Рет қаралды 54,767
پسرکوچکی در خونه باز شد، علی به همراه مامان و باباش با خوشحالی وارد شدن. اون با بستهای که دستش بود، باعجله وارد اتاقش شد، بعد از چند لحظه در حالی که یه گرمکن و شلوار به همراه یه جفت کفش ورزشی تنش بود با خوشحالی از اتاق بیرون اومد، بعد به مامان و بابا گفت: ببینین چقدر خوشگل شدم؟!
بابا و مامان که خوشحالی پسر کوچولوش رو دیدن لبخندی زدن. اون شب علی کوچولو لباسا و کفشاش رو کنار تختخوابش گذاشت و با خیال راحت خوابید. بعد از دو ماه، یه روز وقتی مامان توی خونه مشغول آشپزی بود، صدای زنگ در بلند شد.
3) (مادر در حال نگاه کردن به علی است که گرمکن ورزشی خود را در دست گرفته و گریه می نماید) مامان بعد از باز کردن در، دوباره وارد آشپزخونه شد و به کار خودش ادامه داد که یهو با صدای گریه دست از کار کشید و دوباره به سمت در اومد تا ببینه چه اتفاقی افتاده!