هستی عریان : مقدمه ای بر بحث آرزو و چندین راه کار کلی ، دفتر دوم مثنوی

  Рет қаралды 18,429

Hastiye Oryan

Hastiye Oryan

Күн бұрын

مقدمه ای بر بحث آرزو و چندین راه کار کلی ، امتحان کردن خواجه‌ی لقمان زیرکی لقمان را ، دفتر دوم مثنوی
شرح مثنوی مولوی توسط پیرجان
#پیرجان
امتحان کردن خواجه‌ی لقمان زیرکی لقمان را
نی که لقمان را که بنده‌ی پاک بود روز و شب در بندگی چالاک بود
خواجه‌اش می‌داشتی در کار پیش بهترش دیدی ز فرزندان خویش
زانک لقمان گرچه بنده‌زاد بود خواجه بود و از هوا آزاد بود
** گفت شاهی شیخ را اندر سخن چیزی از بخشش ز من درخواست کن **
گفت ای شه شرم ناید مر ترا که چنین گویی مرا زین برتر آ
من دو بنده دارم و ایشان حقیر وآن دو بر تو حاکمانند و امیر
گفت شه آن دو چه‌اند این زلتست گفت آن یک خشم و دیگر شهوتست
شاه آن دان کو ز شاهی فارغست بی مه و خورشید نورش بازغست
مخزن آن دارد که مخزن ذات اوست هستی او دارد که با هستی عدوست
خواجه‌ی لقمان بظاهر خواجه‌وش در حقیقت بنده لقمان خواجه‌اش
در جهان بازگونه زین بسیست در نظرشان گوهری کم از خسیست
مر بیابان را مفازه نام شد نام و رنگی عقلشان را دام شد
یک گره را خود معرف جامه است در قبا گویند کو از عامه است
یک گره را ظاهر سالوس زهد نور باید تا بود جاسوس زهد
نور باید پاک از تقلید و غول تا شناسد مرد را بی فعل و قول
در رود در قلب او از راه عقل نقد او بیند نباشد بند نقل
بندگان خاص علام الغیوب در جهان جان جواسیس القلوب
در درون دل در آید چون خیال پیش او مکشوف باشد سر حال
در تن گنجشک چیست از برگ و ساز که شود پوشیده آن بر عقل باز
.
.
.
او بپوشد جامه‌های آن غلام مر غلام خویش را سازد امام
در پیش چون بندگان در ره شود تا نباید زو کسی آگه شود
گوید ای بنده تو رو بر صدر شین من بگیرم کفش چون بنده‌ی کهین
تو درشتی کن مرا دشنام ده مر مرا تو هیچ توقیری منه
ترک خدمت خدمت تو داشتم تا به غربت تخم حیلت کاشتم
خواجگان این بندگیها کرده‌اند تا گمان آید که ایشان بنده‌اند
چشم‌ پر بودند و سیر از خواجگی کارها را کرده‌اند آمادگی
وین غلامان هوا بر عکس آن خویشتن بنموده خواجه‌ی عقل و جان
آید از خواجه ره افکندگی ناید از بنده به غیر بندگی
پس از آن عالم بدین عالم چنان تعبیتها هست بر عکس این بدان
خواجه‌ی لقمان ازین حال نهان بود واقف دیده بود از وی نشان
راز می‌دانست و خوش می‌راند خر از برای مصلحت آن راه‌بر
مر ورا آزاد کردی از نخست لیک خشنودی لقمان را بجست
زانک لقمان را مراد این بود تا کس نداند سر آن شیر و فتی
چه عجب گر سر ز بد پنهان کنی این عجب که سر ز خود پنهان کنی
کار پنهان کن تو از چشمان خود تا بود کارت سلیم از چشم بد
خویش را تسلیم کن بر دام مزد وانگه از خود بی ز خود چیزی بدزد
می‌دهند افیون به مرد زخم‌مند تا که پیکان از تنش بیرون کنند
وقت مرگ از رنج او را می‌درند او بدان مشغول شد جان می‌برند
چون به هر فکری که دل خواهی سپرد از تو چیزی در نهان خواهند برد
پس بدان مشغول شو کان بهترست تا ز تو چیزی برد کان کهترست
هرچه تحصیلی کنی ای معتنی می در آید دزد از آن سو کایمنی
بار بازرگان چو در آب اوفتد دست اندر کاله‌ی بهتر زند
چونک چیزی فوت خواهد شد در آب ترک کمتر گوی و بهتر را بیاب
دفتردوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۳۰
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت
آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت
آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت
آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت
آن نفسی که باخودی یار کناره می‌کند وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت
آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت
جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت
جمله ناگوارشت از طلب گوارش است ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت
جمله بی‌مرادیت از طلب مراد تست ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت
عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت
خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد از مه و از ستاره‌ها والله عار آیدت
حضرت مولانا ، دیوان کبیر، غزل ۳۲۳
دل می‌ رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دل می‌ رود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
حضرت حافظ ، غزل ۵
تماس با ما از طریق ایمیل / Contact us
PR@hastiyeoryan.com
وبسايت ما / Website
www.hastiyeory...
فيسبوک / Facebook
/ hastiye-oryan-41694147...
فيسبوک / Facebook
/ hastiye.oryan
ساند کِلاد ، برای فایل های صوتی / Sound Cloud
/ hastiye-oryan
تلگرام / Telegram
t.me/hastiyeoryan
تلگرام فایل های صوتی / Telegram
t.me/hastiye_o...
اینستاگرام / Instagram
/ hastiye_oryan

Пікірлер
小丑揭穿坏人的阴谋 #小丑 #天使 #shorts
00:35
好人小丑
Рет қаралды 41 МЛН
Friends make memories together part 2  | Trà Đặng #short #bestfriend #bff #tiktok
00:18
Trick-or-Treating in a Rush. Part 2
00:37
Daniel LaBelle
Рет қаралды 34 МЛН
HELP!!!
00:46
Natan por Aí
Рет қаралды 46 МЛН
دزدی که عارف بزرگی شد⭐داستان بی‌نظیری از عطار نیشابوری
56:07
قصه ها و رازها - Stories and Mysteries
Рет қаралды 41 М.
درمان بیماریهای روحی با الهی قمشه ای
30:27
louhedel (مجله فرهنگی لوح دل)
Рет қаралды 206 М.
نکاتی شگفت انگیز از سوره جن
1:26:29
کانال رسمی دکتر سید محسن میرباقری
Рет қаралды 23 М.
小丑揭穿坏人的阴谋 #小丑 #天使 #shorts
00:35
好人小丑
Рет қаралды 41 МЛН