم که عشق یک انگیزه است،به سومین مانع میرسیم:ترس از شکستهایی که در این راه خواهیم خورد. ما که برای رؤیای خود می جنگیم،اگر رؤیایمان به حقیقت نپیوندد،به مراتب بیشتر رنج میکشیم؛
-مهم نست،در هر حال،من که واقعا خواستار آن نبودم!
زیرا واقعا خواستار آن هستیم و می دانیم که تمام زندگیمان را به پای آن ریخته ایم و نیز آگاهیم که راه ما به سوی ندای دلمان،از تمام راه های دیگر ناهموارتر است،با این تفاوت که به این سفر از صمیم جان،دل بسته ایم.در این زمان است که ما دلاوران نور باید آماده باشیم که در مقابل سختی ها و مشکلات بردباری پیشه کنیم و این را بدانیم که تمام کائنات به نفع ما دست به دست هم داده اند،هرچند ممکن است نفهمیم که چطور به مرادمان خواهیم رسید.
ابتدا که برای رسیدن به رؤیای خود مبارزه را آغاز می کنیم،کاملا بی تجربه ایم وبارها اشتباه میکنیم