Рет қаралды 74,400
پدری با پسری گفت به قهر
که تو آدم نشوی جان پدر
حیف از آن عمر که ای بی سر و پا
در پی تربیتت کردم سر
دل فرزند از این حرف شکست
بی خبر از پدرش کرد سفر
رنج بسیار کشید و پس از آن
زندگی گشت به کامش چو شکر
عاقبت شوکت والایی یافت
حاکم شهر شد و صاحب زر
چند روزی بگذشت و پس از آن
امر فرمود به احضار پدر
پدرش آمد از راه دراز
نزد حاکم شد و بشناخت پسر
پسر از غایت خودخواهی و کبر
نظر افگند به سراپای پدر
گفت گفتی که تو آدم نشوی
تو کنون حشمت و جاهم بنگر
پیر خندید و سرش داد تکان
گفت این نکته برون شد از در
«من نگفتم که تو حاکم نشوی
گفتم آدم نشوی جان پدر»
--------------------------
دید مجنون را یکی صحرا نورد
در میان بادیه بنشسته فرد
ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم
می زند حرفی به دست خود رقم
گفت ای مفتون شیدا چیست این
مینویسی نامه سوی کیست این
هر چه خواهی در سوادش رنج برد
تیغ صرصر خواهدش حالی سترد
کی به لوح ریگ باقی ماندش
تا کسی دیگر پس از تو خواندش
گفت شرح حسن لیلی میدهم
خاطر خود را تسلی میدهم
مینویسم نامش اول وز قفا
مینگارم نامه عشق و وفا
نیست جز نامی ازو در دست من
زان بلندی یافت قدر پست من
ناچشیده جرعهای از جام او
عشقبازی میکنم با نام او
===================================
روشهای حمایت از برنامه:
1
درگاه زرینپال برای داخل ایران
zarinp.al/barzin
2
پرداخت ارزی از طریق پترئون:
/ rashidkakavand
4
برای دریافت آدرس ولت لطفا ایمیل بزنید:
barzin.contact@gmail.com
5
Super Thanks
به صورت مستقیم از طریق یوتیوب
آموزش:
• How to buy a Super Thanks
6
عضویت در کانال:
/ @rashidkakavand
---------------------------------
جهت اسپانسرینگ ویدیوها یا انواع دیگر حمایت به آدرس زیر ایمیل بزنید:
barzin.contact@gmail.com